😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_118†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_118
سیاوش با شرمندگی می گه:
ـ طاهر...
طاهر با داد Ù…ÛŒ پره وسط ØرÙشو Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
Ù€ هیچی Ù†Ú¯Ùˆ سیاوش؛ هیچی Ù†Ú¯Ùˆ. اگه امروز کاری به سروش ندارم از روی بی غیرتیم نیست، دارم داغون Ù…ÛŒ شم، ولی نمی خوام Øرمت اون روزا شکسته بشن.
بعد زمزمه وار می گه:
Ù€ هر چند سروش امروز اون Øرمت ها رو شکست!
سیاوش سرشو پایین Ù…ÛŒ ندازه Ùˆ هیچی نمی Ú¯Ù‡. طاهر با خشم از جاش بلند Ù…ÛŒ شه Ú©Ù‡ باعث Ù…ÛŒ شه سیاوش Ùکر کنه طاهر قصد دعوا داره؛ چون برای جلوگیری از دعواهای اØتمالی یه قدم به سمت طاهر بر Ù…ÛŒ داره Ú©Ù‡ با داد طاهر خطاب به سروش سرجاش متوق٠می
شه. طاهر با داد می گه:
- می خواستی کی رو نابود کنی، هان؟ ترنم رو، یه نگاه بهش بنداز، مگه چیزی ازش مونده !
با دادی بلندتر می گه:
Ù€ سروش با توام؟ Ù…ÛŒ Ú¯Ù… Ù…Ú¯Ù‡ چیزی ازش مونده؟ آره، در گذشته یه غلطی کرد، ولی بابتش مجازات شد؛ هنوز هم داره مجازات Ù…ÛŒ شه. ببین Ú†ÛŒ ازش مونده؟ نه لبخندی، نه شیطنتی، نه اØساسی، نه خانواده ای! Ù…ÛŒ خوای از Ú©ÛŒ انتقام بگیری؟ از ترنم! با یه نگاه هم
Ù…ÛŒ شه Ùهمید این اون من_بازنده_نیستمست. این دØhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DAیست. سروش اوبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_117†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_117
سیاوش با ناباوری به سروش خیره می شه و سروش با داد می گه:
ـ می خواستم بی آبروش کنم؛ همون جور که اون با آبروی من بازی کرد.
صداشو پایین میاره Ùˆ با Ù„ØÙ† غمگینی ادامه Ù…ÛŒ ده:
ـ می خواستم زندگی کسی رو تباه کنم که یه روزی زندگی من و خونوادم رو تباه کرد.
با تموم شدن Øر٠سروش دست سیاوش بالا Ù…ÛŒ ره Ùˆ به روی صورت سروش Ùرود میاد.
چشمم به طاهر Ù…ÛŒÙته Ú©Ù‡ با چشم های سرخ شده به سروش زل زده، رگ گردنش متورم شده. معلومه خیلی داره خودش رو کنترل میکنه Ú©Ù‡ سروش رو زیر دست Ùˆ پاش له نکنه، Ú©Ù‡ سروش رو به باد ÙØØ´ Ùˆ ناسزا نگیره. معلومه خیلی سخت داره خودش رو کنترل Ù…ÛŒ کنه. دستش رو مشت کرده Ùˆ هیچی نمی گه، اما سیاوش Ùریاد Ù…ÛŒ زنه:
ـ تو واقعا داشتی بهش دست درازی می کردی؟
سروش به چشم های سیاوش خیره Ù…ÛŒ شه Ùˆ هیچی نمی Ú¯Ù‡. سیاوش با عصبانیت پشتش رو به سروش Ù…ÛŒ کنه Ùˆ Ú†Ù†Ú¯ÛŒ به موهاش Ù…ÛŒ زنه. طاهر با چشم های سرخ شده نگاشو از سروش Ù…ÛŒ گیره Ùˆ به طر٠من میاد. قیاÙØ´ بدجوØمن_بازنده_نیستم شده. خیلhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA…شب همه عجیبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_116†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_116
سیاوش با اخم نگاهی به من Ù…ÛŒ ندازه Ùˆ کتش رو در میاره. خودش رو به من Ù…ÛŒ رسونه Ùˆ بدون این Ú©Ù‡ نگاهی بهم بکنه کتش رو به سمت من پرت Ù…ÛŒ کنه. سرمو پایین Ù…ÛŒ ندازم Ùˆ نگاهش نمی کنم. Ù…ÛŒ دونم از من متنÙره. بیشتر از همه ÛŒ دنیا سیاوش از من متنÙره،
پس ØªØ±Ø¬ÛŒØ Ù…ÛŒ دم نگاهامون به هم Ù†ÛŒÙته. هم به خاطر گذشته، هم به خاطر وضع الانم. کتش رو Ú©Ù‡ روی پام اÙتاده بر Ù…ÛŒ دارم. پشتش رو بهم Ù…ÛŒ کنه Ú©Ù‡ زیر لبی تشکری Ù…ÛŒ کنم. بدون این Ú©Ù‡ ØرÙÛŒ بزنه به سمت طاهر Ùˆ سروش Ù…ÛŒ ره. اول زیپ لباسم رو بالا میارم Ùˆ
بعد کت سیاوش رو روی شونه های لختم Ù…ÛŒ ندازم. طاهر Ú©Ù‡ همه ÛŒ سوالاش بی جواب Ù…ÛŒ مونه کلاÙÙ‡ Ù…ÛŒ شه Ùˆ مشتی به صورت سروش Ù…ÛŒ کوبه. نمی دونم اگه طاهر نمی اومد Ú†ÛŒ Ù…ÛŒ شد! آیا سروش بهم تعرض Ù…ÛŒ کرد؟ یا تسلیم التماسام Ù…ÛŒ شد. واقعا نمی
دونم. سیاوش با دیدن عکس العمل طاهر من_بازنده_نیستم³Ø±ÛŒØ¹ تر Ù…https://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DAÛŒ Ú¯Ù‡:
ـ طاهربی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_115†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_115
با ناباوری بهم نگاه Ù…ÛŒ کنه. با Ù„ØÙ†ÛŒ غمگین زمزمه Ù…ÛŒ کنم:
Ù€ »گÙتم نبینم روی تو شاید Ùراموشت کنم، شاید ندارد بعد از این باید Ùراموشت کنم«.
Ù€ سروش از این داغون ترم Ù†Ú©Ù†. نه Ù…ÛŒ خوام باورم کنی، نه هیچی، Ùقط Ù…ÛŒ خوام دور از هیاهو باشم. من غرق مشکالتم، از این غرق ترم Ù†Ú©Ù†. التماست Ù…ÛŒ کنم.
Ùقط بهم خیره شده، نه کاری Ù…ÛŒ کنه نه رهام Ù…ÛŒ کنه. بعد از یه مدت اخماش Ú©Ù… Ú©Ù… توی هم Ù…ÛŒ ره. اخم جای ناباوریش رو Ù…ÛŒ گیره.
Ù…ÛŒ خواد چیزی بگه Ú©Ù‡ با شنیدن صدای قدم های یه Ù†Ùر ساکت Ù…ÛŒ شه.
سروش با شنیدن صدای قدم های اون طر٠از روی من بلند Ù…ÛŒ شه. ته دلم روشن Ù…ÛŒ شه. یعنی همه چیز تموم شد! سروش بی توجه به من لباسش رو مرتب Ù…ÛŒ کنه، Ù…ÛŒ خواد به سمت منبع صدا بره Ú©Ù‡ سر جاش خشکش Ù…ÛŒ زنه. با تعجب جهت نگاه سروش رو دنبال Ù…ÛŒ کنم Ú©Ù‡ طاهر Ùˆ پشت سرش سیاوش رو Ù…ÛŒ بینم. وضع لباسم اصلا خوØمن_بازنده_نیستمهر با دهhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA† من Ùˆ سروش Ùبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_114†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_114
این همه سنگ دلی از سروش مهربون من بعیده! با یه Øرکت زیپ لباسم رو پایین Ù…ÛŒ کشه Ùˆ دستش رو داخل لباس Ù…ÛŒ کنه. دستش رو روی پوست بدنم اØساس Ù…ÛŒ کنم. با Ù„ØÙ†ÛŒ غمگین Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
Ù€ یه روزایی Ù…ÛŒ خواستم تو رو با عشق مال خودم کنم، تا دست هیچ کس بهت نرسه، ولی با همه ÛŒ اینا مراعات تو رو Ù…ÛŒ کردم. با این Ú©Ù‡ ØÙ‚ من بودی ازت Ù…ÛŒ گذشتم Ùˆ همه چیز رو به آینده واگذار Ù…ÛŒ کردم.
آهی می کشه و با پوزخند می گه:
Ù€ چقدر اØمق بودم، واقعا چقدر اØمق بودم Ú©Ù‡ به خاطر تو از ØÙ‚ مسلم خودم گذشتم!
با عصبانیت من رو از آغوشش به بیرون پرت Ù…ÛŒ کنه. اون قدر این کارش غیر منتظره بود Ú©Ù‡ تعادلم رو از دست Ù…ÛŒ دم Ùˆ روی زمین Ù…ÛŒÙتم. با پوزخند بهم نگاه Ù…ÛŒ کنه، به خودم، به بدن نیمه برهنم، به اشکام، از تو چهرش هیچی رو نمی تونم بخونم. با قدم های آهسته به طرÙÙ… میاد، وقتی بهم Ù…ÛŒ رسه روم خم Ù…ÛŒ شه Ùˆ با پشت دستش پوست بدنم رو لمس Ù…ÛŒ کنه. با دستم لباس رو گرÙتم تا کاملا از
بدنم درنیاد. با خونسردی می گه:
Ù€ اما امشب ازت نمی گذرم. Øداقلش بعد از پنج سال یه لذتی ازت Ù…ÛŒ برم، انتقامم رو ازت Ù…ÛŒ گیرم Ùˆ تو رو هم مثل خودم داغون Ùˆ شکسته Ù…ÛŒ کمن_بازنده_نیستموم شدن Øhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA†Ø´Ù…ای اشکیÙبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_113†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_113
با همه ÛŒ ترسی Ú©Ù‡ دارم Øواسم Ù…ÛŒ ره به یکی از دستام Ú©Ù‡ هنوز آزاده، Ù…ÛŒ خوام یه بار دیگه شانسمو واسه Ùرار Ù…ØÚ© بزنم Ú©Ù‡ انگار Ùکرمو Ù…ÛŒ خونه؛ چون سریع Ù…Ú† دست آزادم رو Ù…ÛŒ گیره Ùˆ با داد Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
Ù€ یه بار دیگه Ùکر Ùرار به سرت بزنه من Ù…ÛŒ دونم Ùˆ تو!
همه ÛŒ بدنم درد Ù…ÛŒ کنه. از برخوردم به دیوار، از پرت شدنم روی زمین، از خشونت های بیش از اندازه ÛŒ سروش، اما این دردا من رو از پا نمی ندازه، دردی Ú©Ù‡ هر Ù„Øظه داغون ترم Ù…ÛŒ کنه دردیه Ú©Ù‡ در قلبم اØساس Ù…ÛŒ کنم، درد من از ØرÙاشه، از رÙتاراشه، از کاراشه،
وگرنه در گذشته بیشتر از این کتک خوردم Ùˆ کبود شدم. ای کاش امشب زودتر تموم بشه، ای کاش، نمی دونم چرا تمام Ù„Øظه های بد زندگی آدما به سختی Ù…ÛŒ گذرن! امشب هم همین طوره، انگار امشب ساعت ها هم Ú©Ø´ میان. با صدای سروش به خودم میام Ú©Ù‡ با نیشخند Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
Ù€ خودت Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ دونی نامزدی اصلی این موقع ها شروع Ù…ÛŒ شه. Øالا اون قدر همه تو بزن Ùˆ بکوب غرق شدن Ú©Ù‡ وجود من Ùˆ تو رو صد در صد Ùراموش کردن.
با خودم Ùکر Ù…ÛŒ کنم »مگه از اول وجود من رو به یاد داشتن؟«
سروش:
Ù€ پس امشب وقت زیادی واسه ÛŒ تلاÙÛŒ گذشته ها دارم!
بعد از تموم شدن ØرÙØ´ بدون این Ú©Ù‡ بهم اجازه ÛŒ Øر٠زدن بده به سرعت دکمه های مانتوم رو Øمن_بازنده_نیستم§Ø¯Ø´ باز Ù…https://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DAس لرزشی رو دبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_111†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_111
همونجور که هق هق میکنم میخوام چیزی بگم که اجازه نمیده... چونمو با دست آزادش میگیره و دوباره لباش رو روی لبام میذاره...
اینبار با خشونت بیشتری کارش رو انجام میده... اونقدر به کارش ادامه میده Ú©Ù‡ طعم خون رو توی دهنم اØساس میکنم ...ولی باز هم دست بردار نیست... Ù†Ùس Ú©Ù… آوردم... ولی هیچ جوری نمیتونم مخالÙت کنم... همه ÛŒ راه های سرکشی رو بسته... اØساس ضعÙ
میکنم... Øس میکنم دیگه نمیتونم رو پاهای خودم واستم... انگار سروش هم متوجه ÛŒ ضع٠من میشه... چون لباش رو از رولبام برمیداره Ùˆ چونمو رها میکنه... با اÙتادن Ùاصله چندانی ندارم Ú©Ù‡ دست آزادش رو اینبار دور کمرم Øلقه میکنه... به شدت Ù†Ùس Ù†Ùس میزنم
با دیدن وضع من نیشخندی میزنه Ùˆ با بیرØÙ…ÛŒ میگه: هنوز کاری نکردم Ú©Ù… آوردی؟... هنوز Ú©Ù‡ خیلی زوده
لبام بدجور درد میکنه... Øتی اینقدر توان ندارم Ú©Ù‡ جوابشو بدم... به زØمت میگم: تو رو خدا تمومش Ú©Ù†
با نیشخند میگه: یعنی اینقمن_بازنده_نیستم¨Ø§ من بودhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA‡ میخوای زوØبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_110†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_110
بعد از تموم شدن ØرÙØ´ با خشونت ربان رو از موهام Ù…ÛŒ کشه Ùˆ باعث Ù…ÛŒ شه موهای لختم اطراÙÙ… پخش بشه. ربان رو روی زمین پرت Ù…ÛŒ کنه Ùˆ به موهام Ú†Ù†Ú¯ Ù…ÛŒ زنه Ùˆ با خشونت Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
Ù€ تویی Ú©Ù‡ امروز هم Ù…ÛŒ خوای با چشم هات اÙسونم کنی، کاری باهام کردی Ú©Ù‡ توی هر مهمونی ای Ú©Ù‡ پا Ù…ÛŒ ذارم مردم با ترØÙ… بهم نگاه Ù…ÛŒ کنند Ùˆ برام دل Ù…ÛŒ سوزونند. Ù…Øاله Ùریب این اشکا رو بخورم.
با چشمای اشکی می گم:
ـ سروش من...
Ù…ÛŒ پره وسط ØرÙÙ… Ùˆ از بین دندونای کلید شدش Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
Ù€ دوست دارم با دستای خودم بکشمت، اما Øی٠که Øتی مرگ هم واست کمه! با کار امشبم ذره ذره آب Ù…ÛŒ Ø´ÛŒ Ùˆ Ùرصت دوباره رو برای نابود کردن یه زندگی واسه ÛŒ همیشه از دست Ù…ÛŒ دی.
بعد از تموم شدن ØرÙاش صورتش رو آروم روی گودی گردنم میکشه... از گرمی Ù†Ùسهاش تنم مور مور میشه... برای اولین بار از عشقم میترسم... اونم خیلی خیلی زیاد... همیشه آغوش سروش امن ترین پناهگاه برای من بود اما امروز از خودش به Ú©ÛŒ پناه ببرم؟... قطره های درشت اشک دونه دونه از چشمام جاری میشن ولی سروش بی توجه به اشکها Ùˆ دل شکسته ÛŒ منمن_بازنده_نیستم…ÛŒ تمام Øhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA روØÙ… رو به Øبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_109†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_109
بعد با خشونت Ù…Ú† دستام رو رها Ù…ÛŒ کنه Ùˆ دستاش رو دور کمرم Øلقه Ù…ÛŒ کنه Ùˆ Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
Ù€ آره، امشب باید با من باشی. به خاطر همه ÛŒ اون سال هایی Ú©Ù‡ Ùکر Ù…ÛŒ کردم با منی، ولی با من نبودی!
