مشاهده مطالب کانال 💕🎀 نبض زن 💕🎀
رمپولک_های_اØساس_های_اØساس
قسمت دویست و بیستم
بهاربا ترس بدون نگاه کردن به من Ú¯Ùت: Ù…ÛŒ دونم ØÙ‚ داری شما،به خدا ØÙ‚ داری اما اقا کیان این راهش نیست...تورو به همون خدا اروم باش تا Øر٠بزنیم ..
- چی و آروم باشم ؟؟آروم باشم تا ببینم چه جوری اول راه گ... می زنه تو این زندگی؟؟!!
ØرÙØ´ Ú©Ù‡ تمام شد به سمتم یورش آورد..از ترس چشیدن ضرب دستش جیغ کشیدم Ùˆ بهارجیغ کشید Ùˆ جلویش سپر شد Ùˆ التماس کرد:
-آقا کیان جان عزیزترینت Ù†Ú©Ù†..تو رو به امام Øسین صبر Ú©Ù† ..اجازه بده...خواهش Ù…ÛŒ کنم ازت...
کیان، شراره های آتش خشم نگاهش وعصبانیتش را به سمتم پرتاب کرد. شاید به خاطر روی بهارو قسم اش بود Ú©Ù‡ ÙÚ© منقبض شده اش را هم سایید Ùˆ با چهار گام بلند به طر٠اشپزخانه رÙت... با رÙتنش Ú©Ù…ÛŒ جرات گرÙتم اما هنوز چیزی از لرزی های تن Ùˆ بدنم Ú©Ù… نشده بود.صدای به هم خوردن دیوانه وار لیوان ها را Ù…ÛŒ شنیدم... Ù…ÛŒ دیدم Ú©Ù‡ پارچ اب را با لرزش Ùˆ التهاب سر Ù…ÛŒ کشد...درد پیکره وجودش را Øس Ù…ÛŒ کردم Ùˆ ذهنم تهی شده بود از همه چیز
به گریه اÙتادم..صدای نا به هنجار شکستن پارچ با زمین بلند شد.. ترسیده تو جایم نیم خیز شدم..پارچ به هزارو یک تکه تبدیل شده بود Ùˆ هر شیشه به گوشه ای اÙتاده بود.. تکیه اش را بر سینک Ùˆ Ù†Ùس Ù†Ùس های هیستریکش را Ù…ÛŒ دیدم..از قصد نزده بود.لرزش تمام تنش اجازه نگهداری یک پارچ آب ناقابل به دستانش را نمی دادند انگار!
با نگرانی Ùˆ چشمهایی Ú©Ù‡ از شدت تاری همه چیز را دو تا Ù…ÛŒ دید خواستم به طر٠اشپزخانه بروم تا مطمئن بشوم اتÙاقی برایش Ù†ÛŒÙتاده..پا Ú©Ù‡ تند کردم بازویم در Ú†Ù†Ú¯ بهار اسیر شد.
- دلم Ù…ÛŒ خواد انقدر بزنمت تا خون بالا بیاری دلم Ù…ÛŒ خواد با جÙت دستای خودم بکشمت Ùˆ زنده زنده Ùˆ چالت کنم...Ú¯Ùتم Ù†Ú©Ù† عوضی...Ú¯Ùتم غلط زیادی Ù†Ú©Ù† Ù†Ú¯Ùتم؟؟ Øالیت نشد...شد؟
جواب ندادم Ú©Ù‡ ناخن هایش را بیشتر در گوشت دستم Ùرو کرد. جیغ کشیدم Ùˆ آرام لب زد: Ø®ÙÙ‡ شو..Ùقط Ø®ÙÙ‡ شو Ùˆ هر وقت Ú©Ù‡ Ú¯Ùتم Ù…ÛŒ ری Ù…ÛŒ شینی جلوش Ùˆ سیر تا پیاز قضیه رو براش تعری٠می Ú©Ù†ÛŒ ...پات بذاری تو آشپزخونه بری طرÙØ´ قلم پاهاتو خورد Ù…ÛŒ کنم Ùˆ Ù…ÛŒ دونی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ کنم...چقدر به توی اØمق Ú¯Ùتم شهاب ارزشش بیشتر از اون آشغاله... د آخه نامرد nabzezanر Ù…ÛŒ کردی دو سال بگذره سه سال بگØنبض_زنبعد این روی خودتو نشپولک_های_اØساسدهر_روز_پائیزه Ø¢http://nabz4story.blogfa.com/