مشاهده مطالب کانال 🔑 رازهای روانشناسی 🔑
🌌ðداستان_شبستان_شب
مجلس ميهماني بود......
پير مرد از جايش برخاست تا به بيرون برود...
اما وقتي که بلند شد، عصاي خويش را بر عکس بر زمين نهاد.....
و چون دسته عصا بر زمين بود، تعادل کامل نداشت...
ديگران Ùکر کردند Ú©Ù‡ او چون پير شده، ديگر Øواس خويش را از دست داده Ùˆ متوجه نيست Ú©Ù‡ عصايش را بر عکس بر زمين نهاده.....
به همين خاطر صاØبخانه با Øالتي Ú©Ù‡ خالي از تمسخر نبود به وي Ú¯Ùت:
پس چرا عصايت را بر عکس گرÙته اي؟!
پير مرhttps://telegram.me/joinchat/BglOSDupeaWDhQ4oHZcCNQ