😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_136†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_136
واقعا نمی دونم. دلم هم نمی خواد Ú©Ù‡ بدونم. Ù…ÛŒ ترسم جواب سوالم مثبت باشه Ùˆ بیشتر داغون بشم. اون تعلل آخرش بهم این امید رو Ù…ÛŒ ده Ú©Ù‡ شاید سروش هنوز اون قدر پست نشده باشه. Øتی اگه سروش دیگه واسه ÛŒ من هم نباشه دوست ندارم تا این Øد بی رØÙ… باشه. سروش همیشه باید مهربون ترین باشه. زمزمه وار Ù…ÛŒ Ú¯Ù…:
Ù€ »خدایا شکرت Ú©Ù‡ امشب گذشت. هر چند امشب خیلی چیزا از دست دادم، قلبم، روØÙ…ØŒ شخصیتم، غرورم، اما باز Ù…ÛŒ تونست بدتر از این ها هم باشه.
توی دلم Ù…ÛŒ Ú¯Ù…ØŒ خدایا شکرت Ú©Ù‡ تنهام نذاشتی، Ú©Ù‡ Ú©Ù…Ú©Ù… کردی. ممنون Ú©Ù‡ با همه ÛŒ بدی هام در اون شرایط سخت از من Ù…ØاÙظت کردی.
یاد Ùردا Ù…ÛŒÙتم. تصمیمم رو گرÙتم، Ùردا ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ آقای رمضانی زنگ Ù…ÛŒ زنم Ùˆ Ù…ÛŒ Ú¯Ù… نمی تونم توی شرکت مهرآسا کار کنم؛ چون هنوز از من آزمونی نگرÙتن صد در صد اجازه Ù…ÛŒ ده برگردم. Ùردا مشکلات شخصی رو بهونه Ù…ÛŒ کنم Ùˆ قید اون شرکت رو Ù…ÛŒ زنم.
بهترین راه همینه. دوست ندارم دیگه چشمام تو چشمای سØمن_بازنده_نیستم‡. هنوز Ù‡https://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DAمه بی رØÙ…ÛŒ بی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_135†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_135
با چشم های اشکی بهش زل Ù…ÛŒ زنم. به Ù…Ú† دستم Ùشاری میاره Ùˆ منتظر نگام Ù…ÛŒ کنه. سری به نشونه ÛŒ منÙÛŒ تکون Ù…ÛŒ دم. یه خرده اخماش باز Ù…ÛŒ شه. یه Ù„Øظه طاهر گذشته ها رو جلوی خودم Ù…ÛŒ بینم، ولی Ùقط برای یه Ù„Øظه. طاهر Ùˆ سروش از این جهت خیلی به هم شباهت دارن. چشمای هر دوشون بعضی مواقع مثل گذشته ها غرق مهربونی Ù…ÛŒ شن؛ ولی به Ù„Øظه نکشیده دوباره به Øالت عادی بر Ù…ÛŒ گردن. با جدیت Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
ـ مطمئن باشم؟
سری تکون می دم که عصبانی می شه و می گه:
Ù€ هزار بار بهت Ú¯Ùتم درست Ùˆ Øسابی جوابمو بده.
ـ آره داداش.
با Ù„ØÙ†ÛŒ خشن Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
Ù€ باشه، برو تو اتاقت، به هیچ عنوان هم با این قیاÙÙ‡ جلوی مامان Ùˆ بابا ظاهر نمی شی، شیر Ùهم شد؟
زمزمه وار باشه ای می گم. اول به گوشه ی اتاق می رم و روسری رو از روی زمین بر می دارم و بعد با قدم های آرومی به سمت در می رم. در رو باز می کنم و می خوام خارج بشم که می گه:
Ù€ اگه ماجرای امشب دوباره تکرار بشه زندت نمی ذارم. مطمئن باش این بار خودم Ù…ÛŒ کشمت Ùˆ همه رو خلاص Ù…ÛŒ کنم. پس بهتره Øواست رو جمع Ú©Ù†ÛŒ. Øالا هم زودتر Ú¯Ù… شو Ú©Ù‡ Øوصلتو ندارم.
با ناراØتی در اتاق طاهر رو میبندم Ùˆ به سمت اتاق خودم Øرکت Ù…ÛŒ کنم:
Ù€ امشب از اون شباست Ú©Ù‡ دلم یه من_بازنده_نیستمه ÛŒ دلداØhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DAغوش گرم واسبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_134†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_134
سعی Ù…ÛŒ کنم دیگه گریه نکنم، اما زیاد هم موÙÙ‚ نیستم. یه چیزایی دست خود آدم نیست. مثل همین اشکای من Ú©Ù‡ بدون اجازه جاری Ù…ÛŒ شن. مثل بغضی Ú©Ù‡ تو گلوم Ù…ÛŒ شینه Ùˆ بدون اجازه Ù…ÛŒ شکنه. مثل دلی Ú©Ù‡ با یه خنجر زخمی Ù…ÛŒ شه Ùˆ با هیچ مرØÙ…ÛŒ دردش آروم نمی گیره. واقعا بعضی چیزا دست خود آدم نیست. مثل الان Ú©Ù‡ دلم خیلی گرÙته، هم از دست سروش، هم از دست خیلیای دیگه.
هیچ جوری نمی تونم هق هقم رو تو گلوم Ø®ÙÙ‡ کنم. دلم هوای اتاقم رو کرده، دلم تنهایی Ùˆ آرامش اتاقم رو Ù…ÛŒ خواد. ای کاش طاهر اجازه بده زودتر به اتاقم برم. Ùقط چند چیزه Ú©Ù‡ الان Ù…ÛŒ تونه آرومم کنه؛ یه اتاق تاریک، یه آهنگ غمگین Ùˆ یه دنیا اشک Ùˆ در آخر هم یه خواب آروم. هر چند این آخریه واسه ÛŒ من جزو Ù…Øالاته! با Ùریاد Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
ـ مگه نمی گم گریه نکن! بدجور رو اعصابمی.
وقتی Ù…ÛŒ بینه آروم نمی گیرم با عصبانیت به طرÙÙ… میاد. به سرعت از جام بلند Ù…ÛŒ شم Ùˆ با من_بازنده_نیستم…:
Ù€ دادا.https://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DAˆÙ… نشده Ú©Ù‡ Øبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_133†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_133
وقتی بهم Ù…ÛŒ رسه جلوم وایمیسته Ùˆ به سمت من خیز بر Ù…ÛŒ داره Ùˆ با خشم به بازوهام Ú†Ù†Ú¯ Ù…ÛŒ زنه. هنوز لباس بیرون تنشه. معلومه Øتی Øوصله ÛŒ عوض کردن لباساش رو هم نداشته. به زور بلندم Ù…ÛŒ کنه Ùˆ از بین دندونای کلید شده Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
ـ چرا با آبروی خونواده بازی می کنی؟
با بغض می گم:
ـ داداش، به خدا نمی خواستم این جوری بشه.
با داد می گه:
Ù€ وقتی تنها Ù…ÛŒ ری تو اون باغ لعنتی، انتظار داری بهتر از این بشه! نیمی از پسرای Ùامیل Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ عرض کنم، نود درصدشون به تو به چشم بد نگاه Ù…ÛŒ کنند. من Ú©Ù‡ نمی تونم همیشه مراقبت باشم، وقتی تو جمع شلوغی کسی کارت نداره. پدر Ùˆ مادرمون هم Ú©Ù‡ به امون خدا ولت کردن .
اشک از گوشه ی چشمم سرازیر می شه و هیچی نمی گم. ولی طاهر همون جور با داد ادامه می ده:
Ù€ رÙتی توی اون باغ لعنتی همین یه خرده آبرویی هم Ú©Ù‡ برامون موÙمن_بازنده_نیستم‡ باد بدی https://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA واستی Ùˆ بگیبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_132†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_132
می خوام چیزی بگم که اجازه نمی ده و با خونسردی می گه:
Ù€ Ù…Ú¯Ù‡ امشب توی ماشین بهت Ù†Ú¯Ùتم ØÙ‚ نداری مامان Ùˆ بابا رو ناراØت کنی؟
بعد با Ù„ØÙ† خشنی Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
Ù€ Ú¯Ùتم یا نه؟
با ترس سری به نشونه آره تکون می دم. با داد می گه:
Ù€ درست Ùˆ Øسابی جوابمو بده. بی خودی برام سر تکون نده.
با صدای لرزونی می گم:
Ù€ Ú¯Ùتی داداش.
از روی تختش بلند می شه و آروم آروم به طر٠من میاد. با جدیت می گه:
Ù€ خوبه خودت هم قبول داری Ú©Ù‡ امشب قبل از ورود به اون جشن Ú©ÙˆÙتی توی ماشین بهت Ú¯Ùتم ØÙ‚ نداری هیچ دردسری درست کنی؛ اما تو طبق معمول، Ùقط Ùˆ Ùقط خراب کاری کردی!
با ترس بهش خیره می شم و به سختی می گم:
ـ داداش، به خدا تقصیر من نبود.
با داد می گه:
Ù€ اینو Ù†Ú¯ÛŒ Ú†ÛŒ Ù…ÛŒ خوای بگی؟! لابد تقصیر من بود! با ترانه اون کار رو کردی Ú¯Ùتی تقصیر من نبود، ترانه مرد Ú¯Ùتی تقصیر من نبود، آبروی خونواده رو به باد دادی، Ú¯Ùتی تقصیر من نبود، امشب هم اون همه خراب کاری کردی، باز Ù…ÛŒ Ú¯ÛŒ تقصیر من نبود!
اصلا اجازه ÛŒ Øر٠زدن بهم نمی ده، با داد Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
Ù€ لابد اگه چند روز دیگه هم خبر Øاملگیت به همه جا Ù…ÛŒ رسید باز Ù…ÛŒ Ú¯Ùتی تقصیر من نبود! Ù…ÛŒ دونی بدبختی چیه؟! این Ú©Ù‡ هیچ کدوم اØمن_بازنده_نیستماتت رو Ù‚Øhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA¯Ø§Ø´ به خدا اØبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_131†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_131
وقتی ØرÙÙ… تموم Ù…ÛŒ شه با ناراØتی به سمت اتاقم پیش Ù…ÛŒ رم. بعد از وارد شدن به اتاقم لباسام رو عوض Ù…ÛŒ کنم Ùˆ نگاهی به ساعت Ù…ÛŒ ندازم تا از ده دقیقه نگذره. دستی به لباسام Ù…ÛŒ کشم Ùˆ به سمت آینه Ù…ÛŒ رم. با دیدن چهره ÛŒ خودم خشکم Ù…ÛŒ زنه. لبام متورم شده Ùˆ روی قسمتی از لبم خون خشک شده. به خاطر گریه ای Ú©Ù‡ کردم همه ÛŒ آرایشم پخش شده، موهامم همه پخش Ùˆ پلا دورم ریخته. موهام رو با دستم جمع Ù…ÛŒ کنم Ùˆ با Ú©Ø´ مویی Ú©Ù‡ روی میزمه Ù…ØÚ©Ù… Ù…ÛŒ بندم. چشمم به کبودی روی گردنم Ù…ÛŒÙته. آهی Ù…ÛŒ کشم Ùˆ به سمت کمد Øرکت Ù…ÛŒ کنم. یه روسری از داخل کشوی کمدم پیدا Ù…ÛŒ کنم Ùˆ روی سرم Ù…ÛŒ ندازم تا Øداقل کبودی گردنم دیده نشه، بعد هم به سمت دستشویی Øرکت Ù…ÛŒ کنم Ùˆ صورتم رو با آب Ùˆ صابون Ù…ÛŒ شورم. وقتی از دستشویی خارج Ù…ÛŒ شم نگاهی به ساعت Ù…ÛŒ ندازم، پنج دقیقه دیر شده. سریع از اتاقم خامن_بازنده_نیستم Ùˆ به سمت https://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA…. چند بار دØبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_130†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_130
Ù…ÛŒ دونه دوستش داره، ولی نمی دونه چرا Ù…ÛŒ خواد ترنم رو نزدیک خودش داشته باشه! وقتی واسه ÛŒ همیشه از هم جدا شدن پس Ú†Ù‡ دلیلی واسه این رابطشون Ù…ÛŒ تونه وجود داشته باشه؟! ØªØ±Ø¬ÛŒØ Ù…ÛŒ ده بهش Ùکر نکنه. به آسمون نگاه Ù…ÛŒ کنه Ùˆ هیچ ماه Ùˆ ستاره ای در آسمون نمی بینه. زمزمه وار Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
Ù€ تو هم مثل من زندگیت بی ستاره Ùˆ بی Ùروغ مونده!
آهی Ù…ÛŒ کشه. با ناراØتی سری تکون Ù…ÛŒ ده Ùˆ بعدش با قدم های بلندتر به سمت ماشینش Øرکت Ù…ÛŒ کنه.
***
توی ماشین نشستم Ùˆ ØرÙÛŒ نمی زنم. از شیشه ÛŒ ماشین به بیرون نگاه Ù…ÛŒ کنم. به بیرونی Ú©Ù‡ خالی از هر موجود زنده ایه! Ù…ÛŒ ترسم از خیلی چیزا؛ از این خیابون های خلوت، از این پیاده روهای بی روØØŒ از سرعت سرسام آور طاهر، از سکوت سکر آور داخل ماشین. Ùقط خواستار یه زندگی، به دور از هیاهو هستم؛ اما این روزا هر روز یه اتÙاق جدید برام Ù…ÛŒÙته. Øتی نمی دونم ساعت چنده! هر چند برام مهم هم نیست. طاهر بغلم نشسته Ùˆ با سرعت به سمت خونه Ù…ÛŒ رونه. سرعتش سرسام آوره؛ اگه زنده به خونه برسیم خیلیه! هر چند Ú†Ù‡ Ùرقی به Øال من داره؟! اگه زنده هم به خونه برسم Ù…Øاله Ú©Ù‡ زندم بذاره. جرات ندارم چیزی بگم. Ù…ÛŒ ترسم یه چیزی بگم Ùˆ همون بهونه ای برای شروع دعوا بشه. از وقتی تو ماشین نشستیم هیچ ØرÙÛŒ بینمون رد Ùˆ بدل نشده. از همون Ù„Øظه ÛŒ اول طاهر Ùقط Ùˆ Ùقط Ù…ÛŒ رونه Øتی یه داد کوچیک هم سرم نزد. هیچی Ù†Ú¯Ùت، Ùقط یه بار به بابا زنگ زد Ùˆ بهش Ú¯Ùت یه خرده کار داره Ùˆ Ù…ÛŒ خواد زودتر به خونه برگرده؛ Ú¯Ùت ترنم رو هم با خودم Ù…ÛŒ برم Ú©Ù‡ نمی دونم بابا Ú†ÛŒ در جوابش Ú¯Ùت Ú©Ù‡ طاهر باشه ای زمزمه کرد Ùˆ تماس رو قطع کرد، بعد از اون دیگمن_بازنده_نیستمÙÛŒ نزد Ùˆ https://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DAÙ…. هر چند Øربی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_129†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_129
بعد از مدت ها برای اولین بار عذاب وجدان می گیره. عذاب وجدان به خاطر کاری که می خواست با ترنم بکنه. ربان رو بالا میاره و به لبش نزدیک می کنه. بوسه ای بهش می زنه و آهی می کشه. ربان رو داخل جیبش می ذاره و با خودش می گه:
Ù€ چرا با بی رØÙ…ÛŒ تموم آرزوهام رو نابود کردی؟!
یاد شعر ترنم Ù…ÛŒÙته. چقدر این شعر با Øال الانش صدق Ù…ÛŒ کنه:
Ù€ »گÙتم نبینم روی تو شاید Ùراموشت کنم!
شاید ندارد، بعد از این باید Ùراموشت کنم«!
با آه می گه:
Ù€ یعنی باید Ùراموشت کنم؟
تازه یاد شرکت Ù…ÛŒÙته. سرجاش وایمیسته Ùˆ با دست به پیشونیش Ù…ÛŒ کوبه. با داد Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
Ù€ نکنه Ùردا نیاد؟
یه چیزی ته دلش می گه:
ـ خوب نیاد.
با Øالی خراب دوباره راه Ù…ÛŒÙته Ùˆ از باغ خارج Ù…ÛŒ شه. بدون توجه به جشن Ùˆ ناÙمن_بازنده_نیستمونه خارØhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DAاشینش رو در بی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_128†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_128
با خودش Ùکر Ù…ÛŒ کنه. Ù…Øاله، اونا پدر Ùˆ مادرش هستن. صد در صد تا الان اون رو بخشیدن. یاد ØرÙای طاهر Ù…ÛŒÙته »ترنم تمام این سال ها تنهای تنها بود. از همه Øر٠شنیده؛ از خونواده، از Ùامیل، از همسایه، هر کسی Ú©Ù‡ از کنارش Ù…ÛŒ گذشت پوزخندی نثارش Ù…ÛŒ کرد. اگه اون گناه کاره تاوان گناهش رو پس داده. اون هر روز داره نگاه های پر Ù†Ùرت هر غریبه وآشنایی رو تØمل Ù…ÛŒ کنه. به خاطر چی؟ به خاطر یه اشتباه «!
زمزمه وار با Øرص Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
Ù€ اون Øقشه.
اما با یاد آوری ØرÙای دیگه طاهر اخماش تو هم Ù…ÛŒ ره »از ارث واسه ÛŒ همیشه Ù…Øروم شده، از Ù…Øبت خونواده Ù…Øروم شده، خرج زندگیش رو به سختی در میاره، پدر Ùˆ مادر Ùˆ طاها باهاش Øر٠نمی زنند، خود من هم جواب سالمش رو به زور Ù…ÛŒ دم، Øتی غذایی Ú©Ù‡ اون درست کنه رو هم هیچ کدوم نمی خوریم، Øتی ØÙ‚ نداره با ما سر یه میز غذا بخوره! زندگی ترنم خیلی وقته نابود شده، دمن_بازنده_نیستمو Ù…ÛŒ خواÛhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DAا ناراØتی بØبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_127†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_127
از یادآوری اون روزا لبخند تلخی رو لباش Ù…ÛŒ شینه. کار هر روزش همینه! یا به خاطرات گذشته Ùکر Ù…ÛŒ کنه، یا آلا رو با ترنم مقایسه Ù…ÛŒ کنه. بعضی موقع آلا رو به جای ترنم Ù…ÛŒ بینه. Øتی بعضی موقع اشتباهی آلا رو ترنم صدا Ù…ÛŒ زنه. واسه ÛŒ خودش هم عجیبه بعد از این همه مدت هنوز اسم ترنم ورد زبونشه. یه بار Ú©Ù‡ آلا بهش Ú¯Ùت سروش خیلی دوستت دارم با بی تÙاوتی Ú¯Ùته بود من هم همین طور ترنم. بارها سر همین موضوع با آلا دعواش شده، اما دست خودش نیست. Øتی تمام این چهار سال رو هم با Ùکر ترنم گذرونده؛ پس Ú†Ù‡ جوری Ù…ÛŒ تونه Ùراموشش کنه؟! همه Ùکر Ù…ÛŒ کنند از روی عادت اسم ترنم رو به زبون میاره، اما خودش Ù…ÛŒ دونه Ú©Ù‡ از روی عادت نیست، بلکه همه ÛŒ رÙتاراش از روی عشقه. چشمش به یه تیکه ربان Ù…ÛŒÙته. به جلو خم Ù…ÛŒ شه Ùˆ ربان رو از جلوی پاش بر Ù…ÛŒ داره. یه خرده براش آشناس. یاد اون Ù„Øظه ای Ù…ÛŒÙته Ú©Ù‡ ربانی رو از موهای ترنم باز کرد Ùˆ اون رو به زمین پرت کرد. ربان رو به سمت بینیش Ù…ÛŒ بره. چشماش رو Ù…ÛŒ بنده Ùˆ ربان رو بو Ù…ÛŒ کنه. لبخندی Ù…ÛŒ زنه Ùˆ زیر لب Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
ـ بوی ترنم رو می ده.
با همون چشم های بسته به التماس های ترنم Ùکر Ù…ÛŒ کنه. دلش Ù…ÛŒ گیره. توی اون Ù„Øظه ها بین دو تا اØساس مختل٠گیر اÙتاده بود. بعضی Ùمن_بازنده_نیستمودش Ù…ÛŒ Ú¯Ùhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DAوقع دلش Ù…ÛŒ Øبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_126†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_126
روی زمین Ù…ÛŒ شینه Ùˆ سرش رو به دیوار تکیه Ù…ÛŒ ده. چشماشو Ù…ÛŒ بنده. به بدختی هاش Ùکر Ù…ÛŒ کنه. به این Ú©Ù‡ هنوز عاشق ترنمه، ولی نمی تونه اون رو کنار خودش داشته باشه. به این Ú©Ù‡ آلا رو هر Ù„Øظه کنار خودش داره، ولی نمی تونه بهش Ùکر کنه. Øتی دوست نداره Ú©Ù‡ بهش Ùکر کنه. خودش هم نمی دونه چرا مهر آلا به دلش نمی شینه. دو ماه دیگه عروسیشونه، ولی هنوز هم دلش راضی نیست. با مشت به زمین Ù…ÛŒ کوبه Ùˆ با Øرص Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
Ù€ یه بار دلت Ú¯Ùت Ú†Ù‡ غلطی کنی، تا عمر داری باید تاوانش رو پس بدی! این بار با عقلت جلو Ù…ÛŒ ری .
با Ú¯Ùتن این Øر٠قطره اشکی از گوشه ÛŒ چشمش سرازیر Ù…ÛŒ شه. چشماشو باز Ù…ÛŒ کنه Ùˆ Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
ـ خدایا چی کار کنم؟
به چند ساعت پیش Ùکر Ù…ÛŒ کنه Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ خواست به ترنم تجاوز کنه. واقعا Ù…ÛŒ خواست به ترنم تجاوز کنه! زیرلب زمزمه Ù…ÛŒ کنه:
Ù€ پنچ سال Ù…Øرمم بودی به خاطر درست صبر کردم. Ú¯Ùتم درست تموم Ù…ÛŒ شه Ùˆ Ù…ÛŒ ریم سر خونه Ùˆ زندگیمون؛ بعد واسه همیشه مال من Ù…ÛŒ شی، اما آخرش Øمن_بازنده_نیستم„ÛŒ خالی Ùhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DAÙ… مثل یه خنبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_125†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_125
چند قدم Ùاصله ای Ú©Ù‡ با دیوار داره رو Ø·ÛŒ Ù…ÛŒ کنه Ùˆ به دیوار تکیه Ù…ÛŒ ده. دستاش رو داخل جیبش Ù…ÛŒ ذاره به رو به رو خیره Ù…ÛŒ شه.
