کانال تلگرام نبض زن @nabzezan

سامانه هرچیز:ارائه محتوای کانال های تلگرام
جستجو در تلگرام

 مشاهده مطالب کانال 💕🎀 نبض زن 💕🎀

توجه: کلیه محتوای این سایت توسط کاربران و کانال های تلگرام درج شده است و سایت هرچیز هیچ مسئولیتی نسبت به آن ها ندارد

رمهر_روز_پائیزهوز_پائیزه

قسمت صد و سوم
بالاخره ماشین شهاب رو گوشه‌ی پایین کوچه پیدا کردم. سمتش رفتم و ریموت رو زدم و سوار شدم. هورسا با حس همدردی گفت:
- آخی طفلک، با این حال چطور می‌تونه مراسم بگیره؟ کس دیگه‌ای هم ندارن این مادر و پسر آخه!
اخم کردم و محکم گفتم:
- من هستم. ما هستیم. کمکش می‌کنیم. زنگ بزن به یکی از این تالارای طرف قراردادت واسه ناهار امروز رزروش کن. برای هفتصد نفر احتمالا، حالا کم و زیادش رو تا یک ساعت دیگه بهت خبر می‌دم. همه چی پای خودت. هر چی فکر می‌کنی لازمه هماهنگ کن امروز خاکسپاریه. من الان دارم می‌رم بهشت‌زهرا. تا قبل ظهر همه چی ردیف باشه‌ها.
استارت زدم و به دنده اتوماتش نگاه کردم. تا حالا پشت ماشین دنده اتومات ننشسته بودم. تماس هورسا رو روی اسپیکر گذاشتم و گوشی رو روی داشبورد. به دنده نگاه کردم و هم‌زمان به صدای هورسا گوش سپردم.
- نگران نباش. درسته کارم ازدواج آسانه، ولی زیادم فرق نداره. همه چی رو برات سریع ردیف می‌کنم. فقط هزینه‌هاش رو سریع بهم برسون.
بالاخره قلق دنده‌اش دستم اومد. ماشین رو آهسته از پارک بیرون آوردم و گفتم:
- نگران هزینه نباش. کارت شهاب که واسه خرج سفر دستم داده بود هنوز پیشمه. فعلا از اعتبار خودت مایه بذار، کارتو بهشت‌زهرا می‌دم دست خودت. فقط هورسا آبرومند باشه‌ها. در حد شان خانواده‌ی شادلو.
- نگرانش نباش. اون با من.
پشت سر ماشین حمل جنازه پارک کردم و گوشی رو هم از داشبورد برداشتم و کلام آخر رو گفتم:
- هورسا سوییچ پرایدو دادم دست مامان برات بیاره. ماشین زیر پات باشه سریع‌تر کارا رو پیش می‌بری.
- آره، قربون دستت خوب کردی.
رو‌به‌روی شهاب که مثلا پنهان از من اشکش رو پاک کرد ایستادم و با خداحافظی تماس رو قطع کردم.

نگاهی به گوشی که قطع کردم انداخت و گفت:
- ببخشید با این حالم همه‌ی زحمتا افتاد رو دوش تو.
لبخند مسخره‌ای زدم و گفتم:
- دیگه این‌جوری نگو. تو هم عضوی از خونواده‌ی مایی. انقدر حق به گردن خونواده ما داری که حالاحالاها نشه جبرانش کرد. بریم؟
به راننده‌ی نعش‌کش Ú©Ù‡ پشت فرمون نشسته بود Ùˆ منتظر ما Ønabzezan¯ نگاهی کرد Ùˆ گفت:
- بریم. مامان Ù‡Ùنبض_زن±Ø¯Ù†ØŒ منتظر تو بودیم.پولک_های_احساس Øهر_روز_پائیزهت http://nabz4story.blogfa.com/

بستن
آدرس پست:

نوع گزارش تخلف:

متن گذارش: