مشاهده مطالب کانال â¥Ù…یتینگ عاشقانه هاâ
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_265†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_265
- دکتر:
-وقتی به خونه برگشتی عکس العمل بقیه چی بود؟
سری تکون می دم و می گم:
- اون روز سروش وقتی منو به خونه برگردوند؛ به همه Ú¯Ùت Ú©Ù‡ دوست ندارم به زنم تهمت زده بشه، اگه بخواین بهش نگاه Ú†Ù¾ بندازین مجبور Ù…ÛŒ شم زودتر از این خونه ببرمش؛ چون به بی گناهیش ایمان دارم. بعد بدون این Ú©Ù‡ منتظر جواب کسی بشه سالن رو ترک کرد. بعد از مدتی هم از خونه خارج Ù…ÛŒ شه. بابا Ùˆ طاهر بیشتر از بقیه هوام رو داشتن، هر چند باهام سرسنگین بودن ولی انگار اونا هم نمی تونستن این تهمت سنگین رو باور کنن! مامان Ùˆ طاها Ùˆ ترانه بر علیه من بسیج شده بودن. هر چند مامان هیچی نمی Ú¯Ùت، اما توی چشماش دلخوری Ùˆ عصبانیت موج Ù…ÛŒ زد. با همه ÛŒ اینا همه یه هد٠مشترک داشتن Ùˆ اون هم پیدا کردن اون طر٠بود.
انگار ته دل همشون این امید وجود داشت Ú©Ù‡ من Ù…ÛŒ تونم بی گناه باشم! بدبختی این جا بود Ú©Ù‡ اون طر٠هم Øساب شده جلو Ù…ÛŒ اومد. از ایمیل من استÙاده Ù…ÛŒ کرد. از عکس های واقعی استÙاده Ù…ÛŒ کرد؛ در Ú©Ù„ مدرک جعلی در کار نبود Ùˆ من با ترس منتظر اقدام بعدیش بودم! کماکان با ماندانا Ùˆ بنÙشه در تماس بودم. ماندانا به ØرÙام گوش Ù…ÛŒ کرد، راهکار ارائه Ù…ÛŒ کرد؛ ولی تصمیم گیری رو به عهده ÛŒ خودم Ù…ÛŒ ذاشت! شعارش این بود Ú©Ù‡ باید خودت درستی Ùˆ غلطیش رو تشخیص بدی. ماندانا هیچ وقت توی تصمیم نهایی بهم Ùشار نمی آورد! راهنماییش رو Ù…ÛŒ کرد ولی تØت Ùشار قرارم نمی داد؛ اما بنÙشه وقتی Ù…ÛŒ دید به هیچ نتجدید‡ Ùوق_هیجانی³ÛŒØ¯Ù… مدام غر Ù…ÛŒ زد. تو اون رhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEgcOryIeANfGDU5tg†Ø¯Ø§ÙÙراری مخصوص بزرگسالان٠👆ðŸ»