کانال تلگرام نبض زن @nabzezan

سامانه هرچیز:ارائه محتوای کانال های تلگرام
جستجو در تلگرام

 مشاهده مطالب کانال 💕🎀 نبض زن 💕🎀

توجه: کلیه محتوای این سایت توسط کاربران و کانال های تلگرام درج شده است و سایت هرچیز هیچ مسئولیتی نسبت به آن ها ندارد

رمهر_روز_پائیزهوز_پائیزه

قسمت صد و چهل و هفتم
این‌بار پرده کمی بیشتر از قبل کشیده شد که باعث شد جیغ بزنم و یه گام عقب برم. صدای جیغم توی سرم اکو شد و درد بدی از سرم رد شد. چشمم برای لحظه‌ای سیاهی رفت و تنها کاری که تونستم بکنم چنگ زدن به پرده‌ی حموم بود.
پرده تحمل وزنم رو نکرد و از جا کنده شد و زیر پام خالی شد. نزدیک بود با پشت سر روی زمین فرود بیام که شهاب وحشت‌زده خودش رو روی تنم خم کرد و دستش دورم حلقه شد. دستم رو دور گردنش حلقه کردم و شهاب برای بار چندم از سقوط نجاتم داد.
به چشم‌های ترسیده‌ی شهاب که فقط چند میلی‌متر با چشم‌هام فاصله داشت زل زدم. و تازه یادم افتاد که برهنه در آغوشش افتادم و تنها حصار بینمون پرده‌ی پلاستیکی و نازک حمامه که موقع افتادن دورم پیچیده شده بود. پرده رو کمی بالا کشیدم که باعث شد چشم‌های شهاب کمی پایین بیاد. دستم رو از دور گردنش آزاد کردم و روی سینه‌اش گذاشتم. کمی هلش دادم تا ازم فاصله بگیره، اما حس تپش دیوانه‌وار قلبش زیر پوست داغ دستم مانع ایجاد فاصله شد. آب دهنم رو قورت دادم که بتونم حرفی بزنم، اما زبانم هم به اندازه‌ی مردمک چشم‌هام سنگین شده بود و به سختی تکون می‌خورد. با صدای بم و کلفتی که از خودم انتظار نداشتم فقط تونستم بگم:
- بذارم زمین.
دستش رو دور کمرم فشار داد و کمک کرد روی پام بایستم. و در چشم به هم زدنی سمت در متواری شد. قبل از اینکه در رو پشت سرش ببنده، بدون اینکه سمت من برگرده با صدای دورگه‌ای که از شهاب انتظار نمی‌رفت گفت:
- دیدی آخر دیدم.
نایستاد جوابی بگیره و در رو پشت سرش بست. و من هم آخرین توانم تحلیل رفت و زیر دوش باز مونده‌ی حمام روی زمین فرو ریختم.
قلبم جوری محکم به قفسه‌ی سینه‌ام می‌کوبید که انگار دلش می‌خواست از سینه بیرون بیاد و دنبال شهاب بره.
حال عجیبی داشتم. حالی که وصف‌شدنی نبود. دلم جایی بین دست‌های محکم شهاب که روی کمر برهنه‌ام نشسته بود جا مونده بود، و نگاهم دنبال چشم‌های سردرگم شهاب می‌گشت.
چند نفس عمیق پی‌درپی کشیدم بلکه این حس از سرم بپره. دستم رو دراز کردم Ùˆ آب گرم رو قطع کردم به امید اینکه خنکای قطره‌های آب تب داغ بدنم رو سرد کنه. اما نمی‌دونم Ú†Ùnabzezan±ÛŒ بود Ú©Ù‡ نه از حرارت بدنم Ú©Ù… Ù…ÛŒâنبض_زن، نه از میل به خواستپولک_های_احساسمهر_روز_پائیزهاhttp://nabz4story.blogfa.com/

بستن
آدرس پست:

نوع گزارش تخلف:

متن گذارش: