کانال تلگرام نبض زن @nabzezan

سامانه هرچیز:ارائه محتوای کانال های تلگرام
جستجو در تلگرام

 مشاهده مطالب کانال 💕🎀 نبض زن 💕🎀

توجه: کلیه محتوای این سایت توسط کاربران و کانال های تلگرام درج شده است و سایت هرچیز هیچ مسئولیتی نسبت به آن ها ندارد

رمهر_روز_پائیزهوز_پائیزه

قسمت نود و هفتم
تمام این خرج‌ها و هدیه‌ها و زیرمیزی‌ها به اون نگاه خشمگین و متعجب گودرزی تو دادگاه وقتی کارکنان خودش رو علیه‌اش دید می‌ارزید.
چنان سر و صدایی کرد و خط و نشون کشید و تهدید کرد که قاضی عصبی شد و از اتاق بیرونش کرد‌. و حکم پرداخت خسارت به شهابطب و فسخ قرارداد رو به وکیلش ابلاغ کرد.
حکم رو که به دستم دادن انگار دنیا رو داده بودن. حالا می‌تونستم با خبر خوش پیش شهاب برگردم.
از اتاق قاضی که بیرون اومدم گودرزی رو دیدم که روبه‌روی در اتاق نشسته بود و خون خونش رو می‌خورد. من رو که دید به سمتم اومد و داد زد:
- کار خودت رو کردی؟ خوشحالی الان جوجه؟ کارمندمم بر علیه‌ام کردی؟ الان تو دلت عروسیه؟
لبخند حرص‌درآری روی لبم نشوندم و با لحن حرص‌درآرتری گفتم:
- نه از جیب من می‌رفت، نه پدرکشتگی با تو داشتم. فقط دلم به حال اون بیمارای بدبختی که از کالای تو استفاده می‌کردن و نمی‌دونستن حکم مرگشون رو امضا کردن می‌سوخت که خواستم در کارخونه‌ات رو تخته کنم. اینو بدون این ره که تو می‌رفتی به ترکستان هم نبود. کل مجوز اون کارخونه و پروانه‌ی بهداشت و مهر استانداردش که الان باطل شده در خدمت تولید کالای با کیفیت برای بیمار بود، نه درآوردن پول و فرستادنش تو جیب امثال تو.
دستش که برای کوبوندن توی دهن من بالا رفته بود رو بابک توی مشت گرفت و پیچوند.
- یه بار این کارو کردی چیزی بهت نگفتم. فکر کردی بی‌کس و کاره هر بار دست بلند می‌کنی که بزنی؟ دستت رو قلم می‌کنم یه بار دیگه رو این زن بلند شه.
چشم‌غره‌ای به بابک رفت و با یه حرکت مچش رو از دست بابک آزاد کرد. بی‌حرف سمت وکیلش رفت و مشغول گفتگو شد. من هم سرشار از غرور بابت حمایت بابک دوشادوشش برای خروج از دادگاه به سمت راه‌پله رفتم که صدای داد گودرزی توی گوشم نشست.
- پس من واسه چی به تو پول دادم بی‌عرضه؟
روز از این قشنگ‌تر هم خدا آفریده بود؟ هم دادگاهم رو برنده شده بودم، هم حمایت بابک رو داشتم Ùˆ هم لج مردی رو درآورده بودم Ú©Ù‡ به چشمم منفورترین مرد دنیا بود. شاید حتی از الیاس منفورتر. کسی Ú©Ù‡ برای پر کردن جیب خودش به بیمارهای بستری روی تخت بیمارستان هم رحم نمی‌کرد رو اصلا Ù…ÛŒnabzezan´Ø¯ گفت مرد؟!

***
این‌بار Ú©Ù„ مسیر تØنبض_زنران رو بیدار بودم. Ø®Øپولک_های_احساسÛهر_روز_پائیزهوÙhttp://nabz4story.blogfa.com/

بستن
آدرس پست:

نوع گزارش تخلف:

متن گذارش: