مشاهده مطالب کانال â¥Ù…یتینگ عاشقانه هاâ
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_241†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_241
نگامو ازش Ù…ÛŒ گیرم Ùˆ نگاهی به ساعت Ù…ÛŒ اندازم. ساعت سه Ùˆ ربعه. اگه بخوام به مطب برم باید همین Øالا راه بیÙتم .با صدایی گرÙته Ù…ÛŒ Ú¯Ù…:
-باور Ú©Ù† دیرم شده! امشب همه رو آماده Ù…ÛŒ کنم، Ùردا ØµØ¨Ø Ø²ÙˆØ¯ بهت تØویل میدم.
سروش:
-اون وقت دیگه کی وقت می شه من بهش نگاهی بندازم؟
بهش ØÙ‚ Ù…ÛŒ دم. این بار اشتباه از من بود! با ناراØتی برگه ÛŒ ترجمه شده رو برمی دارم Ùˆ شروع به تایپ Ù…ÛŒ کنم. ده دقیقه ای همین جور تایپ Ù…ÛŒ کنم Ú©Ù‡ با صدای سروش یه خودم میام .سروش:
-این بار رو استثنا Ù…ÛŒ بخشم! ولی این رو بدون دÙعه ÛŒ بعد از این خبرا نیست!
با تعجب بهش زل می زنم که می گه:
-بقیه رو تو خونه انجام بده. یکی از کارتای شرکت رو بردار و امشب قبل از ساعت دوازده به ایمیلی که روش نوشته شده برام ایمیل کن!
باورم نمی شه! لبخند کم رنگی رو لبام می شینه .با دیدن لبخند من ادامه می ده:
-Ùقط کاÙیه دیرتر از دوازده بÙرستی! مطمئن باش اون موقع دیگه بخششی در کار نیست!
با Ù„ØÙ† شادی Ù…ÛŒ Ú¯Ù…:
-قول Ù…ÛŒ دم قبل از دوازده تمومش کنم Ùˆ بÙرستم.
با اخم سری تکون می ده و می گه:
-زودتر وسایلتو جمع کن دیرم شد!
یجدیداÙوق_هیجانییرلبی Ù…ÛŒ Ú¯Ù… Ùˆ سریع دست به Ú©Øhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEgcOryIeANfGDU5tgاز Ú©ÛÙراری مخصوص بزرگسالان٠👆ðŸ»