کانال تلگرام یواشکی دوست دارم @yavaashaki

سامانه هرچیز:ارائه محتوای کانال های تلگرام
جستجو در تلگرام
یواشکی دوست دارم
تعداد اعضا:
542805
111581

❤به بزرگترین کانال عاشقانه ی تلگرام خوش آمدید

ارتباط با ادمين جهت تبليغات⬇️

برای تبلیغ ارسال کلمه ی #تبلیغ به

@ad_yavaashaki

ﻣﻦ ﻫﻨوز ﮔﺎﻫﯽ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ 
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ 
ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ 
ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﻣﺎ ﻣﻦﻫﻨﻮﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ

 مشاهده مطالب کانال یواشکی دوست دارم

توجه: کلیه محتوای این سایت توسط کاربران و کانال های تلگرام درج شده است و سایت هرچیز هیچ مسئولیتی نسبت به آن ها ندارد

❤ïسورپرایز±Ù¾Ø±Ø§ÛŒØ² ویژه امروØتبدیل_عکس_به_نقاشیاکارتون 😯

وقتش شده با عکسات اطرافیاتو سورپرایز کنی🤗
عکساشونو درست کن واسشون بفرس ببین چقدر خوشال میشن😍

ویرایش_عکس_پیشرفته.apk

هیچ‌کس در بستر مرگ آرزو نکرد
که کاش بیشتر کار کرده بودم
Ùˆ ثروت انباØyavaashaki ✍

اگرکسی آمد

و به شاخ و برگهای باورهایت تبر زد

نترس

چون دستش به ریشه yavaashaki 🍃🌺

یواشکی دوست دارم

#تووييتييت 🌐

کاش میفهمیدید هیچوقت توضیحی به کسی بدهکار Ùyavaashaki ✍

  کلمات کلیدی: تووييت

‏دست های تو

صبحی روشن اند

صبح جمعه پاییز

Ú©Ù‡ Øشمس_لنگرودی§yavaashaki 🍃🌺

یواشکی دوست دارم

یکی باید باشد! از آن آدم‌هایی که: دلت بخواهد
اولین خبر هیجان‌انگیز را به او بگویی!
از آن‌هایی که همه چیز را با "آب و تاب" برایش
تعریف کنی بدونِ کم و کسری و بدون خجالت و
پشیمانی! از آن آدم‌هایی که هیچ‌وقت در
کنارش احساسِ بدی بهت دست ندهد و ناراحتِ
کارهایی که کردی و نکردی نباشی...!
کنارش همبرگرت را راحت بخوری! تمام صورتت
را سسی کنی، او هم با خون‌سردی نگاهت کند!
Ùˆ با لبØنرگس_رامشˆyavaashaki ✍

  کلمات کلیدی: نرگس_رامش

#بگو_سیبØبه_قلم_زهرا_ارجمند_نیا²Ù¾Ø§Ø±Øª_شصت‌و‌چهارند_نیا
#پارت_شصت‌و‌چهار

که پوریا دکتر راد معرفیش کرد لبخند جذابی زد.به طرف پوریا چرخیدم: جالبه که فامیل شما و همسر خواهرزادتون یکیه.
هر سه تاشون لبخند زدند و مانیا جوابم و داد: عزیزم من و آتردین دختر عمو و پسرعمو هستیم‌.تو خاندان ما اکثرا فامیلشون راده.
سری به معنای فهمیدن تکون دادم و اون ها هم بعد تشکر دوباره از حضورمون و قربون صدقه رفتن مانیا برای پوریا ٬ با همون نگاه زیادی عاشق و خواناشون ازمون دور شدند و لبخند روی لب پوریا ٬ دوباره خشک شد.رفتارش عجیب بود.این و سردی دستش ٬ وقتی دستم اتفاقی بهش برخورد کرد هم اثبات کرد.
دوباره نشستیم و اون پیشونیش و مالش داد.تو ذهنم یه چیزی جرقه زد: آلبومت و به این خواهرزادت تقدیم کردی.نه؟!
بدون نگاه بهم ٬ به نقطه ای خیره شد که بعد دنبال کردن رد پاهاش ٬ به اون زوج رسیدم.درکش نمی کردم.نمی فهمیدم این حالش و این داشت من و اذیت می کرد.صداش کمی بم تر شده بود: آره.به خودش تقدیم کردم.
سعی کردم لبخند بزنم: چه دایی مهربونی‌‌.
نگاهش خشک شد و نگاهم کرد: می شه دیگه این واژه رو نگی؟!

این بار من خشک شدم.یه چیزی این وسط غلط بود و ذهنم هیچ پردازشی برای این غلط نداشت ٬ فقط براش سری تکون دادم که با سررسیدن چندتا جوون کنارش و بلند کردن پوریا و کشوندشون به قسمت دیگه ی سالن برای عکس و ذوق و شوقشون از دیدن پوریا ٬ کلا بحث بینمون کات شد.به رفتنش تحت محاصره اون جوونا و دختر و پسرای پر انرژی خیره شدم ‌و دست زیر چونه به این فکر کردم ” چی داشت اذیتش می کرد؟!”
با دیدن سارا بانو Ùˆ عمو Ùادامه_داردÙyavaashaki 📚

پنج شنبه ای
Ú©Ù‡..
این گونه گذشت و
بویِ Øyavaashaki ✍

خدایا 🙏

آغوش تو ڪه باشد

خواب دیگر بهانه ای برای خستگےنیست!

تپشهای قلبت می شود

لاÙشب_بخیـرªÙˆØ¯Úªyavaashaki 🍃🌺

یواشکی دوست دارم

  کلمات کلیدی: شب_بخیـر

از زمانی که عفاف را
زیر حجابها جستجو کردیم
بوی تند هرزگی خیابانها را گرفت
فکرهاسیمین_دانشورØyavaashaki ✍

شب شاید

پس از غروبی دلگیر باشد

یا ڪشمڪشی باشد

بین بغض وسڪوت

یا اصلا وهÙشبتون_بخیراشد

اyavaashaki 🍃🌺

یواشکی دوست دارم

  کلمات کلیدی: شبتون_بخیر
صفحه قبلی  4  5  6  7  8  9  10  11  12  صفحه بعدی
بستن
آدرس پست:

نوع گزارش تخلف:

متن گذارش: