کانال تلگرام نبض زن @nabzezan

سامانه هرچیز:ارائه محتوای کانال های تلگرام
جستجو در تلگرام

 مشاهده مطالب کانال 💕🎀 نبض زن 💕🎀

توجه: کلیه محتوای این سایت توسط کاربران و کانال های تلگرام درج شده است و سایت هرچیز هیچ مسئولیتی نسبت به آن ها ندارد

رمهر_روز_پائیزهوز_پائیزه

قسمت هشتاد و هفتم
خیره نگاهش کردم. این رو نمیدونستم اما اگر باعث آرامشم نمیشد شدید از تصمیمم پشیمون میشدم. سرم رو با شک کمی تکون دادم که باعث خنده‌اش شد.
غذا رو آوردن و روی میز گذاشتن. مثل گرسنه‌ها به غذا حمله کرد و این نشون می‌داد اون بیشتر از من گرسنه بوده. آروم شروع به خوردن کردم. نصفه‌های غذا بودم که نگاهش رو حس کردم. سر بلند کردم و به بشقاب خالی‌اش نگاه کردم. باقیمونده‌ی غذام رو نصف کردم و نصفه غذا رو توی بشقابش گذاشتم. اعتراض کرد:
- خودت بخور عزیزم. مگه نگفتی گرسنه‌ای.
- دوست ندارم من بخورم و تو نگاه کنی. حس بدی بهم دست می‌ده.
خندید و باز به غذا حمله کرد. و نمی‌دونستم من محو خنده‌اش مونده بودم.

***
انقدر خسته بود که اجازه ندادم پشت فرمون بنشینه و به زور سوییچ رو ازش گرفتم و خودم نشستم. تا به حال بالاتر از پراید ننشسته بودم و قلق پژو دستم نبود. کلاجش گیر داشت، اما چیزی نگفتم و سعی کردم راه بیام.
مسیر هتل رو بلد بودم. سری قبل هم همین هتل اومده بودم. الان فقط منتظر بودم هتل هم رزرو رو لغو کرده باشه تا کل ده طبقه هتلشون رو روی سرشون خراب کنم و تلافی بلیط هواپیما هم سر هتل دربیارم. اما خوشبختانه همه چیز خوب پیش رفت و بی بگو‌مگو کلید دو تا اتاق رو دستم دادن.
یکی از کلیدها رو دست بابک دادم.
چمدونم رو برداشت و همراه هم وارد آسانسور شدیم. به دیوار آسانسور تکیه دادم و ایستاده خوابیدنش رو نگاه کردم. طبقه‌ی چهار که نگه داشت چمدون رو از دستش کشیدم. از خواب پرید. خندیدم و گفتم:
- می‌خوای باهات بیام؟ می‌ترسم تا طبقه‌ی خودت خواب بمونی.
چشمکی زد و خندید.
- نمی‌خواد. سعی می‌کنم تا اتاق خودم دووم بیارم.
در آسانسور بسته شد و تنها چیزی که شنیدم "شب به خیر" از لای در بسته‌ی آسانسور بود.
سمت اتاقم رفتم و به این فکر کردم بابت دو تا اتاق گرفتن که از شهاب ممنون بودم، ولی چرا تو دو تا طبقه‌ی مختلف؟ این رو درک نمی‌کردم. شاید زمان رزرو اتاق این طبقه اتاق خالی دیگه‌ای نداشته.
وارد اتاق شدم Ùˆ نهایت همتم این بود Ú©Ù‡ مانتوم رو دربیارم Ùˆ با همون شلوار Ù„ÛŒ تنگ روی تخت Ønabzezan§Ø¨ÛŒØ¯Ù….
تمام راه خواب بودم Ùˆ دیگه نبض_زن§ÛŒÙ† راحتی خوابم نمیپولک_های_احساسهر_روز_پائیزه اhttp://nabz4story.blogfa.com/

بستن
آدرس پست:

نوع گزارش تخلف:

متن گذارش: