کانال تلگرام نبض زن @nabzezan

سامانه هرچیز:ارائه محتوای کانال های تلگرام
جستجو در تلگرام
💕🎀 نبض زن 💕🎀
تعداد اعضا:
203647
384308



تعرفه و شرایط‌ تبلیغات 😍👇
👇
‌https://telegram.me/joinchat/DQ4I9UAY86aK65-fegabBQ


کانال دوممون😍😍😍‌
@nabzemard



🔴غیر اخلاقی نداریم🔴
🇮🇷 تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷

 مشاهده مطالب کانال 💕🎀 نبض زن 💕🎀

توجه: کلیه محتوای این سایت توسط کاربران و کانال های تلگرام درج شده است و سایت هرچیز هیچ مسئولیتی نسبت به آن ها ندارد

📌مقایسه مرد زندگیت با مرد دیگه اقتدار او را میشکند

👌 مقایسه زن زندگیت با زن دیگه احساس او را خدشه دار میکند.

🎀 @nabzezan 👸

💕🎀 نبض زن 💕🎀

بزرگترین هدیه ای که میتوانید به همسرتان بدهید، آرامشی است که در
زندگی برای او بوجود می آورید.

راز خوشبختی یک زندگی با نشاط و موفق،شاید همین آرامش و امنیت خاطر باشد.

🎀 @nabzezan 👸

💕🎀 نبض زن 💕🎀

رشته های عصبی روی پرده بکارت درخانمها خیلی کم است و اگرهنگام برقراری اولین رابطه جنسـی به انداره کافی تحریک شوند هیچ دردی احساس نمی کنند یا درد و سوزش بسیار اندک است

🎀 @nabzezan 👸

💕🎀 نبض زن 💕🎀

دررابطه جنسی،اوج لذت را به تاخیر بیاندازیدهرچه تحریک دیرتراتفاق بیفتد، انفجار شدیدترخواهد بود.

خودتان رابه ارگاسم نزدیک و بعد کُندکنید.

اینکار راقبل رسیدن به اوج چند مرتبه تکرارکنید

🎀 @nabzezan

💕🎀 نبض زن 💕🎀

بانو

خواسته هایتان را به آرامی در گوش همسرتان نجوا کنید،نجابت در شروع رابطه باعث جذابیتتان می شود.

در لحظات اوج رابطه بی پروا باشید جسم و روح خود را آزاد بگذارید و خود را محدود نکنید

🎀 @nabzezan

💕🎀 نبض زن 💕🎀

یاد بگیر اولا تو جمع دعوا نکنی ......حتی تو زمان قهر مهمون میاد یا خصوصا جلوی خانواده شوهر باهاش گرم بگیر اما وقتی همه رفتن ادامه بده البته اگه هنوز عذرخواهی نکرده و ...

🎀 @nabzezan 👸

💕🎀 نبض زن 💕🎀

زن حکم آب را دارد
که از شدت لطافت در هر محیطی قرار بگیرد
شکل ظرف را به خود می گیرد.
هر شوهری که از زن خویش ناراضی است ،
علت را در خود جستجو کند !

#هرودوت

🎀 @nabzezan 👸

ssssssssssss:

رمان #هر_روز_پائیزه

قسمت صد و چهل و هشتم
دستش رو دور کمرم حلقه کرد و دست دیگه‌اش رو سمت دیگه گردنم گذاشت. و گردن من به احترام این بوسه‌های پی‌درپی به سمت مخالف تعظیم کرد و خم شد. دستش رو دور کمرم محکم کرد و مثل پر کاه بلندم کرد. اما این پرواز نابه‌هنگام باعث جدایی لب‌هاش از گردنم نشد. کمی بعد هر دو با هم روی تخت فرود اومدیم.
به سمتم خم شد و خیره‌ی چشم‌هام موند. جلو اومد و آروم پشت پلکم رو بوسید. و بدون اینکه ازم فاصله بگیره گفت:
- نمی‌تونم حتی یه ثانیه دوری‌ت رو تحمل کنم. اما می‌ترسم نزدیک شدنم اذیتت کنه. آزار برگ گلم رو نمی‌خوام. حتی اگه خودم اذیت شم.
یقه‌ی نیمه‌باز پیرهن مردونه‌اش رو چنگ زدم و خیره به لب‌هاش آهسته زمزمه کردم:
- فقط دوری تو منو اذیت می‌کنه.
تمام احساسش رو توی چشم‌هاش ریخت و لب‌هاش روی لبم نشست. و چشم‌های هردومون بسته شد.
آهنگ در حال پخش گوشی به پایان رسید و این‌بار موسیقی غمگین و ملایمی فضای اتاق رو پر کرد.
نمی‌دونم از ترس بود یا احساس، اما این تپش کوبنده قلب هامون تمومی نداشت تا وقتی که هر دو نفس کم آوردیم. ازم جدا شد، اما چشم‌های بسته‌اش رو باز نکرده لبش رو مزه کرد و آهسته گفت:
- چطور قبل از این دور از تو نمردم؟
قلبم با شنیدن حرفش بی‌انضباط شد و تپیدن رو فراموش کرد.
لبم رو گزیدم که بغضم به اشک تبدیل نشه. شهاب نباید می‌مرد. شهاب قلب و روح من بود. بعد از رفتن من قلبم باید توی سینه‌ی شهاب می‌تپید. روحم باید توی خاطراتش سر می‌کرد. تنم باید روی تنش رد به جا می‌ذاشت. شهاب مجسمه‌ی حضور من بود، بعد از من. حرف از مردن برای شهاب ممنوع بود.
خواننده غمگین‌تر از موسیقی شروع به خوندن کرد:
"منو حالا نوازش کن
که این فرصت نره از دست
شاید این آخرین باره
که این احساس زیبا هست"
دوباره یقه‌اش رو چنگ زدم و سمت خودم کشیدمش. دستم رو سمت قلبش بردم و روی سینه‌اش محکم کردم. و تازه دلیل این نبض نداشتن رو فهمیدم؛ قلب شهاب به جای هر دومون می‌تپید.
"منو حالا نوازش کن
همین حالا که تب کردم
اگه لمسم کنی شاید
به دنیای تو برگردم"
دستم رو از سینه‌اش برداشت و پشت دستم رو بوسید. بالاتر رفت و کنار آرنجم رو با لب‌هاش آشنا کرد. بالاتر رفت و پوست داغ بازوم رو به لب‌هاش معرفی کرد. و دست آخر سرش جایی بین گودی کتفم پنهان شد. چشم بستم و به این احساس زیبا تن سپردم.
"هنوزم می‌شه عاشق بود
تو باشی کار سختی نیست
بدون مرز با من باش
اگرچه دیگه وقتی نیست"
سر از شونه‌ام برداشت و بی‌قرار به چشم‌های بی‌قرارتر من خیره شد.
از یادآوری فرصتی که ممکن بود دیگه هیچ‌وقت نداشته باشیم، اشک از گوشه‌ی چشمم چکید. خیره‌ به چشم‌هام خم شد و گوشه‌ی چشمم رو، اشکم رو، بوسید. شهابی من طاقت اشک‌هام رو نداشت.
"نبینم این دمِ رفتن
تو چشمات غصه می‌شینه
همه اشکاتو می‌بوسم
می‌دونم قسمتم اینه"
لبخندم رو به صورتش پاشیدم تا از درستی کارمون مطمئنش کنم. اصلا از این درست‌تر هم مگه بود؟ هم محرم بودیم، هم عاشق، و هم بی‌قرار. از این درست‌تر کاری وجود نداشت. از این عاشقانه‌تر لحظه‌ای نبود. از این نیاز پرنازتر امکان نداشت.

"تو از چشمای من خوندی
که از این زندگی خسته‌م
کنارت اون قدر آرومم
که از مرگم نمی‌ترسم"
صدای شهاب روحم رو نوازش کرد.
- انصاف نیست هزارویک نفری به جنگ دلم اومدی. چطور مقابل سپاهت نشکنم و از هم نپاشم؟
سر از شونه‌ام برداشت. دستش رو گرفتم و روی قلبم گذاشتم تا یکی بودن نبض قلبمون رو حس کنه. و آهسته گفتم:
- من فقط یه نفرم.
برای لحظاتی تو بی‌قراری چشم‌های هم غرق شدیم. سرش رو به نشونه‌ی مخالفت تکون داد و گفت:
- تو هستی و یه جفت چشم خمار که مست می‌کنه!
دستش رو روی ابروهام کشید و ادامه داد:
- یه ابروی هلال که به قلبم خنجر می‌زنه!
انگشت اشاره‌اش رو نوازش‌گونه روی گونه‌ام کشید و زمزمه کرد:
- یه پوست سفید که دیوونه‌م می‌کنه!
انگشتش سمت لبم رفت. نگاهش رو لبم موند و لبش برای گفتن حرفی تکون خورد:
- یه لب سرخ که آتیشم می‌زنه!
نگاهش به نگاهم گره خورد و ادامه داد:
- حالا خودت بگو. وقتی این همه بی‌رحمانه زیبایی، من چطور قراره توی این جنگ تن به تن پیروز بشم؟
به چشم‌های مهربونش لبخند پاشیدم و دستم برای باز کردن دو دکمه‌ی بسته مونده‌ی پیرهنش رفت. خیره‌ی چشم‌هاش گفتم:
- پس لطفا شکست بخور.
سرانگشتم رو بوسید و گفت:
- مگه می‌شه از تو شکست نخورد؟!

ادامه دارد...

نوشته : مینا وهاب

🎀 @nabzezan 👸

🔳🔲 هر روز ساعت 10صبح ، 17 عصر و 24 شب با رمان های جذاب همراه #نبض_زن باشید🤓

🔴دانلود نسخه کامل رمان‌های #پولک_های_احساس و #هر_روز_پائیزه 👇
http://nabz4story.blogfa.com/

خانمها آقایان

بدانید تغییر مثبتی در رابطه شما رخ نخواهد داد.
مگر آنکه یک نفر از شما و ترجیحاً هر دو نفرتان به جای تغییر دادن رفتار طرف مقابل ، خودتان را تغییر دهید.

