مشاهده مطالب کانال â¥Ù…یتینگ عاشقانه هاâ
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_321†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_321
بالاخره چند تا مرد قوی هیکل سروش رو از پرهام جدا میکنند Ùˆ در آخر پرهام Ùˆ نیما رو از اتاق خارج میکنند... منصور نگاه عمیقی به سروش میندازه Ùˆ بدون اینکه جواب بد Ùˆ بیراه های سروش رو بده در رو میبنده Ùˆ از پشت Ù‚ÙÙ„ میکنه... سروش با خشم به سمت من برمیگرده تا چیزی بگه Ú©Ù‡ تازه متوجه ÛŒ Øال Ùˆ روزم میشه... بهت زده بهم خیره میشه... انگار تا الان متوجه ÛŒ وخامت Øالم نشده بود... همه ÛŒ خشمش در یک Ù„Øظه از بین میره Ùˆ نگاهش پر میشه از نگرانی... مثله قدیما چشماش پر از اØساس میشن... بغضی تو گلوم میشینه
زمزمه وار میگه: ترنم چیکارت کردن؟
به سختی لبخندی میزنمو به زØمت میگم: هـ ـمـ ـه ÛŒ آدمـ Ù€ ـای دنـ ـیـ ــ ا
Ù†Ùسم میگیره... سروش با نگرانی خودش رو به میرسونه Ùˆ جلوم زانو میزنه
سروش: ترنم
اشکی از گوشه ی چشمم سرازیر میشه و به سختی میگم: میـ خـ ـ وان انتـ ـقـ ـام بـدبختیهاشـ ـون رو از من بگیـ ـرن با صدای بغض آلودی میگه: ترنم اینجا چه خبره؟... اینا چی از جون تو میخوان؟
آهی میکشم Ú©Ù‡ باعث میشه Ù‚Ùسه ÛŒ سینم تیر بکشه... نمیتونم راØت Øر٠بزنم... Ù†Ùس کشیدن هم برام سخته Ú†Ù‡ برسه به Øر٠زدن... اگه سروش باورم میکرد Øاضرم بودم همه ÛŒ دردها رو تØمل کنمو براش Øر٠بزنم ولی Ú†Ù‡ Ùایده... بعد از هر Øر٠زدن Ùقط یه جمله میشنوم... »انتظار داری باوجدیدÙÙوق_هیجانییلی خسته ام... خسته تر از همÙhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEgcOryIeANfGDU5tgر از Ùراری مخصوص بزرگسالان٠👆ðŸ»