کانال تلگرام نبض زن @nabzezan

سامانه هرچیز:ارائه محتوای کانال های تلگرام
جستجو در تلگرام

 مشاهده مطالب کانال 💕🎀 نبض زن 💕🎀

توجه: کلیه محتوای این سایت توسط کاربران و کانال های تلگرام درج شده است و سایت هرچیز هیچ مسئولیتی نسبت به آن ها ندارد

رمهر_روز_پائیزهوز_پائیزه

قسمت صد و هفدهم
برگشتم و به شهاب نگاه کردم. اون چه می‌فهمید؟ من خودم بازی بودم. یه بازی مسخره، از دو سر دروغ، از دو سر خیانت. اما از یه سر شکست.
از جا بلند شد. روی فضای خالی کنار تخت نزدیک به من نشست. از بالا نگاهم کرد و دستش روی نقطه‌ای از سرم که انگار میخ می‌کوبیدن نشست.
از درد اخم کردم و پرسیدم:
- سرم شکسته؟
- نه، خداروشکر. پیشونی‌ت خورد به لبه پله و عمیق برید. تا قبل از اینکه بخیه‌اش کنن مثل آب‌نما خون فواره می‌زد. خیلی ترسیده بودم.
دستم رو از زیر دستش رد کردم و خون خشک شده روی پیرهن طوسی‌رنگش رو لمس کردم و گفتم:
- پس اینم خون منه؟
چشم‌هاش غمگین شد، صورتش غمگین شد و صداش غمگین شد.
- داشتم سکته می‌کردم مهرسا. رو دست می‌بردمت و سرت رو به سینه‌ام فشار می‌دادم بلکه کمتر خونریزی کنی. تمام فکرم این بود بلایی سر تو بیاد دیگه به چه امیدی زنده بمونم؟
می‌شد مابین حس ناامیدی و شکست و خیانت و تنهایی، در پلمپ کارخونه قند و شکر دلت رو باز کنن و گارگرها مشغول کار بشن؟ می‌شد اعتراف کنم دلم باز بودن توی آغوشی رو می‌خواست که بودنش رو یاد نداشتم! من امید زنده بودن شهاب بودم.
سوالی که بی‌مقدمه پرسید باز کارخونه‌ی قند و شکر دلم رو تعطیل کرد.
- واسه چی اون‌طور دوییدی؟
چی باید می‌گفتم؟ می‌گفتم از نبودت سوءاستفاده کردم و با مرد توی بغل خواهرم دوست شدم؟ دنبال بهانه گشتم.
- خواهرم... من خواهر بزرگترم... حق دارم نگران خواهرم باشم... تو دفتر، یه دختر و پسر تنها... کبریت و پنبه کنار هم...
فقط یک طرف لبش به خنده کش اومد و گفت:
- پس چرا فرار کردی؟ چرا نرفتی جداشون کنی؟
حال شطرنج‌باز پیروزی که با لبخند پرابهتی "کیش و مات" رو می‌گه رو همه می‌دونن! کی از حال اون شاهی که تا چند ثانیه قبل پادشاهی می‌کرد و حالا برای نجات قوم و قبیله نه راه پس داره و نه راه پیش خبر داره؟ من!
من اون شاهم که شهاب با اقتدار کیش و ماتم کرد.
چی باید می‌گفتم؟ حقیقت رو می‌گفتم و کیش می‌شدم، یا دروغ می‌گفتم و مات.
سکوتم رو Ú©Ù‡ دید پوزخند روی لبش پررنگ‌تر شد ÙnabzezanŒØ±Ù‡ به چشم‌هام گفت:
- دیدمتون!
چنبض_زن درون دلم لرزید، امپولک_های_احساس§Ùهر_روز_پائیزه¯Ùhttp://nabz4story.blogfa.com/

بستن
آدرس پست:

نوع گزارش تخلف:

متن گذارش: