مشاهده مطالب کانال 🔑 رازهای روانشناسی 🔑
🌌ðداستان_شبستان_شب
کوه به کوه نمي رسد، اما آدم به آدم مي رسد.
کوه به کوه نمي رسد، اما آدم به آدم مي رسد
در دامنه دو کوه بلند، دو آبادي بود Ú©Ù‡ ÙŠÚ©ÙŠ «بالاکوه» Ùˆ ديگري «پايين کوه» نام داشت؛ چشمه اي پر آب Ùˆ خنک از دل کوه مي جوشيد Ùˆ از آبادي بالاکوه مي گذشت Ùˆ به آبادي پايين کوه مي رسيد. اين چشمه زمين هاي هر دو آبادي را سيراب مي کرد. روزي ارباب بالا کوه به Ùکر اÙتاد Ú©Ù‡ زمين هاي پايين کوه را صاØب شود.
پس به اهالي بالاکوه رو کرد Ùˆ Ú¯Ùت: «چشمه آب در آبادي ماست، چرا بايد آب را مجاني به پايين کوهي ها بدهيم؟ از امروز آب چشمه را بر ده پايين کوه مي بنديم.» ÙŠÚ©ÙŠ دو روز گذشت Ùˆ مردم پايين کوه از Ùکر شوم ارباب مطّلع شدند Ùˆ همراه کدخدايشان به طر٠بالا کوه به راه اÙتادند Ùˆ التماس کردند Ú©Ù‡ آب را برايشان باز کند. اما ارباب پيشنهاد کرد Ú©Ù‡ يا رعيت او شوند يا تا ابد بي آب خواهند ماند Ùˆ Ú¯Ùت: «بالاکوه مثل ارباب است Ùˆ پايين کوه مثل رعيت. اين دو کوه هرگز Øhttps://telegram.me/joinchat/BglOSDupeaWDhQ4oHZcCNQ