صورتم خیس خیسه. از اشکایی Ú©Ù‡ نمی دونم از ترسه یا از Øر٠های سروش؛ Ùقط Ù…ÛŒ دونم هر Ù„Øظه این اشکا از چشام جاری میشن بدون این Ú©Ù‡ خودم بخوام. به هق هق اÙتادم، اما اون همین جور ادامه Ù…ÛŒ ده Ùˆ Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
Ù€ نباید دور Ùˆ بر من پیدات Ù…ÛŒ شد. یادته چهار سال پیش Ú†ÛŒ بهت Ú¯Ùتم؟ Ú¯Ùتم هیچ وقت ازت نمی گذرم، Ú¯Ùتم یه روزی تلاÙÛŒ کارت رو سرت در میارم.
منو به خودش چسبونده Ùˆ همون جور Ú©Ù‡ Øر٠می زنه اجازه هیچ Øرکتی رو بهم نمی ده. سروش:
Ù€ امشب وقتشه. متنÙرم از دخترای امثال تو Ú©Ù‡ پسرای اØمقی مثل من رو تور Ù…ÛŒ کنند Ùˆ اجازه نمی دن دست پسر بهشون بخوره، بعد از یه مدت هم Ú©Ù‡ یه لقمه ÛŒ چرب Ùˆ نرم تر پیدا کردن اوÙمن_بازنده_نیستم Ù…ÛŒ کنندhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DAعدی Ù…ÛŒ رن. Ù‡Øبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_108†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_108
با یه دنیا غم بهش خیره Ù…ÛŒ شم. چشمام ØرÙای ناگÙته ÛŒ زیادی دارن؛ تو Ú©Ù‡ ØرÙای زبونی من رو باور نداری، آخه لامذهب، Øداقل از این چشمام بخون، چشمام Ú©Ù‡ دیگه دروغ نمی Ú¯Ù†. سروش نگاهش رو از نگام Ù…ÛŒ گیره Ùˆ Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
ـ موندن تو واسه ی هممون عذابه. ترنم ای کاش هیچ وقت نمی دیدمت!
با Ù„ØÙ†ÛŒ غمگین Ù…ÛŒ Ú¯Ù…:
Ù€ Ù†Ú¯Ùˆ سروش، تو رو خدا این جوری Ù†Ú¯Ùˆ. من اگه هزار بار هم به دنیا بیام همه ÛŒ آرزوم اینه Ú©Ù‡ توی اون هزار بار تنها همزادم تو باشی، تنها همراهم تو باشی، تنها هم سÙر زندگیم تو باشی، تنها بهونه ÛŒ زندگیم تو باشی، تنها دلیل بودنم تو باشی، من خوش Øالم Ú©Ù‡ دیدمت، خوش Øالم Ú©Ù‡ عاشقت شدم، خوش Øالم Ú©Ù‡...
با عصبانیت می گه:
Ù€ نقشه ÛŒ جدیدته؟! مثل همیشه Ù…ÛŒ خوای با اØساسات طر٠بازی Ú©Ù†ÛŒ تا به هدÙت برسی؟! اما بذار یه چیزو بهت بگم، من امشب دیگه گولت رو نمی خورم، من امشب همه ÛŒ Øقمو ازت Ù…ÛŒ گیرم .
Ù…ÛŒ خوام چیزی بگم Ú©Ù‡ با داد سروش Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡ امشب ØÙ‚ هیچ اعتراضی نداری؟ صدام تو گلوم Ø®ÙÙ‡ Ù…ÛŒ شه. سروش به سرعت خودش رو بهم Ùمن_بازنده_نیستم Ùˆ رو به رhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DAˆØ±ØªØ´Ùˆ نزدیک بی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_107†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_107
نمی دونم تو چشمام چی می بینه که همون جور زمزمه وار می گه:
ـ مگه دوستت نداشتم؟
با بغض می گم:
ـ چرا داشتی، خیلی زیاد.
سروش:
ـ مگه عاشقت نبودم؟
با لبخند تلخی می گم:
ـ چرا بودی، تا بی نهایت.
