💕اگر پدری نگذارد دخترش به خیابان برود تا از گرگ صÙتان در امان باشد Ùقط دخترش را نجات داده.اما dr_anoshee
ðŸƒðŸƒðŸƒ ðŸƒðŸƒðŸƒ
💕برای شناختن ïºïº©ï»£ï»¬ïºŽ
ïºï¯¾ï»¨ï»˜ïºªïº ï»‹ïº ï» ï»ª ﻧﺪïºïº·ïº˜ï»ª ﺑﺎﺵ،
ïºï»ïº¯ï®”ﺎïºØŒ ﺫïºïº• ïº—ï® ïº—ï® ïºïº©ï»£ï»¬ïºŽ ïºïº
ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ
ï» ïº—ï»® ï»£ï¯¿ïº®ï»§ïº ï¯½ ïºïº¯ ﺧﻮﺩﺕ
ï» ï»—ï»€ïºŽï»ïº—ﻬﺎﯼ ï»‹ïº ï»®ï»»ï»§ï»ª ﯼ ﺯï»ïº© ﻫﻨﮕﺎﻣﺖ ...
ï¯¾ï® ïºï»ïº¯ ﺑﻪ ïºïº©ï»£ï»¬ïºŽ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ï» ï»£ï¯¿ïº’ï¯¿ï»¨ï¯½ ïºï»§ï»¬ïºŽï¯¾ï¯½ ï®ï»ª ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ï®ïº®ïº©ï¯¼ ﺑﺪ ﻫﺴﺘﻨﺪ،
ﺑﺮïºï¯¾ïº– ﺑﺰïºï®”ﺘﺮﯾﻦ ï®ïºdr_anoshee ðŸƒðŸƒðŸƒ
💕دل ڪه رنجید از ڪسی
خرسند ڪردن مشڪل است
شیشه ی بشڪسته را
پیـوند ڪردن مشڪل اسdr_anoshee ðŸƒðŸƒðŸƒ
ðŸƒðŸƒðŸƒ ðŸƒðŸƒðŸƒ
💕خار خندید Ùˆ به Ú¯Ù„ Ú¯Ùت سلام
و جوابی نشنید
خار رنجید ولی هیچ Ù†Ú¯Ùت
ساعتی چند گذشت
گل چه زیبا شده بود
دست بی رØÙ…ÛŒ نزدیک آمد،
Ú¯Ù„ سراسیمه ز ÙˆØشت اÙسرد
لیک آن خار در آن دست خلید Ùˆ Ú¯Ù„ از dr_anoshee ðŸƒðŸƒðŸƒ
💕در زندگی
به هیچکس اعتماد نکن...
آینه با تمام یک رنdr_anoshee ðŸƒðŸƒðŸƒ
💕وقتی به زندگی Ùکر Ù…ÛŒ کنید، این دو نکته را به خاطر داشته باشید:
هر چقدر اØساس گناه dr_anosheeðŸƒðŸƒðŸƒ
💕تو از زندگی خود متنÙری، در Øالیکه بعضیdr_anosheeðŸƒðŸƒðŸƒ
💕عاشق طرز Ùکر آدم ها نشوید.
آدم ها زیبا Ùکر Ù…ÛŒ Ú©Ù†dr_anosheeðŸƒðŸƒðŸƒ
ðŸƒðŸƒðŸƒ ðŸƒðŸƒðŸƒ
💕پست ترین ادمها کسانی هستند که :
به دØdr_anosheeðŸƒðŸƒðŸƒ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌
💕چهار نصیØت لقمان به Ùرزندش:
در Øال نماز
مراقب دلت باش
سر سÙره
مراقب dr_anoosheeðŸƒðŸƒðŸƒ
ðŸƒðŸƒðŸƒ ðŸƒðŸƒðŸƒ
💕یادم باشد که....
ﺯﯾﺒﺎﯾﯿﻬﺎﯼ ï®ï»®ï¼ï® را دï»ïº³ïº– ﺑﺪïºïºï»¡
ﺣﺘﯽ ïºï®”ﺮ ïº©ïº ï»£ï¯¿ïºŽï»¥ ﺯﺷﺘﯿﻬﺎﯼ ﺑﺰïºï®’ ﺑﺎﺷﺪ !
â¤ï¸ ﯾﺎﺩﻡ ﺑﺎﺷﺪ ï®ï»ª...
ïºï»§ï»¬ïºŽï¯¾ï¯½ ï®ï»ª ﻣﻦ ﺩï»ïº³ïº˜ïº¸ïºŽï»¥ ﺩïºïºï»¡ ﻣﯿﺘﻮïºï»§ï»¨ïºª
ﺩï»ïº³ïº˜ï»¢ ﻧﺪïºïº·ïº˜ï»ª ﺑﺎﺷﻨﺪ !
â¤ï¸ï¯¾ïºŽïº©ï»¡ ﺑﺎﺷﺪ ï®ï»ª...
ﺩﯾﮕﺮïºï»¥ ïºïº ﺩï»ïº³ïº– ﺑﺪïºïºï»¡ ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ï®ï»ª
ﻫﺴﺘﻨﺪ dr_anosheeðŸƒðŸƒðŸƒ
💕ïºïº©ï»¡ ﺑﺪﺑﯿﻦ ﺳﺨﺘﯽ ïºïº ïº©ïº ï»«ïº®
ﻓﺮﺻﺘﯽ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ Ùˆ ïºïºdr_anosheeðŸƒðŸƒðŸƒ
💕اگه عقایدت رو با تÙکر Ùˆ مطالعه به دست بیاری، کسی نمیتونه بهشون توهین کنه Ødr_anosheeðŸƒðŸƒðŸƒ
ادامه دارد...ðŸ˜ðŸ˜ دوستانی Ú©Ù‡ جدید اومدن از پارت اول بخونن Øتما
#پارت_229ت_229
بغض گلویم را گرÙت اما Ù†Ùس عمیقی کشیدم Ùˆ از پنجره به بیرون خیره شدم
دستش را روی شانه ام گذاشت Ú©Ù‡ Ù…ØÚ©Ù… دستش را پس زدم
Ùˆ با صدای بلندی Ú¯Ùتم
_به من دست نزن
دو دستش را به نشانه ÛŒ تسلیم بالا اورد Ùˆ Ú¯Ùت
Ùرهاد_باشه
باشه
هرچی تو بگی
مانتوام را درست کردم و آهی را بغل کردم
Ú©Ù‡ بازویم را گرÙت Ùˆ Ú¯Ùت
Ùرهاد_بزار واسه آخرین بار شیر خوردنش رو ببینم
از عجز کلامش سست شدم و بی اختیار در ماشین را بستم
بادست هایی لرزان برگه را امضا کردم
آهی توی بغلم بی تابی میکرد چقدر
Øاج اقا اصرار Ùˆ سعی در منصر٠کردÙdr_anoshee🔴🔴🔴
#پارت_228ت_228
با صدای گریه ÛŒ آهی به خودم امدم Ùˆ جانمی زیر لب Ú¯Ùتم
Ùرهاد از روی صندلی روبرو بلند شد Ùˆ به سمت من امد
روبرویم ایستاد Ùˆ Ú¯Ùت
Ùرهاد_ÙÚ© کنم گرسنشه
یکن اینجا کارا طول میکشه
پاشو بریم تو ماشین بهش شیر بده
لرزش صدایش را درک نمیکردم
ناچارا سری تکان دادن Ùˆ از پله ها پایین رÙتم
در عقب را باز کرد Ùˆ Ú¯Ùت
Ùرهاد_بیا اینجا بشین بهتره ....
روی صندلی های چرم مشکی رنگ نشستم
شیشه ها دودی بود و کسی به داخل ماشین دید نداشت
در ان سمت باز شد Ùˆ Ùرهاد کنارم جای گرÙت
کمی تعلل کردم که نگاع خیره اش را از روی من بردارد
اما همچنان نگاهم میکرد Ùˆ بعد با Ù„ØÙ† بی تÙاوت Ùˆ مشتاقی Ú¯Ùت
Ùرهاد_معطل Ú†ÛŒ هستی
پسرک بابا گشنشه
شیر بده بهش دیگه ...
معذب کمی لباسم را بالا dr_anoshee🔴🔴🔴
💕روزتون بخیر
ØµØ¨Ø Ø¢Ù…Ø¯Ù‡ تاکه
عشق ابراز ڪنے
لبخند زنان پنجره را باdr_anoshee ðŸƒðŸƒ