مشاهده مطالب کانال 💕🎀 نبض زن 💕🎀
رمهر_روز_پائیزهوز_پائیزه
قسمت صد و دوازدهم
روی زمین نشستم Ùˆ دست روی سر گذاشتم Ùˆ Ùکر کردم Øالا باید Ú†Ù‡ Ú¯Ù„ÛŒ به سرمون بگیریم.
- بدبخت شدیم بابا. پسرتو نمی‌شناسی؟ Øالا زنش اراده کنه اثاث ما توی خیابونه. چیکار کنیم خدا؟ چیکار کنیم؟
بابا کنارم نشست. دستم رو گرÙت Ùˆ از روی سرم برداشت. به Øرکاتش Ú©Ù‡ پر از استرس Ùˆ نگرانی بود نگاه کردم. ØرÙ‌های امید دهنده‌اش با نگاه نگرانش همخوانی نداشت.
- تو غصه نخور Ú¯Ù„ بابا، خودم درستش می‌کنم. شده به زور کمربند ببرمش Ù…Øضرخونه پس می‌گیرم عزیزم. Øتی شده می‌رم دادگاه ازش شکایت می‌کنم. Ù…Ú¯Ù‡ شهر هرته!
بابا خبر نداشت. هرت‌تر از این ØرÙ‌ها بود. من Ú©Ù‡ خبر داشتم. من Ú©Ù‡ می‌دونستم Ú†Ù‡ خاک سیاهی به سرمون شده.
برادرم رو می‌شناختم. نه ماه بیشتر از بقیه می‌شناختمش. برادر من بنده‌ی زنش بود. مهران نه، اما الناز چشم دیدن ما رو نداشت. Øداقل چشم دیدن من یکی رو نداشت. بقیه هم به آتیش من می‌سوختن. خونواده‌مون به دست مهران خاکستر می‌شد.
خدایا چیکار کنم؟ خدایا چیکار می‌تونم بکنم؟
صدای خوشØال هورسا از بیرون اتاق وسط اÙکاری Ú©Ù‡ از هر طر٠می‌رÙت راه به جایی نمی‌برد، پرید.
- اهل منزل کجایین؟ بیاین بیرون. کیک خریدم تولد پرنسس بابا رو جشن بگیریم. تولد، تولد، تولدم مبارک.
تولدت مبارک نیست هورسا. نخون. تولدت مبارک نیست.
بابا کنار پام نشست Ùˆ ملتمس Ú¯Ùت:
- پاشو قربونت برم. پاشو خواهرتو ناراØت Ù†Ú©Ù†. روز تولدش Ù†Ùهمه. گناه داره. تو پاشو، من خودم درستش می‌کنم.
چطور باید به بابا می‌گÙتم درست نمی‌شه؟ چطور می‌گÙتم باید انتظار چیزی بیشتر از طلب ارث از مهران داشته باشه؟ چطور می‌گÙتم Ú©Ù‡ قلب ضعیÙØ´ طاقت بیاره؟
هورسا در چارچوب در پیداش شد. کیکش رو دستش گرÙته بود Ùˆ با شمع‌های روشنش رژه می‌رÙت.
- اینجایین شما؟ بابا رسمه متولد رو سوپرایز می‌کنن، نه Ú©Ù‡ متولد بقیه رو سوپرایز کنه! چپیدین اینجا Ú©Ù‡ چی؟ پاشین بیاین شادی کنین خدا Ùرشته‌اش رو نصیبتون کرده.
پوزخند زدم. Ùعلا Ú©Ù‡ Ùرشته‌ی اول مامان Ùˆ بابا تیشه برداشته بود تا به ریشه‌ی خونه‌مون بزنه.
Ú©Ù„ شب رو ماسک زدم تا بخندم، Ùقط برای اینکه هورسا بخنده.
دلقک شدم. Ú¯Ùتم، خندیدم، رقصیدمnabzezanر به سر هورسا گذاشتم Ú©Ù‡ هورسا Ù†Ùنبض_زنه دلم خونه. Ú©Ù‡ بابا Ùپولک_های_اØساسیهر_روز_پائیزه Úhttp://nabz4story.blogfa.com/