😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_218†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_218
مونا:
-باز ما غریبه شدیم؟ باز مثل همیشه میخوای همه چیزو از من Ùˆ بچه هات مخÙÛŒ کنی؟
بابا با اخم به طر٠مونا برمی گرده و نگاهی بهش می اندازه و می گه:
- مونا باز شروع نکن!
مونا:
-Ú†ÛŒ رو شروع نکنم؟ اون کسی Ú©Ù‡ داره شروع Ù…ÛŒ کنه تویی، نه من! مثل همیشه دخترت رو به خونوادت ØªØ±Ø¬ÛŒØ Ù…ÛŒ دی؟ Øقیقت زندگی تو همینه! ترانه مرد چون ترنم مهم تر از من Ùˆ بچه های من بود!
باورم نمی شه این همون مونایی هستش Ú©Ù‡ همه ÛŒ این سال ها بزرگم کرده. واقعا باورم نمی شه من این زن رو سال های سال مادرم Ù…ÛŒ دونستم! یعنی هیچ کدوم از خاطرات گذشته رو به یاد نمیاره؟! یعنی اون دخترم دخترم Ú¯Ùتنا، همش یه نمایش بود؟ Ù…Ú¯Ù‡ Ù…ÛŒ شه این همه سال نمایش بازی کرد؟ Ù…Ú¯Ù‡ Ù…ÛŒ شه این همه سال مهربون نبود، ولی Ù…Øبت کرد؟ آخه Ù…Ú¯Ù‡ Ù…Øبت راستی Ùˆ دروغی هم داریم؟!
خدایا چرا نمی تونم باور کنم Ú©Ù‡ مونا از من متنÙره؟! چرا اینقدر باورش سخته؟! با ناراØتی به بابا نگاه Ù…ÛŒ کنم Ùˆ هیچی نمی Ú¯Ù… .بابا با ناراØتی Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
-مونا چرا مثل بچه ها رÙتار Ù…ÛŒ کنی؟ چرا...
مونا Ù…ÛŒ پره وسط Øر٠بابا Ùˆ با داد Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
-ترنم رو روز اول آوردی تو این خونه Ùˆ جدید ÚÙوق_هیجانیمی تونم بچه ÛŒ هووم رو Ù†Ú¯Ù‡https://telegram.me/joinchat/AAAAAEgcOryIeANfGDU5tg„ÛŒ دØÙراری مخصوص بزرگسالان٠👆ðŸ»
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_217†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_217
این بار من متعجب Ù…ÛŒ شم! عکس العمل متÙاوت طاهر برام جای سوال داره؛ به جای تعجب نگاهش پر از ترس Ùˆ نگرانیه! مونا هم وارد سالن Ù…ÛŒ شه Ùˆ با دیدن من اخماش تو هم Ù…ÛŒ ره! به سمت بابا برمی گرده Ùˆ Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
-پس بالاخره تصمیمت رو گرÙتی؟!
بابا:
-مونا ساکت باش!
مونا با اخم نگاهش رو از بابا می گیره و به داخل آشپخونه می ره. بابا با عصبانیت به طر٠من برمی گرده و می گه:
-با اجازه ی کی از اتاقت اومدی بیرون؟
این بار نگاه طاهر هم پر از تعجب Ù…ÛŒ شه! با تعجب به طر٠ما میاد Ùˆ کنار طاها Ú©Ù‡ روی یه مبل دو Ù†Ùری نشسته بود؛ Ù…ÛŒ شینه Ùˆ به من خیره Ù…ÛŒ شه .لبخندی Ù…ÛŒ زنم Ùˆ با تØÚ©Ù… Ùˆ در عین Øال با اØترام Ù…ÛŒ Ú¯Ù…:
-باید باهاتون Øر٠بزنم!
طاها:
-ما هم باهات Øر٠داریم.
بابا با داد می گه:
-طاها!
طاها با خشم از جاش بلند می شه و می گه:
-بابا...
بابا با اخم می گه:
-طاها اجدید ÛÙوق_هیجانیه Øر٠بزنی من Ù…ÛŒ دونم Ùˆ تو! https://telegram.me/joinchat/AAAAAEgcOryIeANfGDU5tg.
طاÙÙراری مخصوص بزرگسالان٠👆ðŸ»
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_216†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_216
با شنیدن صدایی از Øیاط از Ùکر بیرون میام. صدای باز شدن در ورودی سالن باعث Ù…ÛŒ شه ترسی تو دلم بشینه! نمی دونم Ú©ÛŒ اومده .زیر لب Ù…ÛŒ Ú¯Ù…:
-نکنه دزد باشه؟
Ù†Ùسم رو تو سینم Øبس Ù…ÛŒ کنم. صدای باز Ùˆ بسته شدن در اتاق مونا Ùˆ بابا رو Ù…ÛŒ شنوم. بعد از چند دقیقه سکوت، صدای بسته شدن در سالن بلند Ù…ÛŒ شه Ùˆ بعد از اون صدای Øر٠زدن طاهر Ùˆ طاها شنیده Ù…ÛŒ شه! طاها با صدای بلند Ù…ÛŒ خنده، اما تو صدای طاهر بی Øوصلگی موج Ù…ÛŒ زنه. صدایی از مونا Ùˆ بابا شنیده نمی شه. این طور Øدس میزنم Ú©Ù‡ بابا هنوز خونه نیومده. Øوصلم سر رÙته، یاد Øر٠دکتر Ù…ÛŒ اÙتم. باید خودم رو با چیزایی سرگرم کنم Ú©Ù‡ بهشون علاقمندم !زمزمه وار Ù…ÛŒ Ú¯Ù…:
-Ùردا باید تو مسیر راهم یه سر به کتابخونه بزنم!