🎀 @nabzezan 👸

💕🎀 نبض زن 💕🎀

رمان #هر_روز_پائیزه

قسمت صد و چهل و هفتم
این‌بار پرده کمی بیشتر از قبل کشیده شد که باعث شد جیغ بزنم و یه گام عقب برم. صدای جیغم توی سرم اکو شد و درد بدی از سرم رد شد. چشمم برای لحظه‌ای سیاهی رفت و تنها کاری که تونستم بکنم چنگ زدن به پرده‌ی حموم بود.
پرده تحمل وزنم رو نکرد و از جا کنده شد و زیر پام خالی شد. نزدیک بود با پشت سر روی زمین فرود بیام که شهاب وحشت‌زده خودش رو روی تنم خم کرد و دستش دورم حلقه شد. دستم رو دور گردنش حلقه کردم و شهاب برای بار چندم از سقوط نجاتم داد.
به چشم‌های ترسیده‌ی شهاب که فقط چند میلی‌متر با چشم‌هام فاصله داشت زل زدم. و تازه یادم افتاد که برهنه در آغوشش افتادم و تنها حصار بینمون پرده‌ی پلاستیکی و نازک حمامه که موقع افتادن دورم پیچیده شده بود. پرده رو کمی بالا کشیدم که باعث شد چشم‌های شهاب کمی پایین بیاد. دستم رو از دور گردنش آزاد کردم و روی سینه‌اش گذاشتم. کمی هلش دادم تا ازم فاصله بگیره، اما حس تپش دیوانه‌وار قلبش زیر پوست داغ دستم مانع ایجاد فاصله شد. آب دهنم رو قورت دادم که بتونم حرفی بزنم، اما زبانم هم به اندازه‌ی مردمک چشم‌هام سنگین شده بود و به سختی تکون می‌خورد. با صدای بم و کلفتی که از خودم انتظار نداشتم فقط تونستم بگم:
- بذارم زمین.
دستش رو دور کمرم فشار داد و کمک کرد روی پام بایستم. و در چشم به هم زدنی سمت در متواری شد. قبل از اینکه در رو پشت سرش ببنده، بدون اینکه سمت من برگرده با صدای دورگه‌ای که از شهاب انتظار نمی‌رفت گفت:
- دیدی آخر دیدم.
نایستاد جوابی بگیره و در رو پشت سرش بست. و من هم آخرین توانم تحلیل رفت و زیر دوش باز مونده‌ی حمام روی زمین فرو ریختم.
قلبم جوری محکم به قفسه‌ی سینه‌ام می‌کوبید که انگار دلش می‌خواست از سینه بیرون بیاد و دنبال شهاب بره.
حال عجیبی داشتم. حالی که وصف‌شدنی نبود. دلم جایی بین دست‌های محکم شهاب که روی کمر برهنه‌ام نشسته بود جا مونده بود، و نگاهم دنبال چشم‌های سردرگم شهاب می‌گشت.
چند نفس عمیق پی‌درپی کشیدم بلکه این حس از سرم بپره. دستم رو دراز کردم و آب گرم رو قطع کردم به امید اینکه خنکای قطره‌های آب تب داغ بدنم رو سرد کنه. اما نمی‌دونم چه سری بود که نه از حرارت بدنم کم می‌شد، نه از میل به خواستنم.
چشمم همون حالت عجیب چشم‌های شهاب رو می‌خواست، دستم هنوز نبض قلب شهاب رو تکرار می‌کرد و پوست کمرم از جای دست شهاب می‌سوخت.
لرزون از جا بلند شدم و دوش آب رو بستم. حوله‌ی سفید هتل رو دور تنم پیچیدم. پاهام می‌لرزید و تحمل وزنم براش سخت بود. دستم می‌لرزید و فشردن دستگیره‌ی در عجیب محال می‌نمود.
چشمم رو محکم روی هم فشار دادم و نفس نصفه‌نیمه‌ام رو عمیقا بیرون فرستادم. تمام توانم رو جمع کردم که حداقل محکم به نظر بیام.
دستگیره رو تابوندم و بیرون رفتم. اما همه‌ی ادعا و ادای محکم بودنم با دیدن شهاب که پریشون لبه‌ی تخت نشسته بود به موسیقی ملایمی که از گوشیش پخش میشد گوش میداد و موهاش رو چنگ می‌زد به باد رفت.
به چهارچوب در تکیه زدم تا برای تحمل وزنم به پاهام کمکی کرده باشم. و دلم، و چشمم، و دستم جدا از من به سمت شهاب پرواز کرد.
با صدای باز شدن در حمام سر بلند کرد و به من که حوله‌پیچ کنار در ایستاده بودم نگاه کرد. نگاهش با همیشه‌ی شهاب فرق داشت. نمی‌دونم چرا، ولی عجیب دلم برای اون رگه‌های قرمز چشم‌هاش، و اون بالا و پایین شدن نامنظم قفسه‌ی سینه‌اش رفت.
سیب گلوش برآمده‌تر از همیشه تکونی خورد و چشم‌هاش روی من به گردش افتاد. جرات کردم و یه قدم بهش نزدیک شدم که نامتعادل از جاش بلند شد. و من از صدای لرزونش چیزی شبیه "زود برمی‌گردم" شنیدم. کتش رو از روی تخت چنگ زد و با عجله سمت در رفت. و من فقط تونستم آخرین لحظه مچ دستش رو بگیرم و مانع رفتنش بشم.
برگشت و به چشم‌هام نگاه کرد. زبونم برای گفتن حرفی نچرخید، در عوض فقط سرم رو به معنی نرو به چپ و راست تکون دادم.
سردرگم نگاهش بین چشم‌هام رفت و برگشت. و من چشمم جایی بین دو دکمه‌ی باز مونده‌ی پیرهنش مونده بود. خودم رو جلو کشیدم و دستم جایی کنار قلبی که سرسام‌آور به دیوار سینه می‌کوبید ایستاد و لبم تصمیم گرفت این نبض تپنده رو آروم کنه‌.
لبم که روی سینه‌اش نشست، نفس حبس‌شده‌اش رو توی گودی گردنم فوت کرد و به ثانیه نکشیده جای هرم نفس‌هاش، داغی لب‌هاش گردنم رو سوزوند.

ادامه دارد...