سروش:
ـ مگه دنیای من نبودی؟
با Øسرت Ù…ÛŒ Ú¯Ù…:
ـ آره بودم، همه ی دنیات.
سروش:
ـ مگه زندگیه من در تو خلاصه نمی شد؟
با چشمای خیس می گم:
ـ آره، آره، آره، زندگیت در من خلاصه می شد، همه ی زندگیت در من خلاصه می شد.
سروش:
ـ مگه چی واست کم گذاشته بودم؟
لبخند تلخی می زنم و می گم:
ـ هیچی.
یه قطره اشک گوشه ÛŒ چشماش جمع Ù…ÛŒ شه Ùˆ با Ù„ØÙ†ÛŒ Ú©Ù‡ دلم رو به شدت Ù…ÛŒ سوزونه Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
Ù€ پس چرا با من Ùˆ خودت اÛمن_بازنده_نیستمردی؟
با Øhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DAˆÙ„ Ù…ÛŒ کنه Ùˆ Øبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_106†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_106
بی توجه به اشکا و تقلاهام دستم رو می کشه و من رو به زور با خودش می بره. همون جور که من رو با خودش می بره می گه:
ـ این اشکا و التماسا خیلی خیلی واست کمه.
هر کاری Ù…ÛŒ کنم زورم بهش نمی رسه، نمی تونم از چنگالش خودمو آزاد کنم. وقتی به ته باغ Ù…ÛŒ رسیم نا امید نا امید Ù…ÛŒ شم. دیگه هیچ دیدی به ساختمون ندارم. سروش هر بلایی هم سرم بیاره هیچ کس نمی Ùهمه. بدجور ته دلم خالی شده. خونوادم هم Ú©Ù‡ اصلا متوجه ÛŒ بیرون اومدنم نشدن، Ú†Ù‡ برسه به این Ú©Ù‡ بدونند به باغ اومدم. Ù…Ú† دستمو ول Ù…ÛŒ کنه Ùˆ به سمت دیوار Ù‡Ùلم Ù…ÛŒ ده. به شدت به دیوار برخورد Ù…ÛŒ کنم Ú©Ù‡ سروش با پوزخند Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
ـ بهتره داد و بی داد راه نندازی؛ چون کسی صدات رو نمی شنوه .
از بس گریه کردم به هق هق اÙتادم. سرÙمن_بازنده_نیستمØÙ…ÛŒ تماÙhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA هر چند، اگبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_105†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_105
با این ØرÙÙ… پوزخندش پررنگ تر Ù…ÛŒ شه Ùˆ Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
Ù€ تو Ú©Ù‡ دیگه واسه ÛŒ همه شناخته شده ای! برای من هم دیگه Ùرقی نمی کنه بقیه در موردم Ú†Ù‡ Ùکری کنند. دیگه آب از سرم گذشته، تنها چیزی Ú©Ù‡ الان برام مهمه اینه Ú©Ù‡ بهت نشون بدم بازی دادن سروش Ú†Ù‡ عواقبی رو با خودش به همراه داره؟
می خوام چیزی بگم که اجازه نمی ده و با خونسردی کامل می گه:
Ù€ امشب کاری باهات Ù…ÛŒ کنم Ú©Ù‡ تا عمر داری Ùراموش Ù†Ú©Ù†ÛŒ .
بعد از Ú¯Ùتن این Øر٠مچ دستم رو Ù…ÛŒ کشه Ùˆ من رو به ته باغ Ù…ÛŒ بره. با ترس Ù…ÛŒ Ú¯Ù…:
ـ سروش داری چی کار می کنی؟ خواهش می کنم تمومش کن.
با همون خونسردی می گه:
Ù€ عجله نکن، Ù…ÛŒ Ùهمی. امشب Ù…ÛŒ خوام همین کار رو کنم. امشب واسه ÛŒ همیشه همه چیز رو تمومش Ù…ÛŒ کنم. پنج سال نامزدم بودی یه بار هم بهت دست درازی نکردم. Ù‡Ùمن_بازنده_نیستمÙتم تو Ø®Øhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA› ØÙ‚ ندارم Ùبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_104†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_104
دستاش رو مشت کرده. از شدت عصبانیت می لرزه. از الی دندونای کلید شده می گه:
ـ که من رو واسه ی داداشم می خواستی؟!
با Ùریاد Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
ـ آره؟
با شنیدن ØرÙاش چشمام دوباره غمگین Ù…ÛŒ شن. آهی Ù…ÛŒ کشم Ùˆ Ù…ÛŒ Ú¯Ù…:
Ù€ Ù…Ú¯Ù‡ این همه سال نمی خواستی این جمله ها رو از زبون من بشنوی؟! امروز من ØرÙÛŒ رو Ù…ÛŒ زنم Ú©Ù‡ تو دوست داری، Ù…ÛŒ تونی مثل همه ÛŒ روزای گذشته Ùکر Ú©Ù†ÛŒ دوستت نداشتم .
بی توجه به ØرÙÙ… با Ùریاد Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
ـ جلوی من وایمیستی همه ی غرور من رو به بازی می گیری!
با داد می گه:
Ù€ به جای عذر خواهی به کارت اÙتخار هم Ù…ÛŒ کنی؟
یه قدم به سمتم بر Ù…ÛŒ داره. با نگرانی نگاش Ù…ÛŒ کنم Ùˆ با ترس یه قدم به عقب Ù…ÛŒ رم. انگار تو Øال خودش نیست. خنده ای عصبی Ù…ÛŒ کنه. با خودش Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
Ù€ خانم به هرمن_بازنده_نیستمودش اÙتخhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA±Ø³ نگاش Ù…ÛŒ Ú©Ùبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_103†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_103
کنترل خودم رو از دست Ù…ÛŒ دم Ùˆ با Ùریادی بلندتر از خودش Ù…ÛŒ Ú¯Ù…:
Ù€ آره، اصلا من یه خرابم، یه خراب به تمام معنا، ولی به تو Ú†Ù‡ Ú©Ù‡ من Ú†Ù‡ غلطی دارم Ù…ÛŒ کنم؟ تو Ú†Ù‡ کاره ÛŒ منی؟ هان؟ تو چیه من Ù…ÛŒ شی؟ مادرمی؟ پدرمی؟ نامزدمی؟ شوهرمی؟ دوست پسرمی؟! Ù…Ú¯Ù‡ نمی Ú¯ÛŒ از من متنÙری؟! پس الان این جا Ú†Ù‡ غلطی Ù…ÛŒ کنی؟!
برو بشین ور دل نامزدت. واسه ی همیشه پاتو از زندگیم بیرون بکش. دلت واسه کی می سوزه؟ مطمئنا واسه ی من که نیست؟ برای آبروی پدرم دل می سوزونی به قول خودت که من دیگه برای خونوادم آبرویی نذاشتم؟
سروش با دهن باز نگام می کنه. با داد می گم:
ـ اصلا می دونی چیه؟ من قاتل خواهرم هستم، من اون رو کشتم، من زندگی تو رو نابود کردم، من سیاوش رو آواره ی شهر غربت کردم، من کمر پدرمو شکستم، من مادرمو داغون کردم.
از بس جیغ زدم صدام گرÙته، با همون صدای گرÙته Ù…ÛŒ Ú¯Ù…:
Ù€ راØت شدی، Øالا راØت شدی Ú©Ù‡ اعترا٠کردم، خب Øالا برو زندگیتو کن؛ Øاال با خیال راØت برو زندگیتو بساز. اصال ØÙ‚ با توئه، هیچ وقت نمی خواستمت، از اول هم چشمم دنبال سیاوش بود، پس دیگه دور Ùˆ بر من نچرخ.
از شدت عصبانیت Ù†Ùس Ù†Ùس Ù…ÛŒ زمن_بازنده_نیستم ÛŒ این مدhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DAیلی سخته کابی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_102†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_102
هنوز تو Ùکر عکس العمل سروشم Ú©Ù‡ با Øر٠بعدیش انگار همه ÛŒ دنیا روی سرم خراب Ù…ÛŒ شه. سروش:
Ù€ تو Ùکر Ú©Ù† برادرشم.
پسر به کل رنگ از چهرش می پره و می گه:
ـ باور کن قصد بدی نداشتم.
سروش با خشم به سمتش میاد و می گه:
ـ واسه ی همین داشتی بازوشو می کندی؟!
پسر می خواد چیزی بگه که سروش با داد می گه:
ـ از جلوی چشمام گم شو تا ناقصت نکردم.
پسر از ترس دو تا پا داره چند تای دیگه هم قرض Ù…ÛŒ گیره Ùˆ با سرعت از من Ùˆ سروش دور Ù…ÛŒ شه. هنوز به اون مسیری Ú©Ù‡ پسر رÙته نگاه Ù…ÛŒ کنم Ú©Ù‡ با Ùریاد سروش به خودم میام. سروش:
ـ هنوز آدم نشدی؟
با تعجب نگاش Ù…ÛŒ کنم. معنی ØرÙاش رو نمی Ùهمم. وقتی نگاه متعجب منو Ù…ÛŒ بینه با داد ادامه Ù…ÛŒ ده:
Ù€ خواهرت رو کشتی، برادر من رو بدبخت کردی، من رو Øمن_بازنده_نیستمدی، خونوhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DAردی، ولی هنبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_101†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_101
با Øسرت نگاهی به باغ Ù…ÛŒ ندازم Ùˆ تصمیم Ù…ÛŒ گیرم به سالن برگردم. مثل این Ú©Ù‡ امشب هیچی اون جور Ú©Ù‡ من Ù…ÛŒ خوام پیش نمیره! با ناراØتی پشتم رو به پسره Ù…ÛŒ کنم Ùˆ Ù…ÛŒ خوام برگردم Ú©Ù‡ پسر Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
ـ کجا؟
بدون این که بهش جواب بدم به راهم ادامه می دم. صدای تند قدماشو پشت سرم می شنوم. بی توجه به قدم های تندش به راه خودم ادامه می دم که خودشو به من می رسونه و دستم رو می کشه و می گه:
ـ کجا؟
با اخم می گم:
ـ چی از جونم می خوای؟
با لبخند می گه:
ـ باور کن هیچی.
با پوزخند می گم:
Ù€ باشه باور کردم؛ Øالا دستمو ول Ú©Ù† Ú©Ù‡ برم.
پسر:
Ù€ باور Ú©Ù† کاریت ندارم، Ùقط ازت خوشم اومده.
پوزخندم پررنگ تر می شه و می گم:
Ù€ آقا پسر بهتر از این به بعد درست Ùˆ Øسابی چشماتو باز Ú©Ù†ÛŒ Ùˆ انتخاب Ú©Ù†ÛŒ. همه چیز به ظاهر نیست، اونی Ú©Ù‡ الان Ù…ÛŒ بÛمن_بازنده_نیستمد واقعیØhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA Ùرق داره! Ù¾Øبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_100†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_100
جوابشو نمی دم Ùˆ از جام بلند Ù…ÛŒ شم. از کنارش رد Ù…ÛŒ شم Ùˆ نگاهی به سالن Ù…ÛŒ ندازم. همه جای سالن تقریبا شلوغه. Ùقط اون قسمتی Ú©Ù‡ سروش Ùˆ آلاگل نشستن خلوته Ú©Ù‡ دلم نمی خواد اون سمتی برم. مسیر باغ رو در پیش Ù…ÛŒ گیرم. خونه ÛŒ بابا بزرگم رو خیلی دوست دارم. دلتنگ باغش هستم. امشب Ú©Ù‡ اجازه دارم Ù…ÛŒ خوام یه خرده تو باغش قدم بزنم. از سالن خارج Ù…ÛŒ شم Ùˆ قدم زنان به سمت باغ Øرکت Ù…ÛŒ کنم. همین جور Ú©Ù‡ به سمت باغ Øرکت Ù…ÛŒ کنم زیر لب برای خودم شعر Ù…ÛŒ خونم. به یاد اون دوران Ù…ÛŒ خونم Ùˆ به جلو پیش Ù…ÛŒ رم:
ـ »مرا صد بار از خود برانی دوستت دارم.
به زندان خیانت هم کشانی دوستت دارم.
Ú†Ù‡ سود از مهر ورزیدن، Ú†Ù‡ Øاصل از ÙˆÙا کردن!
مرØمن_بازنده_نیستمانی یا Ù†https://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA…«.
وقتی به Øبی_سانسور