روی تختم Ù…ÛŒ شینم Ùˆ نگاهی به لباسام Ù…ÛŒ ندازم. Øوصله ÛŒ عوض کردن لباسام رو ندارم. از وقتی اومدم خونه، رو تخت دراز کشیدم Ùˆ برای خودم خیال پردازی کردم!
بر شیطون لعنت Ù…ÛŒ Ùرستم Ùˆ از روی تختم بلند Ù…ÛŒ شم. همون جور Ú©Ù‡ به سمت کمد لباسام Ù…ÛŒ رم، زیر لب غرغر Ù…ÛŒ کنم:
-تو آدم بشو نیستی! مثال Ù…ÛŒ خواستی به هیچ کس Ùˆ هیچ چیز Ùکر Ù†Ú©Ù†ÛŒ! ولی از وقتی اومدی مثل جنازه رو تخت اÙتادی Ùˆ مدام به این Ùˆ اون Ùکر Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ! بعد انتظار پیشرÙت هم داری!
همین جور که واسه خودم غرغر می کنم در کمد رو باز می کنم. یه دست بلوز و شلوار رنگ روشن برمی دارم و با لباس بیرونم عوض می کنم. به سمت دستشویی می رم تا آبی به دست و صورتم بزنم. بعد از این که از دستشویی خارج می شم، صدای بابا رو می شنوم.
اصلا نمی دونم کی اومده. یه خورده استرس دارم. به سمت آینه می رم و نگاهی به خودم می ندازم. از استرس رنگم پریده !زیرلب میگم:
-چتÙجدید±ÙÙوق_هیجانیŒ خوای در مورد مادرت بپرسی،https://telegram.me/joinchat/AAAAAEgcOryIeANfGDU5tgاه Ú©Ùراری مخصوص بزرگسالان٠👆ðŸ»
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_215†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_215
جای مانی خالی Ú©Ù‡ بگه خل Ùˆ Ú†Ù„ بودی. سری به نشونه ÛŒ تاس٠برای خودم تکون Ù…ÛŒ دم Ùˆ به ØرÙایی Ú©Ù‡ به سروش زدم Ùکر Ù…ÛŒ کنم. نمی دونم اون همه جرات از کجا اومد، ولی تو اون موقعیت دلم Ù…ÛŒ خواست همه ÛŒ Øرصایی Ú©Ù‡ این مدت خورده بودم رو سر یه Ù†Ùر خالی کنم Ùˆ Ú†Ù‡ کسی بهتر از سروش؟! سروشی Ú©Ù‡ بارها Ùˆ بارها تØقیرم کرد، تا مرز تجاوز پیش رÙت؛ جلوی چشمای من نامزدش رو بوسید Ùˆ با غرور به من خیره شد. بهش Ú¯Ùته بودم دست از سرم برداره، دور Ùˆ برم نچرخه، سر به سرم نذاره! بارها Ùˆ بارها ازش خواهش کردم بره دنبال زندگیش، اما اون با کمال خودخواهی Ùقط به ارضای غرور له شدش Ùکر Ù…ÛŒ کرد! هیچ وقت به دل شکسته شده ÛŒ من Ùکر نکرد. نمی دونم اون ØرÙا از کجا Ù…ÛŒ اومد، Ùقط Ù…ÛŒ دونم توی اون Ù„Øظه، توی اون موقعیت، توی اون همه دغدغه، تمام تنهایی ها Ùˆ بی کسی هام جلوی چشمم به نمایش در اومدن! تمام بدبختی هایی رو Ú©Ù‡ کشیده بودم رو با ØرÙای تکراری سروش دوباره Øس Ù…ÛŒ کردم. Ùقط خواستم برای یه بار هم Ú©Ù‡ شده ØرÙایی رو بزنم Ú©Ù‡ دور از واقعیت به نظر Ù…ÛŒ رسن. شاید هیچ وقت، هیچ کس به بی گناهی من Ù¾ÛŒ نبره؛ شاید هم یه روزی همه بÙهمن! اینا برای من مهم نیست، مهم اینه Ú©Ù‡ امروز Ú¯Ùتن این ØرÙا واجب بود!
این ØرÙا رو باید چهار سال پیش Ù…ÛŒ زدم. هر چند هر ØرÙÛŒ Ú©Ù‡ از جانب من Ú¯Ùته شد از روی عصبانیت بود، ولی به نظرم لازم بود یکی از آدم های طر٠مقابلم این ØرÙا رو بشنوه! نه به خاطر این Ú©Ù‡ باورم کنه، نه به خاطر این Ú©Ù‡ مثل گذشته باهام رÙتار کنه، بÙجدید‡ Ùوق_هیجانی·Ø± دل خودم! آره، برای تسکین https://telegram.me/joinchat/AAAAAEgcOryIeANfGDU5tgÛŒ Ú©Ù‡Ùراری مخصوص بزرگسالان٠👆ðŸ»
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_213†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_213
سکوت طاهر اذیتش Ù…ÛŒ کنه. Øر٠آخر طاها بدجور عذابش Ù…ÛŒ ده !
زمزمه وار می گه:
-طاهر تنهاش نذار. تو رو خدا تو هواشو داشته باش! خدایا دیگه اذیتش نمی کنم، Ùقط همین یه بار رو Ú©Ù…Ú©Ø´ Ú©Ù†!
عذاب وجدان از یه طرÙØŒ نگرانی هم از طر٠دیگه باعث Ù…ÛŒ شه Ú©Ù… Ú©Ù… قواش تØلیل بره. با ناراØتی روی زمین خیس پشت ماشین Ù…ÛŒ شینه Ùˆ منتظر بقیه ØرÙا Ù…ÛŒ شه .صدای طاها رو دوباره Ù…ÛŒ شنوه:
-پس امشب هیچی نمی گی! بذار همین امشب ماجرا تموم بشه. ترنم که دیگه همه چی رو می دونه، اون که دیگه می دونه ما
برادرای ناتنیش هستیم؛ Ù…ÛŒ دونه Ú©Ù‡ مادرمون مادر اون نیست! پس بذار این رو هم بدونه Ú©Ù‡ بودنش عذابمون Ù…ÛŒ ده! بذار این رو هم بدونه Ú©Ù‡ تØملش Ú†Ù‡ قدر سخت Ùˆ طاقت Ùرسا شده!
طاهر:
-طاها این قدر سنگدل نباش! ترنم هم همه ÛŒ این سال ها عذاب کشیده. دیشجدیدÙÙوق_هیجانیا با خشم Ù…ÛŒ پره وسط Øر٠طاهØhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEgcOryIeANfGDU5tg§Ø²Ø´ Ø·Ùراری مخصوص بزرگسالان٠👆ðŸ»
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_212†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_212
- دیوونه ای به خدا! تو عشقمی، مامانی هم مادرمه! هر دوتون یه جای خاصی تو دلم دارین. سروش یه چیز رو واسه همیشه یادت باشه؛ من Ù…ÛŒ تونم از ØÙ‚ خودم بگذرم ولی اگه به مامان Ùˆ بابام توهین بشه، بخشش خیلی خیلی برام سخت Ù…ÛŒ شه! هیچ وقت به خونوادم توهین Ù†Ú©Ù†. هر وقت عصبی بودی سر خودم خالی Ú©Ù†!
-این ØرÙا چیه خانومم؟! من هیچ وقت از دستت عصبانی نمی شم. من خودمم پدرجون Ùˆ مادرجون رو مثل پدر Ùˆ مادرم دوست دارم !
زیر لب می گه:
-خدایا این جا چه خبره؟
طاها:
-مامان گریه Ù†Ú©Ù†. من امشب با بابا Øر٠می زنم. تا همین الان هم خیلی خانومی کردی Ú©Ù‡ از خونه بیرونش نکردی. همون مرتیکه از سرش هم زیاده!
طاهر:
-طاهــا!!
طاها بی توجه به Øر٠طاهر در رو برای مادرش باز Ù…ÛŒ کنه Ùˆ مادرش رو به داخل خونه Ù…ÛŒ Ùرسته. بعد با عصبانیت به سمت طاهر میاد Ùˆ Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
-اگه یه بار دیگه از اون هرزه طرÙداری Ú©Ù†ÛŒ من Ù…ÛŒ دونم Ùˆ تو!
طاهر با عصبانیت چنگی به موهاش می زنه و می گه:
-Øجدید† Ùوق_هیجانیه ÛŒ لعنتی دوازده سال از خوhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEgcOryIeANfGDU5tgÙ‡ Ùˆ دÙراری مخصوص بزرگسالان٠👆ðŸ»
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_211†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_211
ـ مامان تو رو خدا تمومش کن.
صدای مادرجون رو می شنوه. مادر ترنم رو همیشه مادر جون صدا می زد. مادر جون:
ـ تو طر٠منی یا اون دختره ی خراب؟!
طاهر:
ـ مامان!
مادر جون:
Ù€ من صØبتام رو با پدرت کردم. یا واسه همیشه قید من رو Ù…ÛŒ زنه، یا شوهرش Ù…ÛŒ ده.
ته دلش خالی می شه. زمزمه وار می گه:
ـ یعنی می خوان ترنم رو شوهر بدن؟
طاها:
ـ طاهر چرا این قدر سنگ اون دختره رو به سینه می زنی؟! مادرمون مهم تره یا ترنم؟
طاهر:
ـ طاها اون خواهر ماست!
مادرجون:
ـ طاهر تمومش کن، اون خواهر شماها نیست. این دختر، دختر همون زنیه که زندگی من رو خراب کرد.
گیج Ùˆ منگ به ØرÙاشون گوش Ù…ÛŒ ده، از هیچ کدوم از ØرÙاشون سر در نمیاره. منظور مادر جون رو نمی Ùهمه! طاهر:
ـ مامان تمام این سال ها مثل دخترت دوستش داشتی. هر کسی ممکنه اشتباه کنه، اگه ترانه این اشتباه...
مادرجون با داد Ù…ÛŒ پره وسط Øر٠طاهر Ùˆ Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
-طاهر Ø®ÙÙ‡ شو! ترانه ÛŒ منو با این هرزه مقایسه Ù†Ú©Ù†! تمام این سال ها هم مجبور بودم تØملش کنم؛ الان Ú©Ù‡ جدید ØÙوق_هیجانیز دستش خلاص شم چرا باز صبر Úhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEgcOryIeANfGDU5tg¯Ø®ØªØ±Ùراری مخصوص بزرگسالان٠👆ðŸ»
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_210†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_210
یاد ØرÙای ترنم Ù…ÛŒÙته. ØرÙای ترنم بدجور آزارش Ù…ÛŒ ده »من خائن نیستم! کسی Ú©Ù‡ یه خائنه واقعیه تویی، آره خائن تویی، تویی Ú©Ù‡ برای خلاصی از مخمصه ای Ú©Ù‡ من توش گرÙتار بودم تنهام گذاشتی، تویی Ú©Ù‡ باورم نکردی Ùˆ رÙتی با یه دختر دیگه نامزد کردی، تویی Ú©Ù‡ با داشتن نامزد باز هم دور Ùˆ بر من Ù…ÛŒ چرخی. آره سروش کسی Ú©Ù‡ خائنه من نیستم تویی!« با ناراØتی دستش رو روی گوشش Ù…ÛŒ ذاره؛ ولی بی Ùایدست! باز هم Øر٠ترنم تو گوشش Ù…ÛŒ پیچه
»آره سروش، کسی که خائنه من نیستم تویی«!
زمزمه وار می گه:
ـ من خائن نیستم، نه نه من خائن نیستم.
اشک از گوشه ÛŒ چشمش سرازیر میشه. چیزی ته دلش ØرÙای ترنم رو تائید Ù…ÛŒ کنه .
»تویی که با داشتن نامزد باز هم دور و بر من می چرخی«!
تØمل این Ú©Ù‡ انگ خیانت بهش چسبیده بشه رو نداره؛ ولی یه چیزایی دست خودش نیست. این بی تابی های شبانه دست خودش نیست! زیرلب Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
ـ آلاگل شرمندتم .
کنار نیومدن با آلاگل دست خودش نیست. Ùاصلش با آلاگل دست خودش نیست. عشقی Ú©Ù‡ نمی تونه نثاره آلاگل کنه دست خودش نیست. خیلی چیزا دست خودش نیست! دست خودش نیست Ú©Ù‡ هنوز ترنم رو دیوونه وار دوست داره! Ú©Ù‡ هنوز نگرانشه! Ú©Ù‡ هنوز خودش رو مالک جسم Ùˆ روØØ´ Ù…ÛŒ دونه. واقعا هیچ کششی به آلاگل نداره. Øتی یه علاقه ÛŒ ساده هم وجود نداره Ú©Ù‡ دلش رو خوش کنه. تا همین Øالا هم آلاگل خیلی سعی کرده بود رابطشون از Øد بوس Ùˆ بغل Ùˆ آغوش Ùˆ این ØرÙا بالاتر بره، اما نمی تونست. یعضی مواقع
Ùکر Ù…ÛŒ کنه Øتی بعد از ازدواج هم Ù†ÙجدیدªÙÙوق_هیجانی‡Ø´ دست بزنه. دوست نداره مثÙhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEgcOryIeANfGDU5tg دیگÙÙراری مخصوص بزرگسالان٠👆ðŸ»
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_209†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_209
آه عمیقی می کشه و با خودش می گه:
Ù€ چرا از یادم نمی ری؟ چرا خاطراتت Ùراموش نمی شن؟
یاد امروز Ù…ÛŒÙته Ú©Ù‡ مدام نگران ترنم بود. Ù…ÛŒ ترسید طاهر بلایی سرش آورده باشه. از یه طر٠هم Ù…ÛŒ دونست Ú©Ù‡ ترنم به این راØتی ها Øاضر به برگشت نیست. هم نگران بود، هم عذاب وجدان داشت. از یه طر٠هم مثل همیشه دلتنگ بود! بر طبق نقشه ای Ú©Ù‡ دیشب کشیده بود برای این Ú©Ù‡ Ú©Ù‡ ترنم رو در عمل انجام شده قرار بده همون اول صبØÛŒ به بهانه ÛŒ تشکر به آقای رمضانی زنگ زد Ùˆ Ú¯Ùت قرار داد نوشته شده Ùˆ کار تمومه. تا Ù…ÛŒ تونست از کار نکرده ÛŒ ترنم تعری٠کرد Ùˆ از آقای رمضانی به زور قول گرÙت Ú©Ù‡ ترنم از کارمندای شرکت خودش باقی بمونه. آقای رمضانی هم بی خبر از همه ÛŒ ماجراها، بالاخره بهش قول داد Ú©Ù‡ ترنم در آینده هم براش کار خواهد کرد. از پدرش شنیده بود آقای رمضانی آدم خیلی خوش قولیه؛ ولی وقتی ترنم نیومد با خودش Ùکر کرد نکنه ترنم در مورد گذشته ØرÙÛŒ زده باشه Ùˆ نظر آقای رمضانی رو هم عوض کرده باشه. Ù…ÛŒ ترسید آقای رمضانی از روی دلسوزی زیر قولش بزنه. هر Ù„Øظه Ú©Ù‡ منشی تماسی رو به اتاقش وصل Ù…ÛŒ کرد با ترس Ùˆ لرز جواب Ù…ÛŒ داد. هر Ù„Øظه این ترس رو داشت Ú©Ù‡ آقای رمضانی اون طر٠خط باشه Ùˆ بگه متاسÙÙ…ØŒ ترنم نمی خواد برات کار کنه Ùˆ من هم نمی تونم به زور مجبورش کنم. وقتی از ساعت مقرر گذشت Ùˆ ترنم پیداش نشد نگرانیش بیشتر شد؛ ولی از یه جهت هم وقتی آقای رمضانی زنگ نزد خیالش راØت شد Ú©Ù‡ ترنم نتونسته کاری کنه؛
ولی باز این ترس Ú©Ù‡ ترنم با لجبازی تموم Ùجدید¯ Ùوق_هیجانی بزنه Ùˆ به شرکت نیاد اذیتش https://telegram.me/joinchat/AAAAAEgcOryIeANfGDU5tgªÙ‡ دÙÙراری مخصوص بزرگسالان٠👆ðŸ»
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_208†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_208
سرشو بین دستاش می گیره و با خودش می گه :
ـ سروش اون باید تاوان اشتباهاتش رو پس بده، چرا این قدر خودت رو عذاب می دی؟
یکی ته دلش می گه:
ـ دیشب که تقصیر اون نبود.
زیر لب زمزمه می کنه:
Ù€ اگه اون همه اشتباهات جور واجور نمی کرد هیچ کدوم از این اتÙاقات نمیÙتاد، پس باید تاوان اشتباهاتش رو پس بده!
یکی از درونش Ùریاد Ù…ÛŒ زنه:
Ù€ Ù…Ú¯Ù‡ نداد؟ چهار سال زمان Ú©Ù…ÛŒ نیست، اون هم به اندازه ÛŒ کاÙÛŒ تاوان اشتباهاتش رو پس داد.
زمزمه وار می گه:
Ù€ ولی اون Øتی اشتباهاتش رو هم قبول نداره.
جوابی از اعماق وجودش Ù…ÛŒ شنوه Ú©Ù‡ کلا خلع سلاØØ´ Ù…ÛŒ کنه:
Ù€ اعترا٠کنه یا Øتی قبول کنه Ú†Ù‡ Ùرقی به Øال تو داره؟ تو Ú©Ù‡ نامزد کردی!
با ناراØتی دستاشو تو جیبش Ùرو Ù…ÛŒ کنه. یه خرده اØساس سرما Ù…ÛŒ کنه. نم نمای بارون رو اØساس Ù…ÛŒ کنه. صد در صد تا یه ساعت دیگه بارون شدت Ù…ÛŒ گیره. آهی Ù…ÛŒ کشه Ùˆ زمزمه Ù…ÛŒ کنه:
ـ این بارون چی داره که ای نقدر دیوونه وار عاشقشی؟
در بدترین شرایط هم علاقه مندی های اون رو به خاطر میاره .
»سروش Ùقط یه چیز توجدیدÛÙوق_هیجانی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ تونه بعد از تو Ùˆ خونوhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEgcOryIeANfGDU5tg«.
»ÚÙراری مخصوص بزرگسالان٠👆ðŸ»
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_207†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_207
»سروش«
بهت زده از خونه خارج Ù…ÛŒ شه Ùˆ در رو پشت سرش Ù…ÛŒ بنده. همون جور مات Ùˆ مبهوت به در بسته زل Ù…ÛŒ زنه Ùˆ هیچی نمی Ú¯Ù‡. هنوز گیچ Ùˆ منگه، گیج ØرÙای ترنم، ترنمی Ú©Ù‡ همه اون رو خائن Ù…ÛŒ دونند؛ ولی خودش این خیانت رو قبول نداره. هنوز هم بعد از چهار سال خودش رو بی گناه Ù…ÛŒ دونه، باورش نمی شه، اصلا باورش نمی شه این همه Øر٠شنیده باشه Ùˆ هیچ دÙاعی از خودش نکرده باشه! نمی دونه چرا زبونش نمی چرخید، هنوز هم زبونش نمی چرخه! هنوز هم نمی دونه Ú†ÛŒ Ù…ÛŒ تونست در جواب ØرÙای ترنم بگه.
یاد Øر٠ترنم Ù…ÛŒÙته »ØرÙای تکراری نزن، هزار بار تا الان اینا رو Ú¯Ùتی!« ØÙ‚ رو به ترنم Ù…ÛŒ ده! همیشه در جواب همه ØرÙای ترنم همین جواب ها رو Ù…ÛŒ داد. نمی دونه Ú†Ù‡ مرگش شده! اصلا چرا باید به ترنم ØÙ‚ بده؟! اصلا چرا نباید جواب دندان Ø´Ú©Ù†ÛŒ برای ترنم داشته باشه؟! چرا Ùقط Øر٠شنید Ùˆ بدون هیچ عکس العملی از خونه بیرون اومد؟! خیلی وقت بود ترنم رو این جوری ندیده بود! زیر لب Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
ـ خدایا چه مرگم شده؟
به سمت دیوار مقابل خونه Øرکت Ù…ÛŒ کنه. با ناراØتی به دیوار تکیه Ù…ÛŒ ده به در خونه ای Ú©Ù‡ ترنم سال هاست در اون خونه ساکنه زل Ù…ÛŒ زنه. زمزجدید ÙÙوق_هیجانی:
Ù€ من این جا Ú†ÛŒ کار Ù…ÛŒ کنمhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEgcOryIeANfGDU5tgÙ‡ Ú©ÙÙراری مخصوص بزرگسالان٠👆ðŸ»
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_206†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_206
با ناباوری بهم نگاه Ù…ÛŒ کنه. ولی من با بی تÙاوتی ادامه Ù…ÛŒ دم:
Ù€ تو دیشب Øرمت خیلی چیزا رو شکوندی. Øتی Øرمت اون عشقی Ú©Ù‡ تمام این سال ها سنگش رو به سینه Ù…ÛŒ زدی رو هم شکوندی.
دیگه برات ارزش Ùˆ اØترامی قائل نیستم. بهتره از این به بعد با دوم شخص جمع خطابم کنی؛ چون برام با یه غریبه هیچ Ùرقی نداری!
اما یه چیز رو یادت باشه، برای همیشه ÛŒ همیشه هم یادت باشه، آقای راستین، آقای سروش راستین این رو بدونید Ú©Ù‡ دنیا دار مکاÙاته.
امروز من به این وضع دچارم یه روز هم جناب عالی به این وضع دچار Ù…ÛŒ Ø´ÛŒ. هر Ú†ÛŒ بکاری همون رو درو Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ! امروز تو من رو با دیده ÛŒ Øقارت Ù…ÛŒ بینی Ùˆ یه روزی Ù…ÛŒ رسه خودت توسط دیگران این جور دیده Ù…ÛŒ Ø´ÛŒ. اون روز هیچ کس Ùˆ هیچ چیز تو این دنیا نمی تونه آرومت کنه؛ چون اگه امروز من این همه سختی Ù…ÛŒ کشم Øداقل وجدانم راØته. Ù…ÛŒ دونم گناهی نکردم، در نتیجه عجدیدب Ùوق_هیجانیی هم ندارم، اما اون روز Ú©Ùhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEgcOryIeANfGDU5tg خبر Ùراری مخصوص بزرگسالان٠👆ðŸ»
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_205†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_205
برای اولین بار دلم نمی سوزه. برای اولین بار اØساس گناه نمی کنم. برای اولین بار نمی شکنم. برای اولین بار بعد از مدت ها با داد Ù…ÛŒ Ú¯Ù…:
Ù€ ØرÙای تکراری نزن، هزار بار تا الان اینا رو Ú¯Ùتی! من خائن نیستم، کسی Ú©Ù‡ یه خائنه واقعیه تویی! آره خائن تویی. تویی Ú©Ù‡ برای خلاصی از مخمصه ای Ú©Ù‡ من توش گرÙتار بودم تنهام گذاشتی! تویی Ú©Ù‡ باورم نکردی Ùˆ رÙتی با یه دختر دیگه نامزد کردی! تویی Ú©Ù‡ با داشتن نامزد باز هم دور Ùˆ بر من Ù…ÛŒ چرخی. آره سروش، کسی Ú©Ù‡ خائنه من نیستم تویی! از اول هم من نبودم, ولی وقتی بریدم ØªØ±Ø¬ÛŒØ Ø¯Ø§Ø¯Ù… سکوت کنم تا شاید سکوتم شما رو به این باور برسونه Ú©Ù‡ شاید ترنم بی گناه باشه. هر چند الان دیگه برام Ùرقی نمی کنه.
آبی Ú©Ù‡ ریخته شده جمع نمی شه، دلی Ú©Ù‡ شکسته شده هم دیگه مثل اولش نمی شه؛ ولی از یه چیز مطمئنم! مطمئنم یه روزی میرسه Ú©Ù‡ پشیمون Ù…ÛŒ Ø´ÛŒ. یه روزی Ú©Ù‡ بارها Ùˆ بارها آرزوی مرگ Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ. یه روزی Ú©Ù‡ به خاطر با من بودن خودت رو به آب Ùˆ آتیش Ù…ÛŒ زنی. یه روزی Ú©Ù‡ برای منی Ú©Ù‡ امروز یه خائنم اشک Ù…ÛŒ ریزی. آره سروش، یه روزی میرسه Ú©Ù‡ همه ÛŒ این چیزا اتÙاق Ù…ÛŒÙته؛
ولی من اون روز Ù…Øاله قبولت کنم. آره من اون روز قبولت نمی کنم. عشقت رو باور نمی کنم، به ØرÙات اعتنایی نمی کنم. من هم اون روز با بی تÙاوتی از کنار التماسات Ù…ÛŒ گذرم.
اشک به چشمام هجوم میاره. سروش مات و مبهوت بهم خیره شده و من با داد ادامه می دم.
Ù€ آره سروش، من اون روز به ترنم ترنم Ú¯Ùتنات جواب نمی دم. مثل تو Ú©Ù‡ سروش، سروش Ú¯Ùتنامو نشنیدی. تویی Ú©Ù‡ امروز باورم نکردی. تویی Ú©Ù‡ دیروز غرورم رو شکستی. تویی Ú©Ù‡ به گوشم سیلی زدی Ùˆ من رو خائن دونستی. تویی Ú©Ù‡ به Øر٠دلم توجهی نکردی. تویی Ú©Ù‡ به من تهمت زدی. تویی Ú©Ù‡ به من Ø´Ú© کردی، در آینده انتظار هیچ بخششی رو از من نداشته بجدید Ú©Ùوق_هیجانیŒØ¯Ù‡ نمیشی. بدجور دل شکوندیhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEgcOryIeANfGDU5tg بشی.Ùراری مخصوص بزرگسالان٠👆ðŸ»
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_204†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_204
با خشم Ù…ÛŒ پرم وسط ØرÙØ´ Ùˆ Ù…ÛŒ Ú¯Ù…:
Ù€ تو یه عوضی به تمام معنایی! Øالم ازت به هم Ù…ÛŒ خوره!
چنان اخماش تو هم میره که از ترس ته دلم خالی می شه. با چشم های به خون نشسته می گه:
ـ اگه جرات داری یه بار دیگه جملت رو تکرار کن.
با این که ترسیدم؛ ولی نمی خوام ضع٠نشون بدم. همه جراتمو جمع می کنم و با جدیت تو چشماش زل می زنم و می گم:
Ù€ Ú¯Ùتم تو یه عوضی به تمام معنایی! Øالم ازت به هم Ù…ÛŒ خوره!
صدای قدم های یه Ù†Ùر رو از توی Ú©ÙˆÚ†Ù‡ Ù…ÛŒ شنوم. سروش من رو به داخل خونه هل Ù…ÛŒ ده Ùˆ خودش هم به داخل میاد. در رو پشت سرش Ù…ÛŒ بنده Ùˆ با خشم به من زل Ù…ÛŒ زنه. گاهی به خونه Ù…ÛŒ ندازم، همه جا تاریکه. این جور Ú©Ù‡ معلومه کسی خونه نیست. از این Ú©Ù‡ با سروش توی خونه تنهام Ù…ÛŒ ترسم. با صدای سروش به خودم میام. سروش با عصبانیت Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
ـ که من عوضیم؟
با این که ترسیدم؛ ولی سعی می کنم این ترس رو نشون ندم. پوزخندی می زنم و می گم:
Ù€ آره، ØجدیدŒÙÙوق_هیجانی هستی. یه عوضی به تمام معنØhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEgcOryIeANfGDU5tg چیز Ùراری مخصوص بزرگسالان٠👆ðŸ»
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_203†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_203
جوابشو نمی دم. Ù…Ú† دستم رو با دست چپم مالش Ù…ÛŒ دم. دستش رو به سمتم دراز Ù…ÛŒ کنه Ú©Ù‡ من بی تÙاوت از کنارش Ù…ÛŒ گذرم Ùˆ Ùاصله ÛŒ کوتاه بین خودم Ùˆ در رو Ø·ÛŒ Ù…ÛŒ کنم Ùˆ Ù…ÛŒ خوام داخل خونه برم Ú©Ù‡ صداش دوباره جدی Ù…ÛŒ شه با تØÚ©Ù… Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
Ù€ اگه Ùردا مثل بچه ÛŒ آدم اومدی شرکت Ú©Ù‡ هیچی، در غیر این صورت باید قید کار رو بزنی.
بعد از مکث کوتاهی با تمسخر ادامه می ده:
Ù€ این جور Ú©Ù‡ Ùهمیدم بدجور Ù…Øتاج کاری! Ùکرشو Ú©Ù† من بدقولی های جناب عالی رو به گوش آقای رمضانی برسونم، اون وقت باید با یه نیمچه مدرک از ØµØ¨Ø ØªØ§ غروب تو روزنامه ها دنبال کار بگردی.
از شدت خشم همه بدنم Ù…ÛŒ لرزه. درد Ù…Ú† دستم رو Ùراموش Ù…ÛŒ کنم، با خشم به طرÙØ´ بر Ù…ÛŒ گردم Ùˆ میگم:
ـ تو از جون من چی می خوای؟ چرا دست از سر من و زندگیم بر نمی داری؟
با خونسردی می گه:
ـ من از توی خراب چیزی نمی خوام؛ ولی دوست هم ندارم که پولم رو تو جیب کارمندای بی عرضه ای مثل جناب عالی بریزم!
Ù€ کسی مجبورت نکرده من رو استخدام Ú©Ù†ÛŒ. اصلا صبر Ú©Ù† ببینم، مجدید©ÛÙوق_هیجانی قرار داد بستم Ú©Ù‡ خودم یادÙhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEgcOryIeANfGDU5tg‡ رنÚÙراری مخصوص بزرگسالان٠👆ðŸ»
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_174†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_174
دکتر:
ـ یه خرده آب بخور، رنگت پریده!
با دست هایی لرزون لیوان آب رو از میز مقابل خودم بر Ù…ÛŒ دارم Ùˆ چند جرعه از آب رو Ù…ÛŒ خورم. با ناراØتی Ù…ÛŒ Ú¯Ù…:
Ù€ هنوز هم ترس اون Ù„Øظه توی وجودم هست. شب ÙˆØشت ناکی بود.
دکتر :
Ù€ واقعا کسی تو Øیاط بود؟
Ù€ صد در صد، هر چند هیچ وقت ثابت نشد Ùˆ در نتیجه هیچ کس ØرÙمو باور نکرد؛ ولی من مطمئنم اون شب کسی تو Øیاط بود.
دکتر:
Ù€ چطور این قدر با اطمینان Øر٠می زنی؟
Ù€ به خاطر اتÙاقایی Ú©Ù‡ بعد از اون ماجرا اÙتاد. وقتی بقیه اتÙاقات رو براتون تعری٠کنم متوجه همه چیز Ù…ÛŒ شین.
سری تکون می ده و دیگه هیچی نمی گه. دوباره لیوان آب رو روی میز مقابلم می ذارم و می گم:
Ù€ نمی دونید اون Ù„Øظه Ú†ÛŒ کشیدم. من یه Ù„Øظه سایه ÛŒ یه Ù†Ùر رو دیدم. هر چند خیلی سریع از جلوی پنجره رد شد؛ ولی من واقعا سایه ÛŒ اون طر٠رو دیدم. همون جور Ú©Ù‡ گوشه ÛŒ اتاقم نشسته بودم داشتم با خودم کلنجار Ù…ÛŒ رÙتم Ú©Ù‡ باید Ú†Ù‡ غلطی کنم یه Ù„Øظه یاد سیاوش Ù…ÛŒÙتم. اون Ù„Øظه ذهنم کار نمی کرد، اصلا نمی دونستم باید به Ú©ÛŒ زنگ بزنم! اولین Ù†Ùری Ú©Ù‡ به ذهنم رسید سیاوش بود.
جرات نداشتم پامو از اتاق بیرون بذارم، با امن_بازنده_نیستم سالن Ù‚Ùhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA…ÛŒ ترسیدم. Øبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_173†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_173
با Øر٠دکتر به خودم میام Ùˆ بعد از چند ثانیه Ù…Ú©Ø« ادامه Ù…ÛŒ دم:
Ù€ نزدیکای ساعت دو بود Ú©Ù‡ با یه سر Ùˆ صدای عجیبی از خواب بیدار شدم. Øالم زیاد خوب نبود، گلوم خیلی درد Ù…ÛŒ کرد Ùˆ دلم Ù…ÛŒ خواست بخوابم؛ ولی تو اون Ù„Øظه ها Øواسم رÙت به سمت پنجره اØساس کردم چیزی به پنجره ÛŒ اتاقم بر خورد Ù…ÛŒ کنه. هر چند دقیقه یه بار این اتÙاق تکرار Ù…ÛŒ شد. یه چیزی مثل برخورد سنگ به شیشه. دقیقا صداش مثل این بود Ú©Ù‡ یکی با سنگ های کوچیک به شیشه ضربه ای وارد کنه! از یه طر٠هم هوا بدجور بارونی بود. بارون Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ عرض کنم، یه چیز بیشتر از بارون! رعد Ùˆ برق هم Ù…ÛŒ زد، من از بچگی ترسی از رعد Ùˆ برق نداشتم؛ ولی اون شب همه چیز زیادی ترسناک به نظر Ù…ÛŒ رسید. اول Ùکر کردم این صداها به خاطر ضربه هایی Ú©Ù‡ بارون به شدت به اتاق وارد Ù…ÛŒ کنه؛ ولی وقتی چند سنگ دیگه به پنجره برخورد کرد ته دلم خالی شد. وقتی با دقت توجه Ù…ÛŒ کردم Ù…ÛŒ تونستم تÙاوت بین صداها رو تشخیص بدم. پنجره ÛŒ اتاق من رو به Øیاط بود Ùˆ کسی از خارج از خونه دیدی به پنجره ÛŒ اتاقم نداشت Ùˆ همین ها بود Ú©Ù‡ ته دلم رو خالی Ù…ÛŒ کرد. یه Øسی به من Ù…ÛŒ Ú¯Ùت یکی توی Øیاطه. شانسی Ú©Ù‡ آورده بودم این بود Ú©Ù‡ در سالن Øمن_بازنده_نیستم±Ø¯Ù‡ بودم https://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA§ هم ØÙاظ داØبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_172†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_172
دکتر:
Ù€ Ù…Ú¯Ù‡ چهار سال پیش Ú†Ù‡ اتÙاقی اÙتاد؟
Ù€ همه چیز از یه شب بارونی شروع شد؟ یه شب بارونی Ú©Ù‡ شروعی شد برای بر پایی طوÙانی در تمام زندگیم. من عاشق بارونم Ùˆ همین بارون هم کار دستم داد. خونوادم به مساÙرت رÙته بودن Ùˆ من خونه تنها بودم. هر چند بابام از دو Ù‡Ùته قبل برای من هم بلیط گرÙته بود؛ ولی یه Ù‡Ùته مونده بود به مساÙرت استادم Ú¯Ùت Ù‡Ùته ÛŒ بعد خودتون رو برای امتØان میان ترم آماده کنید Ùˆ من هم مجبور شدم قید مساÙرت رو بزنم. همگی Ù…ÛŒ خواستیم به مشهد بریم Ùˆ چهار روزه برگردیم؛ ولی وقتی بابام ماجرا رو Ùهمید Ú¯Ùت Ùعلا مساÙرت رو کنسل Ù…ÛŒ کنه؛ اما من قبول نکردم، Ú©Ù‡ ای کاش قبول Ù…ÛŒ کردم! Ú©Ù‡ ای کاش لال Ù…ÛŒ شدم Ùˆ نمی Ú¯Ùتم از پس کارای خودم بر میام!
من Ùˆ داداش طاهر خیلی با هم صمیمی بودیم Ùˆ داداشم Ù…ÛŒ خواست پیشم بمونه Ú©Ù‡ من دلم راضی نشد من_بازنده_نیستم…Ù† از استhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA¨Ø²Ù†Ù‡ØŒ واسه Ûبی_سانسور