مشاهده مطالب کانال â¥Ù…یتینگ عاشقانه هاâ
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_249†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_249
»سیاوش:
-ترنم بالاخره به هوش اومدی!
-سیاوش من این جا چی کار می کنم؟
سیاوش:
-Ùشارت پایین اومد، از Øال رÙتی؛ آوردمت درمونگاه! دکتر برات سرم نوشت.
سیاو...
سیاوش:
-بهش Ùکر Ù†Ú©Ù†! Øلش Ù…ÛŒ کنم.
-باور کن کار من نیست« !
دکتر Ù…ÛŒ پره وسط ØرÙÙ… Ùˆ Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡:
-اون روز سیاوش باورت کرد؟
-نمی دونم. زبونی Ù…ÛŒ Ú¯Ùت Ù…ÛŒ دونم؛ ولی ته چشماش هنوز هم Ø´Ú© Ùˆ تردید رو Ù…ÛŒ دیدم. Øتی وقتی بهش Ú¯Ùتم باور Ú©Ù† کار من
نیست، Ùقط سری تکون داد!
دکتر:
-به سروش Ùˆ ترانه هم Ú¯Ùتین؟
آهی از سر پشیمونی می کشم و می گم:
-نه، Ù†Ú¯Ùتیم. یکی دیگه از اشتباهات بزرگ زندگیم همین بود! آقای دکتر من تو زندگیم اشتباهات زیادی کردم، ولی گناهی مرتکب نشدم! من یه بار به اصرار ترانه موضوع مسعود رو از سروش مخÙÛŒ کردم. یه بار هم از ترس عکس العمل بقیه موضوع ایمیال رو به هیچ کس Ù†Ú¯Ùتم. سیاوش خیلی اصرار کرد Ú©Ù‡ Øداقل به سروش Ùˆ ترانه هم بگیم ولی من Ù…ÛŒ ترسیدم!
دکتر:
-آخه از چی؟
-وقتی تردیدای سیاوش رو Ù…ÛŒ دیدم، وقتی یاد عکس العمل قبلش Ù…ÛŒ اÙتادم؛ با خودم Ù…ÛŒ Ú¯Ùتم لابد بقیه هم همین Ùکرو Ù…ÛŒ کنن! با خودم Ù…ÛŒ Ú¯Ùتم خودم اون طرÙÙˆ پیدا Ù…Ûجدید†Ùوق_هیجانیند سیاوش هم ماجرا رو دنباhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEgcOryIeANfGDU5tgˆÙ† Ù…Ùراری مخصوص بزرگسالان٠👆ðŸ»