‌‌‌اÙکار خود را با نیت های زیبا همراه کنید
نیت های زیبا را با کلمات دلنشین پیوند Øروزتون_بخیر©yavaashaki âœ
#بگو_سیبØبه_قلم_زهرا_ارجمند_نیا²Ù¾Ø§Ø±Øª_شصت‌و‌دو…ند_نیا
#پارت_شصت‌و‌دو
عکسامون پر بود ایستادم و تماس و وصل کردم: جانم؟!
صدای مامان ٬از پس همهمه ی صدای پولاد و پریشا ٬ به گوشم نشست:جونت بی بلا دخترم‌.یلدات مبارک
لبخند زدم: سلام مامان خانم
یلدای شما هم مبارک‌ خوبین ؟!
مامان: قربونت مامان.شکر٬همه ی جمعیم و جات کنارمون خالیه
با دست ٬یکی از عکسای قدیمی Ùˆ دسته جمعیمون Ùˆ لمس کردم٬خودمم این جای خالی رو Øس Ù…ÛŒ کردم:جمعتون پس Øسابی جمعه
خوش بگذره بهتون Øسابی.
صدای پولاد اومد روی صدای مامان:پس چی که خوش می گذره تو نباشی انار به هممون می رسه.
خندیدم :مامان این هنوز آدم نشده؟!
Ú©Ù…ÛŒ باخنده Ùˆ شوخی های پولاد Ùˆ پریشا باهاشون Øر٠زدم Ùˆ بعد تماس Ùˆ قطع کردم.صدای زنگ در خونه ٬نگاهم Ùˆ به اون طر٠معطو٠کردم.به طر٠ا٠ا٠رÙتم Ùˆ برداشتمش:کیه؟!
صدای پوریا Ù¬Øتی از پشت این گوشی خشن Ùˆ زمخت هم زیبا به گوش Ù…ÛŒ رسید: بیا پایین پری خانم‌‌.
این پری خانم Ú¯Ùتنش برام متراد٠با هزارتا Øس دلنشین بود.لبخند زدم:اومدم.
سریع مانتورو از روی لباسم تن زدم Ùˆ بعد برداشتن Ú©ÛŒÙÙ… از خونه خارج شدم‌.
پله هارو آروم پایین رÙتم تا به Ù†Ùس Ù†Ùس Ù†ÛŒÙتم Ùˆ بعد از در لابی وارد Ú©ÙˆÚ†Ù‡ شدم.داخل ماشین خارجیش Ú©Ù‡ اسمش Ùˆ نمی دونستم نشسته بود Ùˆ نگاه بعضی از مردم Ù¬ به ماشینش Ù¬ مثل نگاه به یک موجود ناشناخته بود.با لبخند به طر٠ماشینی رÙتم Ú©Ù‡ برای این Ù…Øله Ùˆ آدماش Ù¬ خاص Ùˆ خیره کننده بود‌‌.سوار شدنم مصاد٠شد با Øمله ÛŒ اون ادکلن ملایم Ùˆ خنک ٬به تاژک هایم بینیم ٬به طر٠نگاه مهربونش چرخیدم Ùˆ سلام کردم.
با دقت نگاهم کرد Ùˆ ابرو بالا انداخت: علیک سلام پری بانو.Ù…ÛŒ شه بپرسم داشتی با Ú©ÛŒ Øر٠می زدی Ú©Ù‡ من مرتب پشت خط بودم Ùˆ آخر سر زنگ خونه زو زدم
Ú©ÛŒÙÙ… Ùˆ روی پام مرتب کردم Ùˆ از شیشه های دودی به بیرون خیره شدم: با مامانم.معذرت Ù…ÛŒ خوام اگه معطل شدی
سر تکون داد: Ùدای سرت.خوشگل شدی
از این Ø§Ø¹ØªØ±Ø§Ù ØµØ±ÛŒØ Ùˆ مستقیم ٬جا خوردم.خب شاید انتظارش Ùˆ نداشتم Ùˆ به همین دلیل بود بهش نگاه انداختم Ùˆ اون Ùˆ هم با اون کت Ùˆ شلوار اسپرت Ùˆ موهای بالا زده به Ú©Ù…Ú© Ú˜Ù„ Ù¬ به Ø´Ú©Ù„ عجیبی جذاب شده بود.من هنوز جوابی به جمله ÛŒ خوشگل شدیش نداده بودم‌.لبامو تر کردم: شما هم جذاب شدی
لبخند لعنتی اش آن کنج لب ها ٬ انگار امضای کارش شده بود: ممنون اما می دونستم‌.
Øرصم گرÙت Ùˆ پریزاد شیطون Ùˆ زبون دراز وجودم Ù¬ از خواب انگار بیدار شد: اینم Ù…ÛŒ دونستی خیلی پررو تشری٠داری؟!
بلÙادامه_دارد®Ùyavaashaki 📚
خدایا✨ðŸ™âœ¨
نعمت سلامتے مبداء Ù‡Ù…Û Ù†ÛŒØ§Ø²Ù‡Ø§ ست
Ùˆ عاقبت بخیرے مقصد هشبتون_بخیرازهاyavaashaki ðŸƒðŸŒº
#توئیت¦ÛŒØª ðŸŒ
وقتی یه نابینا ازت بخواد آسمون رو براش توصÛyavaashaki âœ
دل کندن کار آسانی نبود.Â
Ùکرش را هم نمی کردم پشت پازدن به روزمرگی هایی Ú©Ù‡ Ø®Ùت گریبان آدمی را چسبیده،
این همه سخت و دشوار باشد.
تا تمام و کمال وارد معرکه نشوی؛
دوست داشتن ها، تعلقات گاه پیش پا اÙقاسم_شکریyavaashaki âœ
ناراØتی شبيه دست است
كه روى گلويمان شل وسÙت Ù…ÛŒ شود
تلÙÙ† رابرداريد وخودتان راتخليه كنيد
Ùˆ Ú¯Ù„Ùyavaashaki ðŸƒðŸŒº
عزیز Ú©Ù‡ Ù¾Ùشتی ها Ùˆ قالیچه ÛŒ ایوونو جمع میکرد، نشستم رو میله ها Ùˆ پرسیدم: چرا جمع میکنی عزیزجون؟
Ú¯Ùت: مادر پاییز داره میشه، برگا میریزه رو قالیچه، تمیز کردنشون سخته، کلاÙÙ… میکنه!
یه نگا به موهای Øنا بستش میندازم Ùˆ یواش میگم: مامان میگه اونموقع ها تا وسطای پاییز Ú©Ù‡ هوا سرد شه، بساط ایوون پهن بود.
- اونموقع ها این شکلی نبود مادر،پاییز که میشه تنگ غروبی دلت میخواد از غصه بترکه. پاییزاش یه شکل دیگه بود.
شبا میشستیم دور هم انار خورون، Ú¯Ù„ میگÙتیم، Ú¯Ù„ میشنÙتیم. نازنین_هاتÙÛŒ†yavaashaki âœ
#بخونید_خیـــلی_قشنگهــلی_قشنگه💕
ﺑﺎﺑﺎ ï˜ï»®ï» ﻣﯿﺨﻮïºï»¡!
ﺑﺎﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻣﯿﺨﻮïºï»¡!
ﺑﺎﺑﺎ ï®ïº˜ïºŽïº ﻣﯿﺨﻮïºï»¡!
ﺑﺎﺑﺎ ï»£ï»®ïº—ï»®ïº ï»£ï¯¿ïº¨ï»®ïºï»¡!
ﺑﺎﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﯿﺨﻮïºï»¡!
ﺑﺎﺑﺎ ﻣﯿﺨﻮïºï»¡ ﺑﺮﻡ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ، ï˜ï»®ï» ﺑﺪﻩ!
ﺑﺎﺑﺎ ï˜ï»®ï» ﺑﺮïºï¯¼ ﺷﻬﺮﯾﻪ ﺩïºï»§ïº¸ï®•ïºŽï»©!
ﺑﺎﺑﺎ !...ﺑﺎﺑﺎ !...ﺑﺎﺑﺎ!...
ï»ï»Ÿï¯½ ï¯¾ï® ï»£ïº®ïº—ïº’ï»ª ﻫﻢ ﻧﮕﻔﺘﻢ: ﺑﺎﺑﺎ !
ﻫﻤﯿﻦ ï®ï»ª ï˜ï¯¿ïº¸ï»¢ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﺮïºï»¡ ï®ïºŽï»“ﯿﻪ...
ﺑﺎﺑﺎ! ﺑﻮﺩﻥ ïº©ïº ï®ï»¨ïºŽïº ﺗﻮ ﺑﺮïºï¯¼ ﻣﻦ ï¯¾ï® ïº©ï»§ï¯¿ïºŽïº³ïº–!
ﻫﻤﯿﺸﻪ ïºïº¯ ﻧﺪïºïº·ïº˜ï»ª ﻫﺎﻡ ï» ïºïº¯ ï¼ï¯¿ïº°ïºï¯¾ï¯½ ï®ï»ª ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮïºïº³ïº– داشته باشم ﺑﻬﺶ ﻧﻖ ﺯﺩﻡ! ï»ï»Ÿï¯½ ﻫﯿï½ï»®ï»—ﺖ ïºïº¯ïºµ ﻧï™ïº®ïº³ï¯¿ïºªï»¡: ﺑﺎﺑﺎ! ﺗﻮ ïºïº¯ ﻣﻦ ï¼ï¯½ ﻣﯿﺨﻮïºï¯¼ØŸØŸØŸ
ﺑï½ï»ª ï®ï»ª ﺑﻮﺩیم ïºïº¯Ù…ون ﻣﯿï™ïº®ïº³ï¯¿ïºªï»¥:
ﺑﺎﺑﺎﺗﻮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩï»ïº± ﺩïºïºï¯¼ ﯾﺎ ﻣـﺎﻣﺎﻧﺘﻮ؟!
میگÙتیم: ﻫﺮ ﺩï»ïº—ﺎﺷﻮﻧﻮ!!
ïºïº»ïº®ïºïº ﻣﯿﮑﺮïï˜Ù€Ù€Ù€Ù€Ù€ïºªØ±»yavaashaki âœ
وقتی کسی که
دوسش داری هر جا رÙت
تو هم بی دلیل دنبالش رÙتی
yavaashaki ðŸƒðŸŒº
در من یک تیمارستان وجود دارد
یک تیمارستان با Ù‡Ùتاد تختخواب
Ù‡Ùتاد تختخواب با Ù‡Ùتاد دیوانه
و سخت ترین کار دنیا را من میکنم
زمانی Ú©Ùپویان_اوØدی yavaashaki âœ