دغدغه های احدی از رعیت مملکت محروسه ایران
ادمین: @sahandnameh
دغدغه های احدی از رعیت مملکت محروسه ایران
ادمین: @sahandnameh
🔹بچه كه بودم پدرم مجموعه كتاب هاي داستان رو برام خريده بود كه حاوي داستان هاي تلخيص شده ادبيات كلاسيك ايراني به خصوص كليله و دمنه ، مثنوي و مرزبان نامه به زبان ساده امروزي بود. به جرات مي تونم بگم بخش عظيمي از علاقه ناتمام من به كتاب و ادبيات و شاهد مثال هايي كه تو حرفام ميارم مرهون اين كتابا بود. " قصه هاي خوب، براي بچه هاي خوب" مهدي آذريزدي، براي بچه هاي نسل من چيزي بيشتر از يه كتاب محسوب مي شد. من، بعدها فهميدم كه مولف كتاباي لذتبخش كودكي ام يه مرد تنهاي يزدي بوده كه به گفته خودش انقدر در فقر و فاقه و در كودكي تحقير شده كه هيچ وقت اعتماد به نفس لازم براي ازدواج و تامين زندگي زن و بچه رو نداشته و ترجيح مي ده اندك مناعت طبع و آرامشش رو با انزوا از مردم و تجرد حفظ كنه. آذر يزدي گفته بود كه من عرضه معامله و تجارت هم نداشتم و چند بار با ضرر خونه خريدم و فروختم كه آخريش خونه ٦٠ متري در نازي آباد بود. پيرمرد مهربون ادبيات كودك و نوجوان چند بار كتابخونه شخصي كه هر بار از نو جمعش كرده بود رو براي گذران زندگي فروخته بود و تو روزهاي آخر عمرش آرزوش داشتن خونه و كتابخونه اي بود كه مطمين باشه چن وقت ديگه مجبور به تخليه و فروشش نيست. ١٨ تير سالگرد درگذشت #آذريزدي و روز ملي ادبيات كودك و نوجوان است.
telegram.me/sahandiranmehr
#خاطره ارسالی یکی از خوانندگان:
✔️قهرمان دختر مغول🔻
یه کلاسِ انگلیسی هفتهای دو روز تو مدت کوتاه چند ماههای که وین بودم میرفتم. راستش انگلیسیم اینقدر خوب بود که به اون کلاس نرم، ولی دو چیزِ اون کلاس برام خیلی جالب بود ...دور تا دورِ اون اتاق کوچیک صندلی بود و ماها از کشورهایِ مختلف با سنین مختلف مثلِ یه دورِ همی رویِ اون صندلیها مینشستیم و سعی میکردیم با انگلیسی حرف زدن با هم ارتباط برقرار کنیم. نیم ساعتِ آخرِ کلاس هم به حرف زدنِ هر فردِ داوطلبی راجعِ به موضوعِ تعیین شده از جلسه قبل بود.
اون روز بارونی زیبا آخرهایِ خرداد رو در وین هرگز فراموش نمیکنم. مدرسِ جوانِ کلاس از همه ی ما خواسته بود که بگیم قهرمان و الگویِ زندگیمون کیه. نوبت رسید به دخترکِ جوانِ آرومی با چشمایِ بادومی و صورتِ گردِ بامزش که برایِ ادامه تحصیل و گرفتنِ دکترا در یک رشته ی هنری به وین اومده بود. از مغولستان اومده بود. اولین مغولی بود که از نزدیک میدیدم. آروم و خجول و مهربون بود. شروع به حرف زدن کرد. هر چه اون بیشتر از قهرمانِ زندگیش حرف میزد و ما همه با چشمهایِ از حدقه در اومده بروبر نگاهش میکردیم. با تمامِ احساسش از مردِ مهربان و فداکاری حرف میزد که میگفت عاشقانه دوستش داره و در تمامِ زندگیش سعی کرده اونو الگویِ زندگیش قرار بده. با زیباترین کلمات قهرمانِ زندگیشو توصیف میکرد و تحسینش میکرد. و اونو مثلِ "پدری مهربان" میدونست. هر چه اون بیشتر میگفت، ما شوکه تر میشدیم. خب راستش دوست داشتنِ آدمی که اون توصیف میکرد، کاملا منطقی و طبیعی بود. ولی همه ی ما شوکه ی نامی بودیم که اون این توصیفات رو در موردش میکرد. اینقدر برایِ همه ی ما عجیب بود که وقتی حرفاش تموم شد، فقط بروبر نگاهش میکردیم. با لبخندی رویِ لبش منتظر بود که اگر سؤالی داریم بپرسیم یا تشویقش کنیم. من درست روبروش نشسته بودم، آروم و با احتیاط ازش پوسیدم: "اینا که گفتی راجع به چنگیز خانِ مغول بود یا یکی دیگه؟ " با اطمینان جواب داد: "چنگیزِ بزرگ، تموچینِ عزیز، اون مردِ بزرگیه." مدرسِ جوونِ کلاس رویِ تختهِ وایت بردِ کلاس اسمِ چنگیز رو با حروفِ انگلیسی نوشت و پرسید: "اینو میگی؟ " دخترک خوشحال و مطمئن گفت بله. من تنها ایرانی کلاس نبودم. پسرِ جوانی گفت: "چنگیز خان یه قاتله، یه خونخوار بزرگ، تو اینو نمیدونی؟؟ " دخترکِ مغول با چشممهایِ در اومده فوری منکر شد، نه این اون نیست، اشتباه میکنین. اون مهربون و بزرگ و فوقالعاده بوده.من بهش توضیح دادم: "اون به کشورِ من حمله کرده و تقریبا هر کی سرِ راهیش بوده کشته. به خیلی کشورها رفته و این کار رو کرده،. معروفه. اون کجاش مهربون و فوقالعاده و قهرمان بوده؟ "
دخترک اصرار کرد: "اشتباه میکنین. با یکی دیگه اشتباه گرفتین." خانمی از لهستان که با نامزدش کلاسها رو شرکت میکرد، کنارِ دخترک مغول نشسته بود، رویِ گوشی موبایلش، عکسِ چنگیز خان رو بهش نشون داد و توضیحاتِ زیرِ عکس رو براش خوند. دستهایِ دخترک میلرزید. همه شروع کردن هر چی راجع به چنگیز خان میدونستن به دخترک گفتن. شوکّه بود، با چشمایِ پر اشک گفت: "اینا دروغه، اینا رو حتما دشمناش گفتن. اون مردِ بزرگ و مهربونی بوده." هر چه ما اصرار میکردیم، اون منکر میشد. دیگه داشت عصبانی میشد. هی میگفت: "مهربون بوده." همکلاسی شیطونِ آلمانیمون خندید و گفت: "به هر کسی میشه لقبِ مهربون داد غیرِ چنگیز خان مغول،" و یه عکسِ ترسناک از چنگیز خان رویِ مبایلش به دخترک مغول نشون داد. دخترک گوشی موبایلشو در آورد و عکسِ بک گراندِ گوشیشو نشونمون داد و گفت: "اشتباه میکنین، اینه."
اینقدر حرفهاش برایِ همه ی ما عجیب بود که همه با هم یهو زدیم زیرِ خنده. کی فکر میکرد یه روزی بشینیم و به یه نفر که در وصفِ انسانیتِ چنگیز خانِ مغول حرف میزد گوش بدیم آخه؟ دخترک با چشمایِ اشکی و ناراحت نگاهمون میکرد. مدرسِ جوونِ کلاس سعی کرد میونه رو بگیره: "چند تا لینک از چند تا کتابخونه ی معتبر برای همه میفرستم، اونا رو میخونیم و دفعه ی بعد در موردش حرف میزنیم، چطوره؟ "
اون دخترِ مغول دیگه هرگز به اون کلاس نیومد. نمیدونم هیچوقت اون لینکها رو خوند یا نه. شاید خوند و نتونست با حقیقت روبرو شه. نمیدونم! ولی اینو میدونم که من خودم چندین روز خوب نخوابیدم، صدها بار از خودم سوال کردم: "چنگیزهایِ زندگی من کی هستند؟ " سوالِ خیلی ترسناکی بود...اون روزِ بارونی فهمیدم شجاعانهترین کارِ دنیا حرف زدن با آدمها از کشورها و با فرهنگهایِ مختلفه. و فرصتِ دادن به خودمون که گاهی دنیا رو با چشمهایِ دیگران هم ببینیم. تا وین بودم، تمامِ جلساتِ اون کلاس رو شرکت کردم، و از اون روز تمامِ تلاشمو کرده ام که قهرمانی در زندگیم نداشته باشم.
@sahandiranmehr
کاش بیلبوردی هم بود که این بیلبوردها را باهم مقایسه می کرد و می پرسید: چه شد که بعضی بیلبوردها برای مان عادی شده و بعضی دیگر مایه تعجب!؟ @sahandiranmehr
...ادامه پست بالا...🔻
🔹چند روزی است که باز غمباد گرفته ام. افسردگی تابستانی (!) است شاید. از آن روزهایی که زندگی آب نیست که تشنه باشی تا رغبت نوشیدن به جانت بیفتد، دارویی است تلخ که در باید و نباید خوشحالی و بدحالی، مانده ای که سر بکشی یا نه؟ سنگین ام، خسته ام، آزرده ام شاید و نمی دانم. هرچه هست؛رخوت ممتد و چسبنده ای است و عجیب بی موقع.
به ماجرای "شیرخدا" و کتاب و شعرخوانی اش به مترو برگردیم. نمی دانم مرز بین عقل و جنون کجاست؟ توصیه به جنون هم نمی کنم چون مجنون جانی هم کم نیست اما اول به خودم که کلکسیون ناهنجاری ام بعد هم اگرخواستید به شما:
دنیا همینجوری اش و با این ترکیبی که ما ساخته ایم، « گند » است به قول فروغ، تازه اگر بخواهیم خوشبین باشیم :"گند محشری است". برای خودمان هم که شده، انصاف بورزیم، دشنام ندهیم، ادب داشته باشیم، در را محکم نبندیم، حرف های شادی بخش و خنده دار و خوب بزنیم، صدای مان که می کنند با محبت یا لااقل آرام جواب هم را بدهیم، طعنه و نیش نزنیم، مقیاس مان سمبه پرزور یا چپق خاموش آدم ها نباشد، نفاق نداشته باشیم، نیازاریم، بدخواهی نکنیم؛ کینه را آب و دانه ندهیم، سمباده به شخصیت هم نکشیم، بر خاکستر اندوه یکدیگر پف نکنیم، بر زخم عفن روان یکدیگر مرهم اگر نیستیم نمک نباشیم، آدمی کنیم با هم. آدمیت، بالله! که خوب است برای همه مان.
عاقلی و تیز و بُزی مان هم اگر جوری است که شب روزمان شده دروغ و کینه و نشتر به خلق الناس، دست کم مجنون باشم مثل "شیرخدا" کتابی بخوانیم،به افقی یا منظره ای -ولو دالان تاریک مترو - خیره شویم، چیزی بخوانیم که گوش ها را خوش بیاید و اگر ترسی هم در دل کسی انداختیم، زود بگوییم :« اول صبحی کسی غصه نخوره آخرش خوشه مثل فیلم هندی». شیرخدا اگر نیستیم بنده خدا باشیم.
#مترو #متن #آدمیت #مهربانی #ادب #جامعه #زندگی
telegram.me/sahandiranmehr
✔️«شیرخدا »اگر نیستیم «بنده خدا » باشیم!🔻
🖋سهند ایرانمهر
🔸سوار واگن مترو می شوم. مردی قصد ورود دارد. با کمی جابجایی، می شود او را هم جا داد. کسی تکان نمی خورد. به مردی که درآستانه در ایستاده، هدفونی در گوش دارد و آدامس می جود، خیلی مودبانه می گوید:"میشه یه کم جابجا بشید؟". مرد بی مقدمه جواب می دهد:" زر بیخود نزن، می بینی که جا نیست، برو تاکسی بگیر!".
🔸گرمای زیاد باعث شده که کولر آبی افاقه نکند. دقیقن دو هفته است که دنبال تهیه کولر گازی ام. بالاخره خریداری شد، اما دو روز است که فروشنده برای نصب کولر "اِن قُلت" می آورد. دیشب قول داد که می آید. راس ساعت هفت. چند کار واجب را تعطیل کردم و به خانه رفتم و با زن و فرزند، منتظر. دیشب هم نیامد. گوشی اش را هم خاموش کرده بود. فردا با قسم و آیه ای -که دیگر هیچکدام مان در زندگی روزمره - باورش نداریم، بهانه ای می آورد و من ِ ناگزیر هم، می پذیرم. این سلوک ِسراسر دروغ، چنان به خامه و نسوج وجودمان آمیخته که خود، نظمی منحصر به فرد است!
🔸دوست دوران دانشگاه تماس می گیرد و از دلتنگی می گوید. قرار دیدار می گذاریم. بعد از 10 دقیقه می فهمم از نسبت فلان کس با من اطلاع یافته، پرونده ای را جلوی من می گذارد. پرونده ی پیمانکار مفلوکی که در پروژه ای ملی(!)حق قانونی اش را احاله به زمان دور کرده اند و اگر من، دلال ماجرا شوم و آشنای من ؛ واسطه ی سرعت پرداخت بدهی، سهم من که ده روز قلم زدنم مکفی این نیست که تا علی آباد کتول بروم و برگردم، می شود 100 میلیون و قس علیهذا! ...بوی آمونیاک را که از این دوستی استشمام می کنم، به بهانه ای مسخره از او جدا می شوم و باز برزخِ دوراهیِ من درستکارم یا شیرین عقل؟ بی هیچ پاسخی، شروع می شود.
🔸آقای «الف » پیش من می آید و از آقای «ب » گلایه میکند و می خواهد واسطه شوم برای گشودن گره ای که درکارش افتاده -و به زعم وی -آقای ب مانع عمده آن است. کمکش میکنم ، کاره ای نیستم ، اتفاقی اما کار انجام می شود. آقای «ب» را می بینم. به من می گوید:«بابا چرا اینقدر این آقای الف را اذیت میکنی؟». می پرسم :«اذیت؟» و بعد می فهمم آنچه در مورد آقای «ب» پیش من گفته را نزد او هم به گلایه از من گفته!
🔸در خیابان راه می روم. مردی که اضافه وزن دارد و به سختی راه می رود از کنارم عبور می کند. جوانی که به محاذات من در حال حرکت است برمی گردد و می گوید:« اینو نیگا هرچی خورده پس نداده».
🔸رایانه را روشن میکنم و سایت ها و خبرگزاری ها و کانال های تلگرامی را مرور. تیتر بیشتر خبرهایی که حاوی نقل قول یک مقام مسئول است، لحن هشدار یا تهدید یا تخریب و یا طعنه دارد. به خوبی حس می کنی، وقتی این عبارت"طعنه سنگین فلانی" یا " کنایه سنگین فلانی" را در تیتر می زده اند، چشم های شان چه برقی زده است. چقدر از این عبارت "طعنه یا کنایه سنگین" در اخبار، منزجرم.
🔹نمی دانم چه بگویم که توهین نباشد؟" ناتوان ذهنی" یا چه؟منظورم همان است که عامیانه اش می شود "مجنون". چند روزی است هم مسیر مترو ام شده است. جوانی است با عینک ته استکانی ، موهای پرپشت و فر، دماغ عقابی، لب ِنازک و چانه باریک. کتابی دردست دارد که از اول ایستگاه تا چند ایستگاه بعدش در دست دارد و چنان مستغرق در کتاب که فکر میکنی نسخه خوان رقعه ای قدیمی است. تند تند می خواند. به حالت زنجموره اما. فرازهایی ش را با هم با صدای بلند. کتابِ شعر است. لب و لعبت و عشق و عاشقی دارد اما بی معنی. لااقل اینطور که این می خواند،چیزی دست شنونده را نمی گیرد. بعد از چند ایستگاه، دست از کتاب خواندن بر می دارد و به پنجره پشت سرش خیره می شود و انگار که چیزی در آن دالان تاریک ببیند، می خندد. با خودش در صلح مطلق است.
چند روزی است برای مردم آواز هم می خواند. آوازها همه عاشقانه. امروز آوازی می خواند که نشنیده بودم. عاشق رفته بود بیرون و وقتی آمده، دیده بود که معشوق قالش گذاشته، حالا عاشق از ساق سیمین معشوق می گفت و زار می زد. آوازش که تمام شد،خاطر همه مان را جمع کرد که:" اول صبحی کسی غصه نخوره" و اطمینان مان داد که اینها فقط شعر و ترانه است و آن دو قمری عاشق، دست آخر به هم رسیده اند چون شعر هم مثل فیلم هندی است. امروز یکی از مسافرین شناختنش و صدایش زد "شیرخدا". لقبش بود یا اسمش ؟ معلومم نشد.
🔻...ادامه در پایین
اینها بودند اذیتت کردند؟
پوتین با اشاره به خبرنگاران از ترامپ پرسید:
اینها همانهایی هستند که اذیتت کردند؟!
🌐 راشا تودى
برگرفته از: صفحه اول
@sahandiranmehr
۱۸تیر دانشجوی لیسانس بودم. دانشگاه تهرانی هم بودم. امروز می خواستم در موردش چیزی بنویسم دیدم کامل ترین حرفی که شرح دقیقی از آن روز می دهد این است که یادآوری کنم: در نهایت معلوم شد همه آن شبیخون ها، بگیر و ببندها، غریو و غوغاها زیر سر سرباز وظیفه ای بوده به اسم اروجعلی ببرزاده و طمع داشتن یک ریش تراش کذایی(!). تاریخ ما پراست از این ببرزاده ها که تبار ببری شان تمامی ندارد از بس در بزنگاه های تاریخی سروکله شان پیدا می شود و زحمت مورخان و سیاستمداران و مابقی"داران" را کم می کنند . این سربازان "وظیفه"ی تیزچنگ همچون مسیح بار گناه دیگران را چون صلیبی بر دوش می کشند. صلیبی دو تیغه که یک تیغه ی تیزش در میدان گاه نیشابور و خوارزم و حمام فین و باغشاه و... است و تیغه ی دیگرش سوار بر ماشین ریش تراشی!
#متن #۱۸_تیر
@sahandiranmehr
آدمک، مترسک وعاشق
#معرفی_کتاب
انتشارات سرزمین اهورایی
@sahandiranmehr
✔️«برجام و سپاه»🔻
🖊رضا نصری
آقای دکتر هوشنگ امیراحمدی میگوید «در برجام سپاه چیزی نگرفت». این ادعای ایشان مبتنی بر این پیشفرض است که منافع سپاه با منافع ملت فرق دارد. باید از ایشان پرسید چطور وقتی برجام شرایط سیاسی ایران در صحنه بینالمللی و شرایط کُلی اقتصادی کشور را از وضعیت اسفبار گذشته خارج کرده و به طرز چشمگیری به آن بهبود بخشیده، سپاه از این بهبود وضعیت «چیزی نگرفته» است؟ چطور میتوانند بگویند «سپاه چیزی نگرفته» در حالی که به برکت برجام فروش نفت کشور از ۷۰۰ هزار بشکه به ۳ میلیون بشکه افزایش یافته است؟ چطور میشود گفت سپاه چیزی نگرفته در حالی که اکثریت مردم ایران در انتخابات ریاستجمهوری اخیر نسبت به عملکرد دولت اول روحانی به طور قاطعانه ابراز رضایت کردند؟
حتی اگر رویکرد سپاه به منافع ملی را صرفاً یک رویکرد تکبُعدی و «نظامی» تصور کنیم، باز هم این ادعا که سپاه از مذاکرات هستهای «چیزی نگرفته» ادعای نادرستی است. آقای دکتر امیراحمدی - که یک فرد دانشگاهی است - قطعاً میدانند که تقریباً اکثر قریببهاتفاق هیات حاکمه آمریکا - به ویژه آنهایی که عضو کمیتههای روابط خارجی مجلسین کنگره هستند - در اسناد ثبتشدهٔ جلسات استماع اذعان داشتهاند که قطعنامهٔ ۲۲۳۱ شورای امنیت - که محصول مذاکرات و رایزنیهای ایران است - به نحوی تنظیم شده که موشکهای ایران را از ضرب قانون خارج میکند و به دولت اوباما نیز ایراد گرفتهاند که چرا در روند مذاکرات، تن به چنین تغییراتی در متن قطعنامه شورای امنیت داده است.
سناتور باب کورکر - رئيس کمیتهٔ روابط خارجه مجلس سِنا - در انتقاد مشهوری از عملکرد مذاکرهکنندگان دولتِ اوباما در مقابل هیات مذاکرهکننده ایرانی به صراحت گفته بود: «به نظر میرسد ایران میتواند [از این پس] بدون واهمه از برخوردِ شورای امنیت سازمان ملل محدودیتها را به چالش بکشد». همین اخیراً هم خانم نیکی هیلی - سفیر ایالات متحده در سازمان ملل متحد - در برابر ناتوانیاش در اخذ قطعنامه علیه برنامه موشکی ایران گفته است «خیلی دلمان میخواست شورای امنیت، ایران را تحریم کند اما نمیتوانیم». پیش از این هم در برابر شرایط جدیدی که مذاکرهکنندگان ایرانی در صحنه بینالمللی بوجود آوردهاند به طعنه گفته بود: متاسفانه شورای امنیت "عشق" زیادی به توافق هستهای میورزد! حتماً دکتر امیراحمدی یاد دارند که دولت اوباما هم دلش میخواست حتی یک «پیچ و مهره» برای برنامه هستهای ایران باقی نگذارد اما به اعتراف خود او موفق به تحقق این خواسته نشد.
جای شگفتی است که یک استاد دانشگاه ایرانی در آمریکا این اعترافاتات به ضعف و ناتوانی از جانب مقامات ارشد دو دولت متوالی در آمریکا را نمیبیند و اینگونه به مردم کشورش گزارش میدهد که «در برجام سپاه چیزی نگرفته» و این تصور غلط را در داخل کشور تقویت میکند که عدهای در درون حاکمیت ایران میخواهند سپاه را تضعیف و خلع سلاح کنند. صرفِ بیان این تحلیل خود حاوی پیامی برای کشورهای متخاصم است که میتواند منجر به تحلیلها و اقدامات خطرناک شود. اگر دکتر امیراحمدی قائل به منافع ملی است، نباید اینگونه تداعیگر شکاف میان ارکان مهم حاکمیت شود.