نگاهش به رو به روست، اما Ùکرش به اتÙاقایی Ú©Ù‡ امشب اÙتاد. به Ù„Øظه ÛŒ ورودش به سالن Ùکر Ù…ÛŒ کنه؛ وقتی با آلا وارد سالن شد اول از همه چشمش به ترنم اÙتاد Ú©Ù‡ رو به روی یه پسره نشسته بود، اما طوری وانمود کرد Ú©Ù‡ انگار متوجه ÛŒ Øضور ترنم نشده. هنوز Ú©Ù‡ هنوزه روی ترنم غیرت داره. دوست نداره Ú©Ù‡ ترنم رو کنار یک Ù†Ùر دیگه ببینه. در تمام مدتی Ú©Ù‡ کنار آلا نشسته بود هیچی از ØرÙا Ùˆ Øرکات آلا Ù†Ùهمید. همه ÛŒ Øواسش پیش ترنم بود. وقتی پسر بلند شد Ùˆ رÙت اون هم Ù†Ùسی از سر آسودگی کشید. با این Ú©Ù‡ کنار آلا بود، ولی همه ÛŒ وجودش ترنم رو Ù…ÛŒ خواست. دوست نداشت به آلا خیانت کنه، اما واقعا دست خودش نبود. مثل همه ÛŒ روزایی Ú©Ù‡ کنار آلاست، ولی برای آلا نیست؛ اون Ù„Øظه هم نتونست برای آلا باشه.
زیر لب زمزمه می کنه:
ـ خیلی نامردی سروش، خیلی.
امروز برای اولین بار با میل خودش شونه های لخت آلا رو لمس کرد. برای اولین بار اون قدر به آلا نزدیک بود Ú©Ù‡ صدای Ù†Ùس Ù†Ùس زدناش رو Ù…ÛŒ شنید. برای اولین بار بوسَش از روی رضایت بود، اما مثل همه ÛŒ روزهایی Ú©Ù‡ آلا به طرÙØ´ اومده بود هیچ اØساسی بهش دست نداد؛ نه لذتی برد، نه ضربان قلبش بالا رÙت، نه من_بازنده_نیستم§ÛŒ خوش ØاÙhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA پیش قدم Ù…ÛŒ Øبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_124†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_124
آهی می کشه و می گه:
Ù€ در مورد امشب به کسی ØرÙÛŒ نزن.
سیاوش سری تکون می ده و می گه:
Ù€ پس نه، بیام همه جا جار بزنم Ú©Ù‡ برادرم داشت به یه Ù†Ùر تجاوز Ù…ÛŒ کرد!
با خشم نگاش می کنه و می گه:
ـ منظورم پدر و مادر...
سیاوش با پوزخند می گه:
Ù€ خودم Ùهمیدم. نگران نباش؛ هنوز اون قدر دیوونه نشدم Ú©Ù‡ بخوام اونا رو هم برای کارای تو Øرص بدم.
سروش با دل خوری نگاشو از سیاوش می گیره. هر چند می دونه خودش مقصره. سیاوش:
Ù€ من به سالن Ù…ÛŒ رم، تو هم بمون یکم آروم تر شدی بعد بیا. ماجرای امشب رو هم Ùراموش کن، خدا رو شکر همه چیز به خیر Ùˆ خوشی تموم شده.
با خودش Ùکر Ù…ÛŒ کنه »واقعا همه چیز به خوبی تموم شده؟«!
Ù€ امشب Øوصله ÛŒ خودم رو هم ندارم، Ú†Ù‡ برسه بخوام دو سه ساعتی این جا رو هم تØمل کنم! ØªØ±Ø¬ÛŒØ Ù…ÛŒ دم یکم تو خیابون دور بزنم؛ خودت آلا رومن_بازنده_نیستمˆÙ†Ù‡.
سیاÙhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA
ـ سروش.
با تÙبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_123†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_123
با عصبانیت دستشو الی موهاش Ùرو Ù…ÛŒ کنه Ùˆ Ú†Ù†Ú¯ÛŒ به موهاش Ù…ÛŒ زنه. واقعا نمی دونه Ú†ÛŒ کار کنه! سیاوش همون جور ادامه Ù…ÛŒ ده:
Ù€ Ùکر نکردی مادرمون با اون قلب ضعیÙØ´ Ú†Ù‡ جوری Ù…ÛŒ تونه دووم بیاره؟
عاجزانه می گه:
ـ سیاوش تو رو خدا تمومش کن.
سیاوش با خشم می گه:
Ù€ واقعا برات متاسÙÙ…. طاهر خیلی آقایی کرد Ú©Ù‡ یه کتک Ù…Ùصل بهت نزد.
با عصبانیت می گه:
- Ù…ÛŒ Ú¯ÛŒ Ú†ÛŒ کار کنم؟ Øالا یه غلطی کردم، Ù…ÛŒ تونم درستش کنم؟ خودم هم دارم عذاب Ù…ÛŒ کشم.
سیاوش با تاس٠می گه:
Ù€ من رو بگو Ú©Ù‡ وقتی ترنم رو تو اون وضعیت دیدم Ùکر کردم نقشه جدید ترنم برای به هم زدن رابطه ÛŒ تو Ùˆ آلاست!
سیاوش به این جا که می رسه مکثی می کنه و بعد می گه:
ـ مثل...
هر دو یاد ترانه Ùˆ اون عکسا Ù…ÛŒÙتن. با ناراØتی وسط ØرÙمن_بازنده_نیستمی پره Ùˆ Ù…https://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA†Ú©Ù†.
سیاوش آبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_122†Ø³Ø±ÙˆØ´Ø§ 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_122
#سروش
با ناراØتی به ترنم زل زده. طاهر ترنم رو دنبال خودش Ù…ÛŒ کشونه Ùˆ اون هیچ کاری نمی تونه بکنه. بدجور پشیمونه. تو اون Ù„Øظه اون قدر از ØرÙای ترنم عصبی شده بود Ú©Ù‡ کنترل خودش رو از دست داد. با همه ÛŒ اینا الان Ùقط یه چیز Ùکرشو مشغول کرده؛ Ú©Ù‡ امشب Ú†Ù‡ بلایی سر ترنم میاد؟! یاد Øر٠طاهر Ù…ÛŒÙته »Ùکر Ù†Ú©Ù† امشب تو رو مقصر نمی دونم! مطمئن باش Øال تو رو هم امشب Ù…ÛŒ گیرم. اگه تو سالن Ù…ÛŒ شستی Ùˆ از جات تکون نمی خوردی این اتÙاقا نمی اÙتاد. مثل همیشه باعث عذاب همه هستی«.
زیر لب زمزمه می کنه:
ـ نکنه بلایی سر ترنم بیاره؟
صدای عصبی سیاوش رو می شنوه که می گه:
ـ مگه همین رو نمی خواستی؟
هیچی نمی Ú¯Ù‡. واقعا هیچ جوابی واسه ÛŒ سیاوش نداره. الان دیگه خودش هم نمی دونه Ú†ÛŒ Ù…ÛŒ خواست. سیاوش با قدم همن_بازنده_نیستمبهش نزدÛhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA
Ù€ خیالت راØبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_121†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_121
با ترس سری تکون Ù…ÛŒ دم Ùˆ لباسام رو Ú©Ù‡ جلوی پام اÙتاده به همراه کت طاهر Ùˆ سیاوش از روی زمین بر Ù…ÛŒ دارم. مانتوم Ú©Ù‡ دیگه قابل استÙاده نیست. شالم رو روی سرم Ù…ÛŒ ندازم Ùˆ کت طاهر رو هم Ù…ÛŒ پوشم. بعد از مرتب کردن سر Ùˆ وضعم به طر٠طاهر Ù…ÛŒ رم Ùˆ بدون هیچ ØرÙÛŒ کت سیاوش رو بهش Ù…ÛŒ دم. Ú†Ù†Ú¯ÛŒ به کت Ù…ÛŒ زنه Ùˆ اون رو به طر٠سیاوش پرت Ù…ÛŒ کنه Ùˆ Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
ـ ممنون بابت کت .
سیاوش کت رو روی هوا می گیره. سری تکون می ده و هیچی نمی گه. هنوز هم تعجب ناباوری رو از چشمای هر دوتاشون می خونم.
Ù…ÛŒ دونم ØرÙای طاهر Ø´Ú©Ù‡ اشون کرده! لابد Ùکر Ù…ÛŒ کردن این مدت Ú©Ù‡ اونا سختی Ù…ÛŒ کشیدن من داشتم مثل ملکه ها با آرامش زندگیمو Ù…ÛŒ کردم!
طاهر بازوم رو Ù…ÛŒ گیره Ùˆ زیر لبی از سیاوش Ùˆ سروش خداØاÙظی Ù…ÛŒ کنه Ùˆ از جلوی نگاه های غمگین سیاوش Ùˆ چشمای متعجمن_بازنده_نیستم¯ Ù…ÛŒ شه Ùˆ Ùhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DAŒ بره. سروش تØبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_120†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_120
بعد با تاس٠به سروش می گه:
Ù€ با این Øماقت تو پدرم اون رو از خونه بیرون Ù…ÛŒ نداخت. Ù…Øال بود ØرÙØ´ رو باور کنه! به خاطر گذشته هیچ کس باورش نداره. بعد اون آواره ÛŒ Ú©ÙˆÚ†Ù‡ Ùˆ خیابون Ù…ÛŒ شد؛ این جوری عقده هات خالی Ù…ÛŒ شد؟
با داد می گه:
ـ آره؟
نگاهم به سیاوش Ùˆ سروش Ù…ÛŒÙته Ú©Ù‡ با دهن باز نگام Ù…ÛŒ کنند. تو نگاهشون ناباوری موج Ù…ÛŒ زنه. آهی Ù…ÛŒ کشم Ùˆ هیچی نمی Ú¯Ù….
طاهر با جدیت می گه:
Ù€ دÙعه ÛŒ بعد سعی Ú©Ù† برای انتقام یه آدم زنده رو انتخاب کنی، کسی Ú©Ù‡ روØØ´ مرده دیگه چیزی واسه از دست دادن نداره.
بعد از تموم شدن ØرÙØ´ با گام های بلند به قسمتی از باغ Ú©Ù‡ شالم اون جا اÙتاده Ù…ÛŒ ره، شالمو بر Ù…ÛŒ داره، بعد با اخم به طر٠من میاد Ùˆ با دیدن کت سیاوش روی شونه هام اخماش بیشتر تو هم Ù…ÛŒ ره. لباسام رو به سمت من پرت Ù…ÛŒ کنه Ùˆ با اخم کت اسپرتش رو از تنش خارج Ù…ÛŒ کنه Ùˆ به شدت به طرÙÙ… Ù…ÛŒ ندازه. بعد هم به کت سیاوش Ú†Ù†Ú¯ Ù…ÛŒ زمن_بازنده_نیستم رو از روÛhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DAŒ داره Ùˆ با دبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_119†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_119
باز صورتم از اشک خیس شده. سروش با ناراØتی نگاهی به من Ù…ÛŒ ندازه Ú©Ù‡ با دلی پر از خون نگاهم رو ازش Ù…ÛŒ گیرم. به خاطر دل شکستم، به خاطر Ø±ÙˆØ Ø¯Ø§ØºÙˆÙ†Ù…ØŒ به خاطر جسم کتک خوردم، نگامو ازش Ù…ÛŒ گیرم به خاطر این Ú©Ù‡ باز هم باورم نکرد، باز هم خردم کرد، باز هم قلبم رو شکست .
سیاوش با Ù„ØÙ†ÛŒ غمگین Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
Ù€ طاهر الان Ú©Ù‡ خدا رو شکر اتÙاقی Ù†ÛŒÙتاده.
تو دلم می گم:
Ù€ شاید به جسمم تعرض نشد، اما آیا چیزی از روØÙ… باقی موند؟!
Øس Ù…ÛŒ کنم امشب روØÙ… در هم شکست Ùˆ قلبم تیکه تیکه شد. صدای طاهر رو Ù…ÛŒ شنوم Ú©Ù‡ با داد Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
Ù€ سیاوش تو دیگه چرا؟ اگه کسی با سها این کارو کنه به همین راØتی ازش Ù…ÛŒ گذری؟ !
بعد با صدای بلندتری می گه:
ـ آره؟
سیاوش سرشو پایین می ندازه و هیچی نمی گه.
طاهر زمزمه وار می گه:
Ù€ به خدا چهار سال Ú©Ù… نیست! ترنم یه اشتباه کرد، اما چهار ساله Ú©Ù‡ داره تاوان پس Ù…ÛŒ ده. سیاوش Ù…ÛŒ خواد چیزی بگه Ú©Ù‡ طاهر اجازه نمی ده Ùˆ خودش ادامه Ù…ÛŒ دمن_بازنده_نیستم¯ ترنم توhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DAر باشه، اما بی_سانسور