مشاهده مطالب کانال â¥Ù…یتینگ عاشقانه هاâ
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_242†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_242
سری تکون Ù…ÛŒ دم. هیچی نمی گه؛ به سمت در برمی گرده Ùˆ در رو باز Ù…ÛŒ کنه. بدون این Ú©Ù‡ تعارÙÛŒ کنه Ú©Ù‡ خانما مقدم ترن Ùˆ از این ØرÙا، خودش زودتر از اتاق خارج Ù…ÛŒ شه. من هم پشت سرش از اتاق بیرون Ù…ÛŒ رم Ùˆ در رو Ù…ÛŒ بندم. سروش به سمت منشی Ù…ÛŒ ره Ùˆ میگه:
-خانوم سپهری در مورد اون اتاق Ú©Ù‡ بهتون Ú¯Ùته بودم اقدام کردین؟
بدون این Ú©Ù‡ توجهی به ادامه ÛŒ ØرÙاشون کنم، یه خداØاÙظ سریع Ù…ÛŒ Ú¯Ù… Ùˆ به سرعت ازشون دور Ù…ÛŒ شم. وقتی به آسانسور Ù…ÛŒ رسم Ù…ÛŒ بینم روی در آسانسور کاغذی چسبونده شده Ú©Ù‡ نوشته خراب است! به ناچار راه پله رو در پیش Ù…ÛŒ گیرم. تند تند پله ها رو پشت سر Ù…ÛŒ ذارم Ùˆ بالاخره به طبقه ÛŒ همک٠می رسم. همون جور Ú©Ù‡ Ù†Ùس Ù†Ùس Ù…ÛŒ زنم؛ از ساختمون خارج Ù…ÛŒ شم Ùˆ به سمت ایستگاه Øرکت Ù…ÛŒ کنم. توی راه به یه سوپرمارکت Ù…ÛŒ رم Ùˆ یه شیرکاکائوی کوچیک با یه کیک Ù…ÛŒ خرم تا توی اتوبوس بخورم. بدجوØجدید±ØÙوق_هیجانی¨Ø§Ù„اخره بعد از ده دقیقه بÙhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEgcOryIeANfGDU5tgنظر Ùراری مخصوص بزرگسالان٠👆ðŸ»