کانال تلگرام نبض زن @nabzezan

سامانه هرچیز:ارائه محتوای کانال های تلگرام
جستجو در تلگرام

 مشاهده مطالب کانال 💕🎀 نبض زن 💕🎀

توجه: کلیه محتوای این سایت توسط کاربران و کانال های تلگرام درج شده است و سایت هرچیز هیچ مسئولیتی نسبت به آن ها ندارد

رمهر_روز_پائیزهوز_پائیزه

قسمت هفتاد و سوم
من؟ من قاتل بودم؟ قاتل زنی که تقدیرش بود به جای من زجر بکشه؟ من اصلا آزارم به مورچه هم می‌رسید؟ به من می‌گفتن قاتل؟
دود از کله‌ام بلند شد. عصبی بلند شدم و سمت پنجره رفتم. بازش کردم بلکه هوای خنک شبانگاهی باعث خنک شدن مغزم بشه. تسکین که نبود هیچ، آلوده بودنش هم باعث شد به سرفه بیفتم. پنجره رو بستم و وقتی دیدم به تنهایی توان هضمش رو ندارم شماره‌ی هورسا رو لمس کردم و دکمه‌ی تماس رو زدم. با بوق اول جواب داد. پس زمینه‌ی صداش، صدای داد و بیداد مامان بود.
باز هم بی‌سلام شروع کردم.
- چه خبره اونجا هورسا؟
صداش آهسته بود. انگار که می‌خواست کسی نشنوه.
- چیزی نیست. تو خودتو نگران نکن. رفتن. یعنی بابا بیرونشون کرد.
- پس مامان سر کی داره داد می‌زنه؟
- چیزی نیست. عصبیه، داره با صدای بلند برای بابا تعریف می‌کنه امروز چی شده.
ترسیدم. نکنه مامان فراموش کنه قسمت آخر ماجرا رو برای بابا سانسور کنه.
- همشو گفت؟
- نمی‌دونم. من اومدم تو اتاق. تو چیکار کردی؟ خانم شادلو حالش چطوره؟
حال مرده مگه تعریف کردن داشت؟ کلافه گفتم:
- بحثو عوض نکن هورسا. قشنگ تعریف کن ببینم چی شده. یادت ندادن این خبرا رو با پیام به کسی ندی؟ داشتم سکته می‌کردم.
- دور از جونت آجی. سکته نداره که. دهن باز کردن، مامان چنان زد تو دهنشون که باید بودی و می‌دیدی؟ شستشون انداخت رو بند. تازه پس از خشک شدن هم اتو کرد تا کرده گذاشت تو کمد.
به تشبیه مسخره‌اش خندیدم و پرسیدم:
- حالا چی می‌گفتن؟
- ولشون کن بابا. داغشون تازه بوده، یه بچه‌ی مریض بی‌مادر افتاده رو دستشون، داغ کردن اومدن اینجا آمپر بچسبونن.
دلم برای بچه سوخت. پرسیدم:
- بچه چرا مریضه؟
- چه می‌دونم. می‌گن چون زود به دنیا اومده. ولی من باورم نمی‌شه‌. زود کجا بود بابا؟ شکم دختره انقدر بزرگ بود که من تو عروسی همش نگران بودم کیسه آبش پاره بشه. ما رو گول زدن گفتن شش ماهه‌س. فکر کردن ما خریم باور می‌کنیم. بابا من که دیگه تو مزون دیده بودمش. گن می‌بست شکمش کوچیک شه و معلوم نشه چند ماهشه. من که می‌گم تاثیر فشار همون گنه‌ست که بچه مشکل داره. ببین کی گفتم.
- پشت سر مرده حرف نزن.
از صداش معلوم بود که با جانب‌داری‌ام جوش آورده.
- چیه؟ نمی‌خوØnabzezan¨Ú¯ÛŒ خدا رحمتش کنه؟
- چرا نگم؟ اوÙنبض_زن مقصر چیزی نبود. مقصپولک_های_احساسیهر_روز_پائیزهسhttp://nabz4story.blogfa.com/

بستن
آدرس پست:

نوع گزارش تخلف:

متن گذارش: