مشاهده مطالب کانال دکتر انوشه
#پارت_232ت_232
با صدای لرزان زمزمه کردم:
_ رÙته Ù¾Ùکن؟
چشمانش گرد شد Ùˆ Ú¯Ùت:
_بله
آهی نق زد Ùˆ شروع به گریه کرد Ú©Ù‡ مرد با تعجب بیشتری Ú¯Ùت:
_ بچس؟
با چشم های اشکی زمزمه کردم:
_ بله...
از جلوی در کنار رÙت Ùˆ Ú¯Ùت:
_ بÙرمایید داخل
ترسیده آهی را به خود Ùشار دادم Ùˆ Ú¯Ùتم:
_نه ممنون
سرش را تکان داد Ùˆ Ú¯Ùت:
_خانومم هم داخل هستن بÙرمایید
دلم Ú©Ù…ÛŒ آرام گرÙت Ùˆ با تعلل وارد خانه شدم
خانه ی ساده و تمیزی داشتن سلامی به زن جوان رو برویم کردم که با خوشرویی جوابم را داد
Ødr_anoshee 🔴🔴🔴