نوشته : مینا وهاب

🎀 @nabzezan 👸

🔳🔲 هر روز ساعت 10صبح ، 17 عصر و 24 شب با رمان های جذاب همراه #نبض_زن باشید🤓

🔴دانلود نسخه کامل رمان‌های #پولک_های_احساس و #هر_روز_پائیزه 👇
http://nabz4story.blogfa.com/

اگر دوست دارید شوهرتان به شما علاقمند بماند باید از بودن با شما لذت ببرد.

پس برایش در این چهار محور یعنی هم سخن شدن، هم سفره شدن، هم سفر شدن و هم بستر شدن لذت‌بخش باشید.

🎀 @nabzezan 👸

💕🎀 نبض زن 💕🎀

⭕️راه های پیشگیری از عفونت زنانه :

▫️کاهش وزن
▫️استفاده از لباسهای نخی
▫️و خشک نگه داشتن لباس
▫️کاهش مصرف دوش واژینال
▫️ رعایت بهداشت روابط جنسی

🎀 @nabzezan 👸

💕🎀 نبض زن 💕🎀

🔺نداشتن خلاقیت و نوآوری در رابطه زناشویی ، شور و اشتیاقی را که بینتان وجود دارد روز به روز کمتر می کند.

🔻میل زناشویی هر دوی شما نیز بتدریج کم خواهد شد.

🎀 @nabzezan 👸

💕🎀 نبض زن 💕🎀

برای بسیاری از زنان، میل جنسی بعد از برانگیختگی بوجود می آید نه قبل از آن

👈یعنی وقتی بدنتان به انداه کافی تحریک شد متوجه می شوید بیشتر از آنچه فکر میکردید خواستار رابطه جنسی هستید...

🎀 @nabzezan

💕🎀 نبض زن 💕🎀

آقایان، برای تقویت اعصاب همسرتان طلا بخرید

طلا روی ناهنجاری غددی و عصبی تٵثیر مثبت دارد و فشار عصبی خانم ها را کاهش میدهد و موجب بهبود بیماری قلبی،زخم معده و کاهش فشار خون میشود

🎀 @nabzezan 👸

💕🎀 نبض زن 💕🎀

زمان دخول را باید زن مشخص کند؛

یک مرد زیرک با معاشقه همسرش را دیوانه وار تحریک می کند ولی برای دخول پیش قدم نمی شود و آن قدر ادامه می دهد تا همسرش از او در خواست دخول کند.

🎀 @nabzezan 👸

💕🎀 نبض زن 💕🎀

‍ آجیل چاق کننده یا لاغر کننده؟

اگر روزانه ۸-۱۰ عدد خورده شود باعث کاهش اشتها و پیشگیری از پرخوری میشود

بیشتراز اون مقدار چاق کننده است.

🎀 @nabzezan 👸

💕🎀 نبض زن 💕🎀

زن ذلیل !

گفت:«فلانی خیلی زن ذلیله!»
گفتم:«از کجا فهمیدی؟!»
گفت:«خانمش به خانم من گفته که فلانی توی کارهای خونه کمک میکنه!»
گفتم:«چه اشکالی داره؟!»
گفت:«مرد خلق شده واسه اینکه آچار بگیره دستش بره زیر تریلی نه اینکه توی خونه ظرف بشوره و سبزی پاک کنه!»

گفتم:«این چیزی که تو میگی نشونه مرد بودن نیست و اون کارهایی ام که فلانی توی خونه انجام میده نشونه زن ذلیل بودن نیست!»
گفت:«علّامه دهر!تو بگو به کی میگن زن ذلیل؟!»
گفتم:«زن ذلیل به کسی میگن که زنش رو خوار و ذلیل کنه.»

گفت:«اِ...نه بابا!ما تا دیروز فکر میکردیم زن ذلیل به آدم بدبختی میگن که ذلیلِ زنش باشه!»
گفتم:«کسی که توی کارهای خونه به زنش کمک میکنه،ذلیلِ زنش نیست،زنش براش عزیزه»

🎀 @nabzezan

صفحه قبلی  1  2  3  4  5  6  7  8  9  صفحه بعدی
بستن
آدرس پست:

نوع گزارش تخلف:

متن گذارش: