#توییتŒÛŒØª ðŸŒ
سرمای هوا الان یه جوریه بخاری Ùˆ شوÙاÚyavaashaki âœ
دوست داشتن یک Ù†Ùر، مثل نقل مکان کردن به یه خونه ست.
اولش عاشق همه ی چیزهایی میشی که برات تازگی دارن.
هر روز ØµØ¨Ø Ø§Ø² اینکه Ù…ÛŒ بینی این همه چیز بهت تعلق داره Øیرانی.
بعد به مرور زمان دیوارها Ùرسوده میشن.
چوب ها از بعضی قسمت ها پوسیده Ù…ÛŒ شن Ùˆ Ù…ÛŒ Ùهمی Ú©Ù‡ عشقت بهÙردریک_بکمنˆyavaashaki âœ
دلخوشند به این پنجشنبه‌ها
به یک ÙاتØÙ‡
به یک خدا بیامرزدش
همین Ù‡yavaashaki ðŸƒðŸŒº
هنوز باران را، بی چتر
بر٠را، بی دستکش
و چای را، بی قند دوست دارم
yavaashaki ðŸƒðŸŒº
#بگو_سیبØبه_قلم_زهرا_ارجمند_نیا²Ù¾Ø§Ø±Øª_شصت‌و‌سه…ند_نیا
#پارت_شصت‌و‌سه
وایسا در و برات باز کنم
ابرو بالاانداختم وقبل از این Ú©Ù‡ پیاده شه Ùˆ ماشین Ùˆ برای باز کردن در طر٠من دور بزنه Ù¬ خودم پیاده شدم.از این لوس بازیا زیادخودشم نمی اومد.اØترام به خانم ها کاش تو همه ÛŒ زمینه ها رعایت Ù…ÛŒ شد Ùˆ نه Ùقط تو این موارد.با ابروی بالا رÙته پیاده شد Ùˆ دستش Ùˆ به سق٠ماشینش تکیه زد: Ú†Ù‡ Øر٠گوش Ú©Ù†ÛŒ تشری٠داری Ùˆ نمی دونستم!
خندید Ùˆ به ماشین نسبتا Ú©Ø«ÛŒÙØ´ Ú©Ù‡ خاکی بود اشاره کردم: اولا از این اداها خوشم نمیاد وجنتلمنی شما اثبات شده قبلا Ùˆ اØتیاجی به این کارا نیست دوما این ماشین Ùˆ ببر کارواش.زشته واسه ÛŒ شخصیت اجتماعیت
لبخند Ù…ØÙˆ Ùˆ مردونه ای زد: وقت واسه من شده کیمیا پری خانم.این Ø·ÙÙ„ÛŒ هم Ùعلا داره سعی Ù…ÛŒ کنه Ú©Ù… تر کثی٠شه
شالمو روی سرم درست کردم و قدمی روی اون زمین پر شده از سنگ برداشتم: مگه ماشین کارآگاه گجته که باهات راه بیاد؟؟وقت نداری بگو یکی دیگه ببره.
سری تکون داد Ùˆ کنارم قرار گرÙت:چشم غرغرو خانم.Ùعلا بریم تو Ú©Ù‡ سرده
همراهش شدم Ùˆ دلم میون اون درختا اما موند.من عاشق طبیعت بودم.عاشق درخت چنار Ùˆ تبریزی Ùˆ چقدر سخت بود رها کردن اون درختا Ùˆ رÙتن توی اون سالن.لبخندی به روی زنی Ùˆ مردی Ú©Ù‡ برای خوش آمد کنار در ایستاده بودند زدم Ùˆ وارد یک راهرو Ú©Ù‡ مشخص بود به سالن متصله شدیم.بوی عطرهای متنوع Ùˆ هوای مطبوع Ù¬ باعث شد Ù†Ùس عمیقی بکشم مانتوم Ùˆ ازتنم همون جا دربیارم.نگاه پوریا روی لباسم ایست کرد Ùˆ بدون لبخند سرتکون داد Ùˆ مانتومو از دستم گرÙت Ùˆ به همون خانمی Ú©Ù‡ کنار در خوش آمد Ù…ÛŒ Ú¯Ùت داد Ùˆ ازش خواست داخل اتاق تعویض لباس قرارش بده Ùˆ با Øرکت دست٬ مجابم کرد Ú©Ù‡ به جلو Øرکت کنم.سالن پر بود از مردا Ùˆ زن هایی Ú©Ù‡ در جمع های کوچیک کنار هم ایستاده بودند‌‌.خانم ها اکثرا لباس شب پوشیده بودند Ùˆ آقایون اکثرا کت Ùˆ شلوار پوش بودند
بوی عطرهای اصیل Ùˆ خوش بود Ù¬ با بوی عود Ùˆ خوش بو کننده های هوا ترکیب Ù…Øشری ساخته بود
Ú©Ù…ÛŒ شالم Ùˆ روی سرم جا به جا کردم Ùˆ درست عین یک جوجه Ú©Ù‡ دنبال مادرش Ù…ÛŒ ره Ù¬ پشت سر پوریا Øرکت کردم
با توقÙØ´ کنار یک ست مبل کنج اون سالن بزرگ به طرÙÙ… چرخید Ùˆ اشاره کرد Ú©Ù‡ بنشینم.به Ø´Ú©Ù„ عجیبی به Ù…Øض ورودمون به سالن اخماش تو هم Ùرو رÙته بود
آروم نشستم Ùˆ خودشم کنارم نشست.خب این جمع همه پوریا رو Ù…ÛŒ شناختن Ùˆ قبلا دیده بودند اما با این Øال Ø´Ú© داشتم به Ù…Øض دوباره دیدنش به طر٠آقای خواننده Øمله ور نشن.اصÙادامه_داردØyavaashaki 📚
امشب برایت چه بخواهم ز "خدا"
بهتراز اینكه خودش
پنجره ی باز اتاقت باشد
عشق Ù…Øتاج نگاشب_بخیراشد
yavaashaki ðŸƒðŸŒº
📣Ùورى
Øامد هاکان از‌ خوانندگان Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÙˆØ³ÛŒÙ‚ÛŒ پاپ ØŒ در Øyavaashaki 🖤
عشق Ù„Øظه ÛŒ کش٠دارد .
نمی شود Ùراموشش کرد .
Øتی اگر آن عشق تمام شده باشد ØŒ
از یادآوری Ù„Øظه ÛŒ Ú©Ø´ÙØ´ مثلعباس_معروÙÛŒ§Ø²Ù‡ خون Ùyavaashaki âœ
â€Ø¨ÙˆÛŒ خاکی Ú©Ù‡ نم بارون خورده
بوی چمن خیس
راه رÙتن زیر نم بارون،
Ù‡yavaashaki ðŸƒðŸŒº