مشاهده مطالب کانال â¥Ù…یتینگ عاشقانه هاâ
😠رمان زیبای [سÙر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز دhttps://t.me/mitingg/143943 ÙسÙر_به_دیار_عشق¹Ø§Øقسمت_150†Ù‡ ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://t.me/mitingg/143943
#سÙر_به_دیار_عشق â™¥ï¸ #قسمت_150
مهربان تماس رو قطع می کنه. گوشی رو روی میز می ذارم و می خوام به سمت تختم برم که یهو یادم میاد چرا به شرکت زنگ زده بودم. خندم می گیره و زمزمه وار با خودم می گم:
Ù€ دختره ÛŒ دیوونه، یه ساعت چرت Ùˆ پرت Ú¯Ùتی اما Øر٠از اصل کاری نزدی!
دوباره گوشی رو بر Ù…ÛŒ دارم Ùˆ با شرکت تماس Ù…ÛŒ گیرم. به سمت تختم Øرکت Ù…ÛŒ کنم منتظر بر قراری تماس Ù…ÛŒ شم. همین Ú©Ù‡ صدای مهربان رو Ù…ÛŒ شنوم Ù…ÛŒ Ú¯Ù…:
Ù€ خانمی اون قدر Øر٠زدیم یادم رÙت بگم، با آقای رمضانی کار داشتم.
با خنده می گه:
Ù€ من رو بگو Ú©Ù‡ Ùکر کردم با من کار داشتی!
Ù…ÛŒ خندم Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡ گوشی رو Ù†Ú¯Ù‡ دار Øالا وصلش Ù…ÛŒ کنم. به تختم Ù…ÛŒ رسم. روی تختم Ù…ÛŒ شینم Ùˆ منتظر برقراری تماس Ù…ÛŒ شم.
بعد از چند Ù„Øظه صدای Ø¢Ùمن_بازنده_نیستم†ÛŒ رو Ù…ÛŒ Øhttps://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA§Ù†ÛŒ:
ـ بله؟
بی_سانسور