😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_81†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_81
خندم می گیره. مثل این که قصد قطع کردن نداره. بی توجه به داد من می گه:
ـ راستی ترنم؟
ـ هان؟ زودتر بگو باید آماده شم.
ماندانا:
ـ هان چیه بی تربیت! باید بگی بله؟
ـ مـانـی.
ماندانا:
ـ یه جور عجله به خرج می دی که انگار داری به مهمونی دوست صمیمیت می ری!
Ù€ Øوصله ÛŒ داد Ùˆ بی داد ندارم، وگرنه دلم راضی به رÙتن نیست.
ماندانا:
ـ واقعا نمی دونم چی بگم؟
Ù€ لازم نیست چیزی بگی، اون ØرÙتو بزن، بعد هم قطع Ú©Ù† تا برم لباس بپوشم.
ماندانا:
Ù€ وای باز داشت یادم Ù…ÛŒ رÙتا! مهران داره باهامون بر Ù…ÛŒ گرده.
لبخندی رو لبم Ù…ÛŒ شینه Ùˆ با خوش Øالی Ù…ÛŒ Ú¯Ù…:
ـ این که خیلی خوبه.
ماندمن_بازنده_نیستم‡ØŒ امیر رhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA± شده تو ایرØبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_80†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_80
آه از نهادم بلند Ù…ÛŒ شه. اصال یادم نبود! ØÙ‚ با مانداناست. مطمئنم امشب همگیشون هستن. مامان سارا مادر سروش، بابا Ùرزاد پدر سروش، سیاوش برادر سروش، سها خواهر سروش Ùˆ بدتر از همه سروش Ùˆ نامزدش! ته دلم خالی Ù…ÛŒ شه. اشک تو چشمام جمع Ù…ÛŒ شه. اصلا تØمل این یکی رو ندارم. ای کاش Ù…ÛŒ شد امشب خونه بمونم.
ماندانا Ú©Ù‡ ØرÙÛŒ از من نمی شنوه با نگرانی Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
Ù€ ترنم، Øالت خوبه؟
با صدایی که به زور شنیده می شه میگم:
ـ خوبم مانی، خوبم.
ماندانا با دلسوزی می گه:
- ترنم، مثل همیشه باش، بی تÙاوت٠بی تÙاوت.
تو صداش دلسوزی Ùˆ ترØÙ… موج Ù…ÛŒ زنه. دوست ندارم این جوری باهام Øر٠بزنه. ØرÙÙˆ عوض Ù…ÛŒ Ú©Ù†Ùمن_بازنده_نیستم
Ù€ مانی، https://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA±Øª هستم. بهتبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_79†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_79
- خودت هم Ù…ÛŒ دونی دلیل سکوت من این ØرÙا نیست؛ من اگه چیزی نمی Ú¯Ù… چون دیگه بریدم، دیگه خسته شدم، چون هر Ú†ÛŒ Ú¯Ùتم نتیجه ای نداد! وقتی ØرÙامو Ù…ÛŒ شنوند Ùˆ خودشون رو به نشنیدن Ù…ÛŒ زنند Ú†ÛŒ کار Ù…ÛŒ تونم بکنم؟! در مورد رÙتار پدر Ùˆ مادرم هم
خیلی Ùکر کردم، ولی هیچ وقت به نتیجه ای نرسیدم. اگه شباهت زیاد به پدرم نبود با خودم Ù…ÛŒ Ú¯Ùتم لابد بچه شون نیستم! این همه بی مهری واسه ÛŒ خودم هم جای تعجب داره!
ماندانا ØرÙÛŒ نمی زنه. نگاهی به ساعت اتاقم Ù…ÛŒ ندازم، مثل خودم خاک گرÙتست؛ ولی Øداقل هنوز درست کار Ù…ÛŒ کنه. ساعت هشته.
وقتی Ù…ÛŒ بینم ماندانا ØرÙÛŒ نمی زنه Ù…ÛŒ Ú¯Ù…:
ـ مانی، من باید برم آماده شم.
با ناراØتی Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
- من اگه به جای تو بودم خودمو شبیه دراکوال درست Ù…ÛŒ کردم Ùˆ به مهمونی Ù…ÛŒ رÙتم؛ به یه شب کتک خوردن Ù…ÛŒ ارزید!
Øتی ابراØمن_بازنده_نیستمŒ هاش هم https://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DAته! زیر لب مبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_78†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_78
ماندانا:
Ù€ زنگ زده بودم Ú©Ù‡ بگم برنامه مون جلو اÙتاده؛ امیر همه کاراش رو کرده Ùˆ ما برای آخر Ù‡Ùته بلیط داریم Ú©Ù‡ با این ØرÙت Øالم گرÙته شد.
با خوش Øالی Ù…ÛŒ Ú¯Ù…:
ـ ماندانا راست می گی؟
با ناراØتی Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
ـ کاسَتو بیار ماست بگیر.
ازش خوشم میاد وقتی ناراØته هم دست از خنده Ùˆ شوخی بر نمی داره. لبخندی Ù…ÛŒ زنم Ùˆ Ù…ÛŒ خوام چیزی بگم Ú©Ù‡ خودش Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
ـ مگه باهات شوخی دارم!
Ù€ خیلی خوش Øالم! Ùقط ساعت چند Ùرودگاه باشم؟
ماندانا:
Ù€ لازم نیست تو Ùرودگاه بیای. بهتره یکسره بیای خونه ÛŒ من Ùˆ امیر؛ مامان Ùˆ مادر شوهرم خونه رو آماده کردن. آدرس هم همون جاییه Ú©Ù‡ هر سال میای .
Ù€ این ØرÙØمن_بازنده_نیستم±ÙˆØ¯Ú¯Ø§Ù‡ Ù…https://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA€ من از خدامبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_77†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_77
ماندانا:
ـ ترنــــم!
آهی می کشم و می گم:
ـ داد نزن می گم؛ نامزدی مهساست.
Ù„Øنش یه خرده عصبی Ù…ÛŒ شه Ùˆ Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
ـ همون دختره ی لوس و ننر رو می گی؟
ـ مانی.
ماندانا:
Ù€ چیه، Ù…Ú¯Ù‡ دروغ Ù…ÛŒ Ú¯Ù…ØŒ اون یه دختر عقده ایه Ú©Ù‡ برای پوشوندن ضع٠های خودش از مشکلات تو سوء استÙاده Ù…ÛŒ کنه؛ واقعا براش متاسÙÙ…!
با ماندانا مواÙقم، اما Ú†ÛŒ Ù…ÛŒ تونم بگم. ماندانا وقتی Ù…ÛŒ بینه ØرÙÛŒ نمی زنم Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
ـ تو رو سننه؟ نامزدی مهساست که باشه .
ـ دیوونه منظورم اینه جایی که می خوام برم، همون مهمونی نامزدی مهساست!
با داد می گه:
ـ چــی؟!
ـ مانی آروم باش.
صدای امیر رو می شنوم که با نگرانی می گه:
ـ مانی چی شده؟
پس امیر هنوز هم اون جاست. ماندانا:
Ù€ بعدا برات Ù…ÛŒ Ú¯Ù…ØŒ Ùعلا بØمن_بازنده_نیستمختره ÛŒ اØhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA
بعد خطاب بهبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_76†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_76
لبخند غمگینی رو لبم می شینه و می گم:
دلت خوشه ها، اگه Ù…ÛŒ دونستی دارم کجا Ù…ÛŒ رم دست Ùˆ پامو Ù…ÛŒ بستی Ùˆ Ù…ÛŒ Ú¯Ùتی ØÙ‚ نداری پاتو از خونه بیرون بذاری؟
ماندانا با نگرانی می گه:
ـ ترنم مگه قر...
یهو صدای امیر میاد. امیر:
Ù€ مانی داری با Ú©ÛŒ Øر٠می زنی؟
ماندانا:
Ù€ ترنم، یه Ù„Øظه گوشی.
ترنم:
Ù€ راØت باش.
ماندانا:
ـ با ترنم.
امیر:
ـ سلام من رو به خواهری خودم برسون.
Ù„ØÙ† امیر با شنیدن اسم من اون قدر مهربون Ù…ÛŒ شه Ú©Ù‡ لبخندی رو لبم Ù…ÛŒ شینه. از وقتی مانی داستان زندگیمو براش تعری٠کرده با من این جوری Øر٠می زنه. البته قبلنا هم باهام مهربون بود، اما الان این مهربونی بیشتر شده. بعضی وقتا Øس Ù…ÛŒ کنم از روی
دلسوزی یا ترØمه! ولی اون قدر بی ریمن_بازنده_نیستم²Ù†Ù‡ Ú©Ù‡ Ø¢Øhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA§Ø±Ø§Øتش کنه Ùبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_75†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_75
مسخره بازی هاش رو خیلی دوست دارم. با خونسردی می گم:
Ù€ درسته شصت روز زودتر به دنیا اومدی، ولی از Ù„Øاظ عقلی انگار هنوز به دنیا نیومدی!
با داد می گه:
ـ ترنــــم.
با Ù„ØÙ† Øرص در بیاری Ù…ÛŒ Ú¯Ù…:
Ù€ چیه، Øقیقت تلخه؟
ماندانا:
ـ اگه اون جا بودم زندت نمی ذاشتم، این بار که اومدم بهت اجازه نمی دم با نی نی٠گلم بازی کنی. می ترسم مثل خودت بی ادب بار بیاد .
بعد با غر غر می گه:
ـ دختره ی بی ادب بی خاصیت بی تربیت!
ریز ریز می خندم. ماندانا:
Ù€ آره بخند، Øالا بخند، وقتی اومدم چنان Øسابی ازت برسم!
یهو Ù„Øنش جدی Ù…ÛŒ شه Ùˆ Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
ـ راستی ترنم؟
از این تغییر Ù„ØÙ† ناگهانیش Ù…ÛŒ Ú¯Ù…:
ـ چیه؟
با غصه می گه:
ـ خیلی نگرانم!
ته دلم خالی می شه و با ترس می گم:
ـ مگه چی شده؟
آه از ته دÙمن_بازنده_نیستم‡ Ùˆ Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡: https://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DAŒØŒ ولی نگراÙبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_74†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_74
ماندانا:
Ù€ مرگ، این Ú†Ù‡ وضع صدا کردنه؟! همین کارا رو کردی دیگه از دستت Ùراری شدم اومدم این ور آب!
ـ دروغ گو، خودت از خدات بود بری!
ماندانا با مسخرگی می گه:
Ù€ Ú†ÛŒ Ù…ÛŒ Ú¯ÛŒ واسه خودت؟ من اگه از خدام بود تنها دلیلش عذاب های روØÛŒ Ùˆ روانی ای بود Ú©Ù‡ تو بهم Ù…ÛŒ دادی! امیر وقتی بدن کبود شده ÛŒ من رو دید دلش برام سوخت Ùˆ Ú¯Ùت دیگه ترنم چاره ای برام نذاشته، بهتره تا تو رو به کشتن نداده بریم!
ـ برو بابا، من اصلا انگشتم به تو می خورد؟!
ماندانا با جدیت می گه:
Ù€ پس اون عمه ÛŒ من بود هر دو دقیقه به دو دقیقه سقلمه ای نثار من Ù…ÛŒ کرد Ùˆ Ù…ÛŒ Ú¯Ùت مانی Ù†Ùس Ù†Ú©Ø´ØŒ دی اکسید کربن تولید Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ! مانی نخند مگس Ù…ÛŒ ره تو Øلقت، مانی Øر٠نزن پشه ها از خواب بیدار Ù…ÛŒ شن!
همون جور که لبخند به لب دارم می گم:
ـ خیلی مسخره ای!
با Ù„ØÙ† با مزه ای Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
Ù€ مسخره بودن شر٠داره به ضمن_بازنده_نیستم، اصلا Ø®https://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DAلوی من کبوØبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_73†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_73
واسه ÛŒ اولین بار از نبودنشون خوش Øالم. Ù…ÛŒ ترسیدم منتظرم بمونند تا من رو به زور به مهمونی ببرند. مثل این Ú©Ù‡ عمو برای اولین بار Øری٠بابا نشد. لبخندی رو لبام Ù…ÛŒ شینه Ùˆ با خوش Øالی به سمت اتاقم Ù…ÛŒ رم. همین Ú©Ù‡ چشمم به در اتاق Ù…ÛŒ خوره لبخند رو لبام خشک Ù…ÛŒ شه. « ساعت نه آماده باش، طاهر میاد دنبالت. یه لباس روی تختت هست، برای امشب همون رو بپوش!» آه از نهادم بلند Ù…ÛŒ شه. دلم Ù…ÛŒ خواد سرمو بکوبم به دیوار. زیر لب زمزمه Ù…ÛŒ کنم:
Ù€ «Øالا Ú†ÛŒ کار کنم ØŸ! »
با ناراØتی به سمت در اتاقم Ù…ÛŒ رم. با اخم کاغذی رو Ú©Ù‡ با دست خط طاها نوشته شده Ùˆ به در چسبیده در میارم Ùˆ دوباره نگاهی به کاغذ Ù…ÛŒ ندازم. بعد از چند ثانیه با غصه نگامو ازش Ù…ÛŒ گیرم. در اتاق رو باز Ù…ÛŒ کنم Ùˆ به داخل اتاق Ù…ÛŒ رم. یه جعبه روی تختم خودنمایی Ù…ÛŒ کنه! در رو Ù…ÛŒ بندم Ùˆ به سمت میزم Ù…ÛŒ رم. کاغذ Ùˆ کی٠رو روی میز Ù…ÛŒ ذارم Ùˆ Ù…ÛŒ خوام به سمت تختم برم Ú©Ù‡ گوشیم زنگ Ù…ÛŒ خوره. زیپ کناری Ú©ÛŒÙمو باز Ù…ÛŒ کنم Ùˆ گوشیم رو از داخلش بیرون میارم. با دیدن شماره ÛŒ ماندانا تعجب Ù…ÛŒ کنم! آخه تازه همین چند روز پیش بهم زنگ زده بود، پس Ú†ÛŒ شد دوباره الان زنگ زده؟! ماندانا اکثرمن_بازنده_نیستم‡ بار بهÙhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DAÚ¯ زدن دوباربی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_72†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_72
سیاوش بعد از مرگ ترانه نتونست ایران بمونه؛ واسه ÛŒ دو سالی از ایران رÙت، ولی اون جا هم دووم نیاورد Ùˆ برگشت. سیاوش همیشه بهش Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡ Øداقل این جا Ù…ÛŒ تونم به سر خاکش برم، ولی اون جا هیچ نشونی از عشقم نیست. هنوز Ú©Ù‡ هنوزه آخر Ù‡Ùته ها سر خاک ترانه Ù…ÛŒ ره Ùˆ باهاش درد Ùˆ دل Ù…ÛŒ کنه! « آخه Ù…Ú¯Ù‡ واست Ú†ÛŒ Ú©Ù… گذاشتم لعنتی! Øتی اگه از اول هم من رو نمی خواستی بعد اون همه عشق Ùˆ Ù…Øبتی Ú©Ù‡ نثارت کردم هیچ Øسی به من پیدا نکردی! درسته جدی بودم، ولی در برابر تو Ú©Ù‡ عشقم رو نشون Ù…ÛŒ دادم؟! » با این Ú©Ù‡ هیچ علاقه ای به ازدواج نداشت، ولی دلش نیومد دل خونوادش رو بشکنه. با انتخاب ترنم باعث نابودی سیاوش Ùˆ خونوادش شد؛ هر چند اونا اون رو مقصر نمی دونند، ولی خودش همیشه شرمنده ÛŒ اوناست. برای دل خونوادش راضی به ازدواج با دختری شده Ú©Ù‡ هیچ علاقه ای بهش نداره. با خودش Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡ « شاید این جوری بهتر باشه. به ترنم اون همه علاقه داشتم اون کار رو باهام کرد! بهتره این بار کسی رو انتخاب کنم Ú©Ù‡ اون دوستم داشته باشه.» با همه ÛŒ این ØرÙا خودش هم Ù…ÛŒ دونه اصلا به سمتش جذب نمی شه. هنوز دلش در گرو عشق ترنمه. با Øرص Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
Ù€ باید Ùراموشش کنم! هر چند خودش هم Ù…ÛŒ دونه Ú©Ù‡ نمی تونه. خودش هم Ù…ÛŒ دونه Ú©Ù‡ اگه قرار بود Ùراموش کنه، توی این چهار سال این عشق رو ریشه Ú©Ù† Ùمن_بازنده_نیستملی هر کاhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DAµØ§ با این رÙØبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_71†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_71
سروش
به جای خالی ترنم نگاه Ù…ÛŒ کنه. مثل همیشه باز هم با دیدن ترنم ضربان قلبش بالا Ù…ÛŒ ره. بعضی مواقع خودش هم تعجب Ù…ÛŒ کنه Ú©Ù‡ چرا با خیانتی Ú©Ù‡ ترنم بهش کرد باز هم دوستش داره! وقتی به این Ùکر Ù…ÛŒ کنه Ú©Ù‡ تمام اون پنج سال نقشه ای از جانب ترنم برای رسیدن به سیاوش بوده، قلبش آتیش Ù…ÛŒ گیره! باورش نمی شه پنج سال بازیچه ÛŒ هوس یه دختر بچه شد. وقتی سیاوش اون اس ام اس ها، اون نامه ها، اون ایمیل ها رو نشون داد به معنای واقعی شکست، ولی باز هم باور نکرد، اما با دیدن Ùیلم دیگه نتونست انکار کنه. وقتی ترنم رو نمی بینه دلتنگش Ù…ÛŒ شه Ùˆ وقتی اونو Ù…ÛŒ بینه همه ÛŒ Øرصاش رو سر اون خالی Ù…ÛŒ کنه. تموم این سال ها آخر Ù‡Ùته ها به دیدن ترنم Ù…ÛŒ رÙت، ولی خودش رو نشون نمی داد. خودش هم نمی دونه Ú†ÛŒ Ù…ÛŒ خواد! بعضی وقتا دوست داره تا Øد ممکن خردش کنه؛ بعضی وقتا هم دوست داره اون رو ببخشه! تمام این چهار سال به زبون Ù…ÛŒ Ú¯Ùت ازش متنÙرم، ولی خودش هم Ù…ÛŒ دوÙمن_بازنده_نیستم دوستش دØhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DAه، نگاهش بÙبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_70†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_70
اشکی گوشه ی چشمم جمع می شه و می گم:
Ù€ سروش یه وقتایی هر روز سر راهت سبز Ù…ÛŒ شدم تا بی گناهیمو بهت اثبات کنم؛ اما الان دیگه آب از سرم گذاشته. بماند Ú©Ù‡ تو اون روزایی Ú©Ù‡ Ù…Øتاج ذره ای Ù…Øبت بودم تو هم کنارم زدی Ùˆ باورم نکردی! الان دیگه واسه ÛŒ این ØرÙا دیره، Ùقط Ù…ÛŒ Ú¯Ù… دیگه چیزی واسه از دست دادن ندارم، بی خودی وقتتو صر٠این کارای بی هوده نکن، اگه از شکستنم لذت Ù…ÛŒ بری پس بهت Ù…ÛŒ Ú¯Ù…ØŒ آره شکستم، خیلی وقتا، Ù„Øظه به Ù„Øظه، ثانیه به ثانیه من رو شکوندن Ùˆ باورم نکردن، مثل تویی Ú©Ù‡ امروز هم باورم نداری، امروزی Ú©Ù‡ جلوی تو ایستادم، دستام خالی خالیه؛ امروز هیچ چیز دیگه ای ندارم Ú©Ù‡ بخوای از من بگیری! اگه Ù…ÛŒ خواستی از من انتقام بگیری باید همون چهار سال پیش اقدام Ù…ÛŒ کردی! هر چند Ú©Ù‡ هنوز هم Ù…ÛŒ Ú¯Ù… من کاری نکردم Ú©Ù‡ سزاوار این رÙتارا باشÙمن_بازنده_نیستمه مادری https://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA دنیا آورد ببی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_69†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_69
هر Ù„Øظه عصبانی تر Ù…ÛŒ شه. با خشم Ú†Ù†Ú¯ÛŒ به موهاش Ù…ÛŒ زنه. چند قدمی از من دور Ù…ÛŒ شه Ùˆ Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
Ù€ واقعا در تعجبم از این همه پررویی تو، واقعا در تعجبم! مثل این Ú©Ù‡ یادت رÙته Ú†Ù‡ بلایی سر من Ùˆ برادرم آوردی؟ توی لعنتی به هیچ کس رØÙ… نکردی؛ نه به من، نه به خواهرت، نه به خونوادت، به هیچ کس، Ù…ÛŒ Ùهمی؟ به هیچ کدوممون رØÙ… نکردی. با خود خواهی تمام زندگی همه مون رو به گند کشیدی. برادر من دو سال اسیر غربت شد، به خاطر توی زبون Ù†Ùهم!
Ù€ سروش تمومش Ú©Ù†. من قبلا همه چیز رو بهت Ú¯Ùتم؛ وقتی ØرÙامو دروغ Ù…ÛŒ دونی Ú†ÛŒ کار Ù…ÛŒ تونم بکنم؟! پس تمومش Ú©Ù† Ùˆ برو زندگیتو بکن. چرا راØتم نمی ذاری! چرا هم من هم خودت رو آزار Ù…ÛŒ دی؟ آخه چرا همکارم رو قبول نکردی؟
با خشم به طرÙÙ… میاد. به بازوهام Ú†Ù†Ú¯ Ù…ÛŒ زنه Ùˆ Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
ـ تو باید تا عمر داری عذاب بکشی؛ همه ی مجازات های عالم واسه ی تو کمه .
بعد با پوزخندی ادامه می ده:
Ù€ وقتی موقعیتش جوره چرا عذابت ندم؟! یادت رÙته Ú†Ù‡ جوری من رو جلوی دیگران خرد کردی؟ Ù…Ú¯Ù‡ وقتی داشتی عذابم Ù…ÛŒ دادی به من Ùکر کردی!
آهی Ù…ÛŒ کشم. تقلا Ù…ÛŒ کنم تا بازو هامو از دستش خلاص کنم. با ناراØتی Ù…ÛŒ Ú¯Ù…:
Ù€ سروش تو رو خدا تمومش Ú©Ù†. من خودممن_بازنده_نیستم مشکل داØhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA…Ø´Ú©Ù„ دیگه رÙبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_68†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_68
اخمام تو هم Ù…ÛŒ ره؛ Ù…ÛŒ خوام چیزی بگم Ú©Ù‡ Øر٠تو دهنم Ù…ÛŒ مونه. یه سمند مشکی به سرعت از کنارمون رد Ù…ÛŒ شه. باورم نمی شه این ماشینی Ú©Ù‡ الان از کنار من Ùˆ سروش رد شد همون ماشینی هست Ú©Ù‡ امروز هم دو بار دیده بودمش. نگام به پلاکش Ù…ÛŒ ره.
خودشه، دیگه مطمئنم یه خبراییه؛ ولی خودم هم نمی دونم چه خبری! تنها چیزی که می دونم اینه که همه چیز مربوط به دیروزه!
سروش Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ بینه جوابشو نمی دم، دستش رو روی شونم Ù…ÛŒ ذاره Ùˆ منو Ù…ØÚ©Ù… به طر٠خودش Ù…ÛŒ کشه Ùˆ Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
Ù€ Ú†Ù‡ مرگته؟ این کارا رو Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ Ú©Ù‡ بقیه بهت ترØÙ… کنند؟!
با Øر٠سروش به خودم میام. اخمام بیشتر تو هم Ù…ÛŒ ره Ùˆ با Ù„ØÙ†ÛŒ بی نهایت سرد Ù…ÛŒ Ú¯Ù…:
Ù€ من به ترØÙ… تو Ùˆ امثال تو اØتیاجی ندارم.
با این Øر٠من پوزخندی Ù…ÛŒ زنه Ùˆ Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
ـ شاید هم می خوای با این کارا نظر من رو دوباره به خودت جلب کنی!
سرمو پایین می ندازم. آهی می کشم و می گم:
Ù€ Ù…ÛŒ دونی اشتباه تو Ú†ÛŒÙمن_بازنده_نیستم¨Ø±Ø§Ù… مهÙhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DAاهاش Øر٠بزبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_67†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_67
دیگه کوتاه اومدن Ùایده ای نداره. تصمیمم رو Ù…ÛŒ گیرم، باید ØرÙمو بزنم. با پوزخند Ù…ÛŒ Ú¯Ù…:
Ù€ نه، نشد؛ چون الان Ú©Ù‡ برم بالا Ùˆ بشینم دو ساعت دیگه خبردار Ù…ÛŒ شم Ú©Ù‡ شما یه کاری براتون پیش اومد Ùˆ نتونستین بیاین. پس بهتره از همین Øالا راهمو بکشم Ùˆ برم .
با تموم شدن ØرÙÙ… پشتم رو بهش Ù…ÛŒ کنم Ùˆ با قدم های بلند ازش دور Ù…ÛŒ شم. Øتی تو صورتش نگاه نمی کنم تا عکس العملش رو ببینم. درسته دارم کوتاه میام، ولی دلیل نمی شه Ú©Ù‡ هر Ú©ÛŒ هر کاری کرد ØرÙÛŒ نزنم، من تا زمانی چیزی نمی Ú¯Ù… Ú©Ù‡ شخصیتم زیر سوال نره؛ ولی وقتی ببینم کسی Ù…ÛŒ خواد از اینی Ú©Ù‡ هستم خردترم کنه Ù…Øاله کوتاه بیام. با همه ÛŒ عشقی Ú©Ù‡ به سروش دارم باید بگم واقعا براش متاسÙÙ…. به نظر من این رÙتاراش کاملا بچه گانست. اگه از من متنÙری یه چند Ù‡Ùته ای نازنین رو استخدام Ù…ÛŒ کردی. اگه برای کار منو به این جا آوردی پس دلیل این مسخره بازیا چیه؟! مثلا آقا Ù…ÛŒ خواد از من انتقام بازیچه شدنش رو بگیره. اما نمی دونه Ú©Ù‡ اونی Ú©Ù‡ بازیچه شده منم، نه اون! همین جور Ú©Ù‡ دارم با خودم Ùکر Ù…ÛŒ کنمن_بازنده_نیستمª خارج Ù…ÛŒhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA§Ø´Ùˆ پشت سرم Ùبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_66†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_66
از یادآوری گذشته آهی Ù…ÛŒ کشم. بعد از مدت ها دلم Ù…ÛŒ خواد برم به مهمونی، البته نه به اون مهمونی مسخره ÛŒ مهسا! دلم Ù…ÛŒ خواد به خونه ÛŒ مهربان برم. شاید Ùقط یه اتاق باشه، یا یه انباری، یا هر چیز دیگه ای، ولی برای من مهم نیست؛ مهم اینه Ú©Ù‡ من با مهربان اØساس راØتی Ù…ÛŒ کنم. با این Ú©Ù‡ Ùقط چند روز باهاش آشنا شدم، ولی انگار سال هاست Ù…ÛŒ شناسمش. با شنیدن سختی های مهربان Ù…ÛŒ Ùهمم Ú©Ù‡ Ùقط من نیستم Ú©Ù‡ مشکل دارم! آدمای زیادی تو دنیا هستن Ú©Ù‡ با مشکلات مختلÙÛŒ مواجه هستن. درسته نوع Ùˆ میزان مشکلات متÙاوته، ولی باز هم مشکله. خدا رو شکر Ù…ÛŒ کنم Ú©Ù‡ هیچ وقت در به در خیابونا نبودم؛ چون خودم هم نمی دونم Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ تونستم مثل مهربان مقاوم باشم یا نه! بعد از پیمودن مسیری بالاخره به ایستگاه Ù…ÛŒ رسم. با رسیدن به ایستگاه بدون Ùوت وقت سوار اتوبوس Ù…ÛŒ شم تا زودتر خودم رو به شرکت سروش برسونم. وقتی این مسیر رو توی این مدت Ú©Ù… دو بار برم Ùˆ بیام بدجور خستم Ù…ÛŒ Ú©Ù†Ùمن_بازنده_نیستم ساعت توÛhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA اتوبوس Ú©Ù‡ دبی_سانسور
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_65†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_65
مهربان:
Ù€ اگه تو دوست داشته باشی خوش Øال Ù…ÛŒ شم واست تعری٠کنم، خیلی وقته کسی رو واسه درد Ùˆ دل نداشتم. اگر تونستی Ùردا بیام دنبالت با هم بریم خونه ÛŒ من.
Ù€ من هنوز ساعت کاریمو نمی دونم، Ùردا بهت زنگ Ù…ÛŒ زنم Ùˆ خبرت Ù…ÛŒ کنم.
کاغذ کوچیکی از رو میز بر می داره و روش چیزی می نویسه و بعد کاغذ رو به طر٠من می گیره و می گه:
ـ بگیرش، این آدرس منه.
من هم آدرس شرکت رو بهش می دم و می گم:
Ù€ پس Ùردا خبرت Ù…ÛŒ کنم.
لبخندی می زنه و می گه:
ـ منتظر تماست هستم.
خیلی دیرم شده. سریع ازش خداØاÙظی Ù…ÛŒ کنم Ùˆ از شرکت خارج Ù…ÛŒ شم.
تا زمانی Ú©Ù‡ به ایستگاه برسم به زندگی مهربان Ùکر Ù…ÛŒ کنم. به زندگی پر Ùراز Ùˆ نشیبی Ú©Ù‡ پشت سر گذاشته. هنوز برام چیز زیادی Ù†Ú¯Ùته، ولی مطمئنم پشت اون چشمای غمگینش دنیایی ØرÙÙ‡. ØرÙایی Ú©Ù‡ ناگÙته موندن، چون گوش شنونده ای نبود. تا یه Øدی درکش Ù…ÛŒ کنم، چون خودم هم خیلی وقتا دلم Ù…ÛŒ خواست با کسی درد Ùˆ دل کنم، ولی کسی رو پیدا نکردم. Ù…ÛŒ خوام به مهربان Ú©Ù…Ú© کنم. درسته از Ù„Øاظ مالی کاری از دستم ساخته نیست به جز همین کاری Ú©Ù‡ واسش جور کردم، ولی Ù…ÛŒ تونم بعضی موقع من_بازنده_نیستم´ گوش کنمhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DAداریش بدم، بی_سانسور
رمان Ùوق العاده زیبای "قرار نبود" ðŸ˜
هر روز ساعت 12 ظهر Ùˆ 12 Ø´Øقرار_نبود§Ø±https://telegram.me/mitingg/118244Øقسمت_339‡: هما پور اصÙهانی
لینک قسمت اول #قرار_نبود 👇
https://telegram.me/mitingg/118244
#قسمت_339
اﻳﻨﺎ رو ﻣﻲ ﮔﻔﺖ و دوﺑﺎره آروم آروم داﺷﺖ ﺑﻬﻢ ﻧﺰدﻳﻚ ﻣﻲ ﺷﺪ ...ﺳﺮﻳﻊ ﺧﻮدﻣﻮ ﻛﺸﻴﺪم ﻛﻨﺎر و ﺑﺎ ﺧﻨﺪه ﮔﻔﺘﻢ:
- ﻛﻲ ﺑﻪ ﺗﻮ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ دارم ﻣﻲ رم؟
آﻫﻲ ﻛﺸﻴﺪ و ﮔﻔﺖ:
-ﺷﺒﻨﻢ و ﻧﻴﻤﺎ ...
- ï¼ï»²ØŸ!!!
-اوﻧﺎ ﺧﻮدﺷﻮن رو ﺑﻪ ﻣﻦ Ùˆ ﺗﻮ ﻣﺪﻳﻮن ﻣﻲ دوﻧﺴﺘﻦ ﻣﻲ ﺧﻮاﺳﺘﻦ ﻣﺎ رو ﺑﻪ ﻫﻢ ﺑﺮﺳﻮﻧﻦ ...ﺧﺒﺮ ﺑﺪو دادن ﻣﻨﻮ داï»ï»®Ù† ﻛﺮدن Ùˆ رﻓﺘﻦ ...ﻧﻤﻲ دوﻧﺴﺘﻢ ﺑﺎﻳﺪ ï¼ï»² ﻛﺎر ﻛﻨﻢ ...اون ïº·ïº Ø±ï»“ïº˜ï»¢ ﺑﺎم ﺗﻬﺎرن اﻧﻘﺪر ﻓﺮﻳﺎد ﻛﺸﻴﺪم ﻛﻪ ïº£ï»¨ïº ïº®Ù‡ ام زﺧﻢ ﺷﺪ ...ﺧﺪا رو ﺻﺪا ﻛﺮدم ﺗﺎ ﺧﻮدش ﺗﻮ رو ﺑﺮام ﻧﮕﻪ داره ...ﺗﺎ دو ﺳﻪ روز آﺧﺮ ﻫﻴï½ï»² ﺑﻪ ذﻫﻨﻢ ﻧﻤﻲ رﺳﻴﺪ ...راﺳﺘﺸﻮ ﺑﺨﻮاي از اﻋﺘﺮا٠ﻣﻲ ﺗﺮﺳﻴﺪم ... ﻣﻲ ﺗﺮﺳﻴﺪم ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻲ ﻧﻪ ... ﻣﻲ ﺗﺮﺳﻴﺪم ﻫﻨﻮزم ﻛﺎﻧﺎدا ﺑﺮات ﻣﻬﻢ ﺗﺮ از ﻣﻦ ﺑﺎﺷﻪ ...ﻣﻲ ﺗﺮﺳﻴﺪم اﺣﺴﺎﺳﺖ ﻓﻘﻂ ﻋﺎدت ﺑﺎﺷﻪ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺧﻮﻧﻪ ات ...از ﻫﻤﻪ ï¼ï»² ﻣﻲ ﺗﺮﺳﻴﺪم ...وﻟﻲ دﻳﺪم ﻧﻤﻲ ﺷﻪ ...دﻳﺪم ﺑﺪون ﺗﻮ دووم ﻧﻤﻲ ﻳﺎرم ...ﺣﺘﻲ ﻳﻪ ﻟﺤﻈﻪ ... اﻳﻦ ﺑﻮد ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻲ ﻳﺎم Ø§ï»³ï»¨ïº ïºŽ ...ﻣﻲ ﻳﺎم ﺑﻪ اﺳﺘﻘﺒﺎﻟﺖ ...ï»«ï» Ùˆï»—ïº– دوﺳﺖ ﻧﺪارم ﺑﺪرﻗﻪ ات ﻛﻨﻢ ...اﺗﺴﻘﺎﺑﻞ رو ﺑﻴﺸﺘﺮ دوﺳﺖ دارم ...رﻓﺘﻢ وﻳﺰاﻣﻮ از ﺷﺎﻳﺎن ﮔﺮﻓﺘﻢ Ùˆ ﺑﺎ ﻛﻤﻚ ﺧﻮدش ﺳﺮﻳﻊ ïº‘ï» ï»´ï»‚ ﺗﻬﻴﻪ ﻛﺮدم ...اون ïº·ïº ï»›ï»ª ﺑﺎﻫﻢ رﻗﺼﻴﺪﻳﻢ رو ﻳﺎدﺗﻪ ...ï˜ïº®ï»³ïº¸ïº ØŸ
-ﻣﮕﻪ ﻣﻲ ﺷﻪ ﻳﺎدم ﺑﺮه؟
-اون ïº·ïº ...وﻗﺘﻲ اوﻣﺪم ﺧﻮﻧﻪ دﻳﮕﻪ ﻫﻤﻪ ﻛﺎراﻣﻮ ﻛﺮده ﺑﻮدم ...دﻳﮕﻪ آروم ﺑﻮدم ... ﻣﻲ ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﻓﻘﻂ ﺑﺎﻫﺎت ﺧﻮش ﺑﺎﺷﻢ ...ﺣﺘﻲ اﮔﻪ اﺣﺴﺎﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻋﺎدت ﻫﻢ ﺑﺎﺷﻪ ﻣﻦ ﺗﺼﻤﻴﻢ دارم ﺗﻮ رو ﻋﺎﺷﻖ ﻛﻨﻢ ...ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮﻳﻦ زن دﻧﻴﺎ ...
ïhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEGrkV-wqeuSdr18wA