مشاهده مطالب کانال â¥Ù…یتینگ عاشقانه هاâ
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_218†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_218
مونا:
-باز ما غریبه شدیم؟ باز مثل همیشه میخوای همه چیزو از من Ùˆ بچه هات مخÙÛŒ کنی؟
بابا با اخم به طر٠مونا برمی گرده و نگاهی بهش می اندازه و می گه:
- مونا باز شروع نکن!
مونا:
-Ú†ÛŒ رو شروع نکنم؟ اون کسی Ú©Ù‡ داره شروع Ù…ÛŒ کنه تویی، نه من! مثل همیشه دخترت رو به خونوادت ØªØ±Ø¬ÛŒØ Ù…ÛŒ دی؟ Øقیقت زندگی تو همینه! ترانه مرد چون ترنم مهم تر از من Ùˆ بچه های من بود!
باورم نمی شه این همون مونایی هستش Ú©Ù‡ همه ÛŒ این سال ها بزرگم کرده. واقعا باورم نمی شه من این زن رو سال های سال مادرم Ù…ÛŒ دونستم! یعنی هیچ کدوم از خاطرات گذشته رو به یاد نمیاره؟! یعنی اون دخترم دخترم Ú¯Ùتنا، همش یه نمایش بود؟ Ù…Ú¯Ù‡ Ù…ÛŒ شه این همه سال نمایش بازی کرد؟ Ù…Ú¯Ù‡ Ù…ÛŒ شه این همه سال مهربون نبود، ولی Ù…Øبت کرد؟ آخه Ù…Ú¯Ù‡ Ù…Øبت راستی Ùˆ دروغی هم داریم؟!
خدایا چرا نمی تونم باور کنم Ú©Ù‡ مونا از من متنÙره؟! چرا اینقدر باورش سخته؟! با ناراØتی به بابا نگاه Ù…ÛŒ کنم Ùˆ هیچی نمی Ú¯Ù… .بابا با ناراØتی Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
-مونا چرا مثل بچه ها رÙتار Ù…ÛŒ کنی؟ چرا...
مونا Ù…ÛŒ پره وسط Øر٠بابا Ùˆ با داد Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
-ترنم رو روز اول آوردی تو این خونه Ùˆ جدید ÚÙوق_هیجانیمی تونم بچه ÛŒ هووم رو Ù†Ú¯Ù‡https://telegram.me/joinchat/AAAAAEgcOryIeANfGDU5tg„ÛŒ دØÙراری مخصوص بزرگسالان٠👆ðŸ»