مشاهده مطالب کانال â¥Ù…یتینگ عاشقانه هاâ
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_267†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_267
دکتر:
-بنÙشه چی؟
-بنÙشه از خودم هم برای من نگران تر بود. بنÙشه دوستم نبود، خواهرم بود! با هم بزرگ شده بودیم؛ با هم زمین خورده بودیم، با هم بلند شده بودیم! در بدترین شرایط هم دلیلی برای Ø´Ú© نسبت به بنÙشه وجود نداشت. بعضی مواقع ماندانا رو متÙکر Ù…ÛŒ دیدم، اما وقتی ازش Ù…ÛŒ پرسیدم Ú†ÛŒ شده، لبخند Ù…ÛŒ زد Ùˆ Ù…ÛŒ Ú¯Ùت هیچی! ولی Øس Ù…ÛŒ کردم به بنÙشه مشکوک شده. شاید بنÙشه هم به ماندانا مشکوک بود! نمی دونم آقای دکتر؛ نمی دونم. ماندانا بارها به من Ú¯Ùته بود خودت تصمیم بگیر! به من Ùˆ بنÙشه کاری نداشته باش.
شاید Ù…ÛŒ خواست به طور غیرمستقیم بهم اشاره کنه به هیچ کس اعتماد Ù†Ú©Ù†. شاید هر کسی هم جای ماندانا بود Ùˆ از خودش اطمینان داشت به بنÙشه Ø´Ú© Ù…ÛŒ کرد! آخه من به جز این دو Ù†Ùر تو اون روزای آخر با کسی نمی گشتم.
دکتر:
- چرا به طور مستقیم بهت چیزی نمی Ú¯Ùت؟
-Ù…ÛŒ ترسید رابطم رو باهاش قطع کنم. من روی بنÙشه خیلی تعصب داشتم! اجازه نجدید ØÙوق_هیجانیسی در موردش Øر٠بزنه. بنÙØ´Ùhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEgcOryIeANfGDU5tgود. دÙراری مخصوص بزرگسالان٠👆ðŸ»