در ضمن، تقسیمبندی نهادهای حاکمیت بین «نهادهای انقلابی» (سپاه، بسیج و غیره) و نهادهای غیرانقلابی (که لابد دولت در این دستهبندی قرار میگیرد) کار اشتباهی است. در ساختار سیاسی ایران، همه نهادها انقلابی هستند. اگر یک نهاد به معنی واقعی کلمه «محصول انقلاب» باشد، آن نهاد «نهاد ریاست جمهوری» است و سایر نهادهای انتخابی که پیش از انقلاب وجود خارجی نداشتند و مردم اتفاقاً به منظور ایجاد آنها نظام سیاسی قبلی را سرنگون کردند. اگر اختلاف نظر یا اختلاف تحلیلی هم میان آنها بروز میکند - که امری طبیعی است - نباید این اختلاف را در چشم افکار عمومی و کشورهای متخاصم به تلاش دولت برای «خلع سلاح» سپاه تعبیر کرد!
@sahandiranmehr
بسم الله الرحمن الرحیم
🔴 یکی از خوانندگان محترم پرسیده اند: آیا چاپ نامۀ محرمانۀ معاونِ وزیر اطلاعات یک انتحار سیاسی نبود؟
🖋 شاید بعضی از خوانندگان از وقایع آن سالها باخبر نباشند و متوجه موضوع این سؤال نشوند. اصل قضیه این بود که در مجلس پنجم، برای بيشتر محدود کردن مطبوعات، طرحی در دستور کار و مورد بررسی قرار گرفته بود. همزمان با بررسی این طرح، روزنامۀ سلام نامهای را چاپ کرد؛ محتوای آن نامه -که سعید امامی، معاون وزیر اطلاعات، همراه با گزارشی از وضع مطبوعات، برای جناب وزیر وقت تهیه کرده بود- از این واقعیت پرده بر میداشت که وزارت اطلاعات در آن زمان در پی آن بوده که مطبوعات را هرچهبیشتر محدود کند و به این نتیجه رسیده بوده که، برای نیل به این هدف، نیاز به تصویب قانونی در مجلس دارد. این نامه هماهنگى برخى نمايندگان را با وزارت اطلاعات افشا میکرد.
پس از چاپ نامه، دادگاه روزنامۀ سلام را تعطیل کرد. یکی از اتهامات سلام -و شاید مهمترین آنها- چاپ همین نامه بود، به این بهانه که روزنامۀ سلام نامهای محرمانه را افشا کرده است!
🔷 لازم است توضیح دهم که آن نامه محرمانه نبود و شاکی (وزارت اطلاعات)، برای ارائۀ سند به دادگاه، پس از طرح شکایت مهر محرمانه بر آن نامه میزند! من با اطلاع از این کار -که میتوان گفت حداقل کاری غیراخلاقی بود- از رئیس دادگاه درخواست کردم که با هزینۀ من مهر محرمانۀ روی نامه را به آزمایشگاه بدهند تا معلوم شود که جدید است یا مربوط به همان زمان ارسال نامه از اتاق معاون به اتاق وزیر! دادگاه با این درخواست موافقت نکرد، درحالیکه حق مسلّم یک متهم است که برای رفع اتهام و دفاع از خود چنین درخواستی بکند و دادگاه هم مکلف است که درخواست وی را بپذیرد؛ در غیر این صورت، دادگاه از وظیفۀ تحقیق برای دست یافتن به حقیقت سر باز زده است. اما تصمیم گرفته شده بود که روزنامۀ سلام بسته شود و تشکیل دادگاه فقط بهانه بود.
🔷 نکتۀ دیگری که نشان میداد این نامه مهر محرمانه نداشته است این بود که این نامه در واقع گزارشی بود از وضعیت مطبوعات که همراه آن یک پیشنهاد مطرح شده بوده و یکی از معاونتها آن را برای ارائه به وزیر اطلاعات جهت تصمیمگیری تهیه کرده بود؛ بدیهی است که بر روی چنین نامهها و گزارشهایی که در گردش بین معاونان و یا میان یک معاونت با وزیر است، آن هم درون یک وزارتخانه، مهر محرمانه نمیزنند. پس آن نامه محرمانه نبود؛ با اين حال، اگر من میدانستم که انتشار آن را بهانهای برای بستن سلام میکنند، هرگز این بهانه را به دستشان نمیدادم؛ البته در آن صورت هم به بهانۀ دیگری متوسل میشدند، چراکه سلام در خلاف جهت تکصدایی حرکت میکرد و، همانطور که گفتم، تصمیم گرفته بودند سلام را تعطیل کنند.
🔷 خدا را شکر که شاکی روزنامۀ سلام مردم نبودند و نهادهای حکومتی در جایگاه شاکی بودند، نهادهایی از قبیل وزارت اطلاعات، شورای نگهبان، بعضی از وزرای دولت سازندگی، بعضی از نیروهای نظامی و یا انتظامی و شاید برخی نمایندگان مجلس که نمایندۀ کانونهای قدرت بودند. البته در ميان آنها یک استاندار هم در جايگاه شاكيان ايستاده بود که با طرح شکایت از سلام بختش باز شد و پس از آن پلههای ترقی را به سرعت طی کرد و به ریاست جمهوری رسانده شد؛ اما ... از قضا سرکنگبین صفرا فزود، روغن بادام تلخی مینمود!
#روزنامه_سلام
#پرسش_پاسخ
@smmousavikhoeini
telegram.me/sahandiranmehr
🔻 یک قاضی در درگز برای تنبیه سه متخلف شکار و صید، حکم به تیمارداری و غذا دادن پرندگان توسط آنان داد.
حکم روزی 2 ساعت به مدت سه ماه است. رجانیوز
@sahandiranmehr
✔️ولادیمیر پوتین سود بیشتری از نشست رهبران آمریکا و روسیه به دست آورد🔻
دیوید ایگناشس
واشنگتن پست
پوتین این فرصت را به چنگ آورد که بعد از یک دوره سردی در روابط، که محصول تحریمها و انزوای دیپلماتیک روسیه بود به خاطر تجاوز مسکو به شبه جزیره کریمه حالا وارد خانه شود.
وی با بیان اینکه این که ترامپ معامله سوریه را خیلی ارزان خرید، نوشت: این ظن قوی وجود دارد که بعد از رییس جمهور شدن ترامپ؛ مشاوران او موضوع لغو تحریم های روسیه را مطرح کرده اند و هیچ بعید نیست که در این زمینه توافقی هم صورت گرفته است اما هنوز فاش نشده است.
نویسنده با ادعای این که توافق سوریه مهم ترین " عایدی" نشست روز جمعه میان ترامپ و پوتین بوده است ،نوشته شده است: "هفته ها بود که تیلرسون در مورد جزییات این توافق با همتای روسی خود سرگئی لاوروف کار کرده بود و حالا مقدمات کار فراهم است تا سایر تلاشهای آمریکا - روسیه برای تنش زدایی در ستیزه سوریه و کارهای مقدماتی برای ایجاد ثبات در سوریه به مرحله اجرا گذارده شود. در ملاقات میان این دو ابرقدرت؛ رئیس جمهور تازه کار آمریکا حسابی حواسش جمع بود تا مبادا کاری از او سر بزند و آفت رایجی که در تمامی مذاکرات مهم میان سران دو قدرت بزرگ رخ می دهد در این دیدار هم اتفاق نیفتد.
موضوع مهمی میان دو کشور مطرح است و آن آتش بس اعلام شده در سوریه است. این آتش بس ظرفیت آن را دارد که میلیونها انسان را در این جنگ غم انگیز نجات دهد و " مناطق امن" بیشتری را در سوریه ایجاد کند.
اهمیت دیگر این ملاقات را از سر گیری گفت و گو میان آمریکا و روسیه عنوان بود. این گفت وگوها برای یک مدت زمان نسبتا طولانی قطع شده و باعث شده بود تا روابط دو کشور آنقدر تیره شود که به نقطه خطر نزدیک شود. در نشست روز جمعه، گفت وگویی هم در مورد کره شمالی انجام شد .تیلرسون گفت که ترامپ موضوع لزوم خلع سلاح هسته ای کره شمالی را با پوتین و ' شی جینپنگ' رئیس جمهور چین مطرح کرد.
اصولا این نشست های سران که هر از گاهی در جهان برگزار می شود؛ گهگاه خطرناک می شود. نمونه آن اجلاس سران مونیخ در سال ۱۹۳۸ و یالتا در ۱۹۴۵ است که نتایج غم انگیزی داشت و طی آنها سیاستمداران غربی امتیازهای غیرمعقولی را به رهبران مستبد و دیکتاتور اعطا کردند. ترامپ ؛ ولوآنکه اصولا یک رهبر مشکل دار و نامحبوب است، اما با همه این اوصاف به نظر نمی رسد که مرتکب یک چنین اشتباه بزرگی در هامبورگ شده باشد. بلکه برعکس؛ دیدار سران آمریکا و روسیه در هامبورگ؛ نشستی بود که مزیت های دیپلماسی را به ما گوشزد کرد.
ترجمه: ا. گنجی
@sahandiranmehr
https://www.washingtonpost.com/blogs/post-partisan/wp/2017/07/07/trump-may-claim-he-won-the-u-s-russia-meeting-but-putin-probably-benefits-more/?utm_term=.f527d3dd21e2
✔️سعید حجاریان در گفتگو با تاریخ ایرانی :
هاشمی با وارد کردن سپاه به امرو اقتصادی می خواست بعد از جنگ احساس غبن نکنند🔻
🔸آقای هاشمی یک کار دیگر هم کرد که به نظر من خوب بود، شبیه همان کاری که کنان اورن، رئیسجمهور سابق ترکیه انجام داد. او نظامیها را وارد کار اقتصادی کرد. آقای هاشمی هم گفت ما باید مدیریت کارخانهها را به سپاهیها بدهیم. بدین ترتیب آنها را وارد اقتصاد کنیم تا آنها پس از بازگشت از جنگ احساس غبن نکنند...از همین دوران که تصمیم گرفته شد آنها وارد کار اقتصادی شوند. تعدادی هم آمدند و نامزد انتخابات مجلس شدند و بدین ترتیب لباس نظامی خودشان را در آوردند. البته خروج برخی از سپاهیها از کسوت نظامیگری از زمانی که محسن رضایی از سپاه بیرون آمد، شدت گرفت.
@sahandiranmehr
لینک متن کامل:
yon.ir/yTKlc
نازنین جشمیدی / حریم خصوصی و عمومی @sahandiranmehr
✔️حرفهايي صريح با سردار قاسم سليماني🔻
🖋جعفر شیرعلی نیا
ممنوعيت انتقاد مردم را مي ترساند، نقد عملكرد سپاه تضعيف نيست؛ توجيه اشتباهات تضعيف است
هفته گذشته بسیاری از رسانهها سه تیتر از سخنان فرمانده سپاه قدس را انتخاب کردند:
نباید در کشور حرفی بر خلاف سیاستهای رهبری زده شود/ سپاه را تضعیف نکنیم/ چرا برخی، جامعه را از متدینین میترسانند؟
حاج قاسم پرسیده است که چرا برخی، جامعه را از متدینین میترسانند؟ میخواهم بگویم واقعا برخی حرفهای متدینین جامعه را میترساند؛ حرفهايي كه نوعي حكومت غيرقابلانتقاد را معرفي ميكند كه در آن افراد نگرانند با اندک بهانهای ضد ولایت فقیه معرفی شوند.
در یادداشت امروز به یکی دو نکته تاریخی و نظر رهبری اشاره میکنم که اگر احساس کردید با حرفهای شما تفاوت دارد، لطفا اصلاح بفرمایید.
به این جمله رهبری در چهارم اسفند 70 در جمع اعضای هیأت مرکزی نظارت بر انتخابات مجلس توجه کنید: «در زمان امام(رضواناللّهعلیه) ما میدیدیم که ایشان مطلبی را میفرمودند، اما در مجلس همه به آن رأی نمیدادند؛ نمیشود گفت اینها ضد ولایت فقیهاند.» در همان سخنرانی رهبری به یک ماجرای تاریخی نیز اشاره میکند: «من یادم هست که یک وقت راجع به رادیو و تلویزیون یک نظر این بود که رؤسای سه قوه، شورای عالی رادیو و تلویزیون باشند؛ همان شورای سرپرستییی که سابق بود. بنده خودم با ایشان صحبت کرده بودم و میدانستم که نظرشان این است که رئیسجمهور و رئیس مجلس و رئیس قوهی قضاییه، اعضای شورای سرپرستی را تشکیل بدهند. قاعدهاش هم همین بود که وقتی میگویند سه قوه نظارت کنند - که در قانون اساسی قبلی، تعبیر اینگونه بود - باید شورایی با این ترکیب تشکیل شود؛ آسانترین وجهش این است. وقتی این پیشنهاد به مجلس آمد، آقای هاشمی آن را مطرح کردند؛ اما با اکثریت قاطعی رد شد! با اینکه ایشان هم گفتند که این نظر امام است، اما فقط عدهی معدودی به آن رأی دادند! واقعاً نمیشود به آن اکثریت گفت که شما ضد ولایت فقیه هستید.»
حاج قاسم عزیز گفتهاند: «در کشور نباید کلامی بر خلاف سیاستها و منویات مقام معظم رهبری (مدظله) گفته شود و اگر هم گفته شود و اعتراضی صورت نگیرد در گناه آن سهیم هستیم.» حال من سخنان رهبری در 17مهر86 در جمع دانشجویان نخبه را به ايشان یادآوری میکنم؛ جایی که دانشجویی از ایشان خواست ضد ولایت فقیه را معرفی کند؛ «این برادر عزیزمان میگوید «ضد ولایت فقیه» را معرفی کنید. خوب، «ضد» معلوم است معنایش چیست؛ ضدیت، یعنی پنجه در افکندن، دشمنی کردن؛ نه معتقد نبودن. اگر بنده به شما معتقد نباشم، ضد شما نیستم؛ ممکن است کسی معتقد به کسی نیست. البته این ضد ولایت فقیه که در کلمات هست، آیهی مُنزل از آسمان نیست که بگوئیم باید حدود این کلمه را درست معین کرد؛ به هر حال یک عرفی است. اعتراض به سیاستهای اصل ۴۴، ضدیت با ولایت فقیه نیست؛ اعتراض به نظرات خاص رهبری، ضدیت با رهبری نیست. دشمنی نباید کرد. دو نفر طلبه کنار همدیگر مینشینند؛ خیلی هم با هم رفیقند، خیلی هم با هم باصفایند، همدرس هستند، مباحثه میکنند، حرف همدیگر را رد میکنند؛ این حرف او را رد میکند، آن حرف این را رد میکند. ردکردن حرف، به معنای مخالفت کردن، به معنای ضدیت کردن نیست؛ این مفاهیم را باید از هم جدا کرد.»
سخنان شما چه نسبتی با این بیانات دارد؟ آیا نگران نیستید، برخی که نظر رهبری را در اینباره ندانند، گمان کنند نظر واقعی رهبری آن چیزی است که شما میگویید؟
نکته دیگر سخنی است که درباره تضعیف سپاه گفتهاید. اینکه سپاه و هیچ دستگاهی در کشور تضعیف نشود یک وظیفه است اما انتقاد به معنای تضعیف نیست و چهبسا بسیاری اوقات توجیه ضعفها بزرگترین تضعیف است. یادآور میشوم سخن امام عزیز را در نامهي ١٦دي66 درباره تعيين حدود اختيارات حكومت اسلامي به رييسجمهور خامنهاي؛ «ماها گمان میکنیم که هرچه میگوییم و میکنیم کسی را حق اشکال نیست، اشکال، بلکه تخطئه یک هدیه الهی است برای رشد انسانها.» (صحيفه امام، جلد 20، ص 451)
رهبری نیز حتی فراتر از انتقاد، به مطالبه معتقد است و در همان دیدار دانشجویی سال 86 در این باره گفت: «اینکه ما گفتیم گاهی اوقات معارضهی با مسئولان کشور نشود - که الان هم همین را تأکید میکنیم؛ معارضه نباید بشود - این به معنای انتقاد نکردن نیست؛ به معنای مطالبه نکردن نیست؛ درباره رهبری هم همینجور است.»
امیدوارم آنچه درباره تضعیف نکردن سپاه گفتهاید به معنای تعطیلی انتقاد و مطالبه از سپاه نباشد که در این صورت شرایطی فراهم میآید که جامعه از متدینین بترسد.
✔️جعفر شیرعلی نیا / نکته های تاریخی
@sahandiranmehr
✔️حجت الاسلام #علی_رازینی 🔻
مرحوم منتظری چون اهل مماشات بود، دادگاه ویژه روحانیت را تعطیل کرد/اگر جامعه صدها ابن مجلم داشته باشد باید چشم فتنه را کور کرد/80 درصد دبیرستانیها و دانشجویان در بجنورد «گروهکی» بودند...بعد از 3 ماه ورق را برگرداندیم
🔸امام خمینی(ره) انسانی بود که وقتی حق را تشخیص میداد خیلی قاطع بود و هیچ مماشاتی نمیکرد و شاگردان ایشان هم همینطور بودند؛ مثلاً در برخورد با بنیصدر که در دوران ریاست جمهوری مطالبی را مطرح کرده بود و قبل از اینکه به آخر خط برسد حرفهایی زده بود که طرفداران حقوق بشر غربی میزدند که در جلسهای با حضور مرحوم آقای قدوسی این حرفها نقل شد و ایشان فرموند که «ما تابع شرع مقدس و اسلام هستیم و کاری نداریم که دیگران چقدر توجه میکنند».
🔸شما تصور کنید اگر صدها نفر مانند ابن ملجم در جامعه باشند که چهره مذهبی داشته باشند و اهل نماز شب، مستحبات و روزههای چند ماهه باشند و بیایند رو در روی امام حسن و امام حسین(ع) قرار بگیرند و اظهار نظر کنند امر به جامعه مشتبه میشود و امت نمیداند چه کار کند. ..
🔸شما ببینید افغانستان انقلاب کرد و انگیزههای آنها هم مشابه ما بوده و چطور هم شجاعانه کمونیستها را از کشورشان بیرون کردند، ما خیلی از افغانستانیهارا دیدیم که آدمهای جدی و شجاعی هستند و در سوریه امروز کارهای بزرگی انجام میدهند ولی درباره کشور خودشان نتوانستند کار مفیدی انجام بدهند و از همان موقع درگیر هستند. پاکستانیها هم همینطور...حالا میبینیم که در چه شرایطی است و هنوز هم درگیر جنگ فرقهای است و حکومت مرکزی کاری نمیتواند انجام دهد و وضعیت عراق و سوریه، لبنان، را هم که خودتان دارید میبینید.
🔸دکتر تقی آرانی که گروه 53 نفر را در زمان رضاشاه تشکیل داده بود، از آن 53 نفر 43 نفرشان اهل بجنورد و از سران توده در ایران بودند. یک سری نیرو تربیت کرده بودند و پس از انقلاب که فضای سیاسی باز شده بود، شروع به فعالیت کردند و حتی قبل از منافقین اقدامات مسلحانه انجام میدادند. 80 الی 90 درصد بچههای دبیرستانی و دانشجو گروهکی بودند. ما شروع کردیم به محاکمه و رسیدگی به پرونده آنها. وقتی که آنها را محاکمه کردیم پس از دو سه ماه ورق برگشت چون ما پشتوانهمان همان سخنان امام، مرحوم بهشتی و مرحوم قدوسی بود و بدون تزلزل کار میکردیم.
وقتی که ما حکم اعدام 5 نفر را صادر کردیم، قوه قضائیه به ما گفت که 5 تا حکم اعدام برای این منطقه زیاد است! ما به آنها گفتیم بحث کالا نیست که زیاد باشد یا کم و بگوییم چقدر میارزد. پروندههایی بوده که ما رسیدگی کردیم آنهایی که جرمشان کم بوده حبس دادیم و آنهایی که جرمشان در حد اعدام بوده حکم اعدام دادهایم که حکمی شرعی است.
🔸پس از دستگیری عوامل ترور بنده، نوه آیتالله میلانی و عامل ترور من به اعدام محکوم شدند که گروهی از علما معتقد بودند که ترور شخصی از بیت آیتالله میلانی در تاریخ وجهه خوبی باقی نمیگذارد و پیشنهاد عفو این فرد را دادند که از طرف مقام معظم رهبری موافقت شد و به جای اعدام به آنها حبسهای سنگین دادند که پس از چند سال آقای میلانی به دلیل بیماری سکته و فوت کرد و عامل ترور بنده نیز که به بهانه مرخصی از زندان آزاد شده بود فرار کرد و نتوانستند او را دستگیر کنند.
🔸پس از آنکه امام دادگاه انقلاب را تاسیس کردند، بعد از مدتی دریافتند که این دادگاه برای تمام مسائل کشور کافی نیست. برای همین دادگاه دیگری تشکیل شد به نام دادگاه انقلاب ارتش که آقای ریشهری مسئول آن بودند و همچنین دادگاه ویژه روحانیت تشکیل شد که بعدها این دادگاه با فشارهای مرحوم منتظری تعطیل شد علت این کار این بود که ایشان اهل مماشات بود امام میفرمود که یک روحانی فاسد آسیبش از یک ساواکی بیشتر است و اصلا به این دلیل این دادگاه را ایجاد کردند.
@sahandiranmehr
yon.ir/ZTqfz
در آمریکا کتابی برای کودکان چاپ شده تحت عنوان «۱۰۱ فیلمی که قبل از بزرگشدن باید ببینید» و یکی از فیلمهای آن، «بچههای آسمان» مجیدی مجیدی است
برگرفته از: مجله هنری ژوان
@sahandiranmehr
دیوانهای
به تازگی از بند
جسته است
این مژده را
به حلقهٔ طفلان
که میبرد؟
"صائب تبريزي"
#شعر_واپسین_شب
@sahandiranmehr