مشاهده مطالب کانال دلنوشته های یک طلبه
Ù…Øمد رضا Øدادپور جهرمی:
بسم الله الرØمن الرØیم
مستند داستانی ک٠خیابون(2)
✠نویسنده: Ù…Øمد رضا Øدادپور جهرمی
«قسمت سی و سوم»
داشت بهم میریخت. Ú¯Ùتم : تو مثلا زرنگی کردی Ùˆ یه خط دیگه گرÙتی چون مسدودت کرده بود Ùˆ نمی خواستی از دستش بدی! درسته؟
بازم سکوت کرد!
Ú¯Ùتم: خانم شما Ùکر این نکرده بودی Ú©Ù‡ تو خطت عوض کرده بودی... اما اون Ú©Ù‡ خطش عوض نکرده... بچه های ما به ضمیمه پرونده شما پرینت تلگرام کیان هم آوردن Ùˆ الان پیش منه!
Ú¯Ùت : درسته... اما من Ú©Ù‡ نمیدونستم دارین منو Ú†Ú© Ù…ÛŒ کنین... پس قصدم پیچوندن شما نبوده!
Ú¯Ùتم : نمی خوام در این زمینه ها بØØ« کنم... Ùقط Ú¯Ùتم Ú©Ù‡ بدونی جاده ای Ú©Ù‡ الان تو میخوای روش راه بری، ما آسÙالتش کردیم... رو راست باش خانم! چیزی را مخÙÛŒ Ù†Ú©Ù† لطÙا.
Ú¯Ùت : باشه... الان Ú†ÛŒ بگم سوالتون چیه؟
Ú¯Ùتم : کیان... از کیان بگو...
Ú¯Ùت : کیان استاد تاریخ بوده Ú©Ù‡ به خاطر دگر اندیشی Ùˆ صØبتهاش سر کلاس، ممنوع التدریس میشه... یه مدت در پژوهشکده مطالعات معاصر کار Ù…ÛŒ کرد Ùˆ اونجا هم تØملش نکرده بودن Ùˆ آخرش اخراج میشه.
Ú¯Ùتم : خب داره جالب میشه...
Ú¯Ùت : بایدم جالب بشه... مردمو از نون خوردن میندازین... بعدشم توقع دارین...
ØرÙشو قطع کردم Ùˆ یه Ú©Ù… با تندی Ú¯Ùتم : نه... مثل اینکه شما خوشت میاد مثل تو Ùیلما با مامور امنیتی Øکومت ØرÙای الکی بزنی! خانم از خودت دÙاع Ú©Ù†... نمی Ùهمی؟! از کیان بگو ... الان در Øال باز جویی هستی... با خبرنگار روزنامه شرق Ùˆ خبر جنوب Ú©Ù‡ مصاØبه نمی کنی؟! کیان... کجاها باهاش بودی؟ چقدر باهاش بودی؟ Ú†ÛŒ Ú¯Ùتی؟ Ú†ÛŒ شنیدی؟
با یه Ú©Ù… ترس توی صداش Ú¯Ùت : وای چقدر شما از من بدت میاد؟! چقدر با ØµØ¨Ø Ù…ØªÙاوتید؟
دستشو گذاشت دوطر٠شقیقش... یه Ú©Ù… سکوت کرد... سرشو انداخت پایین... بعد از چند Ù„Øظه دستشو برداشت Ùˆ Ú¯Ùت: میشه برای امروز کاÙÛŒ باشه؟ ازتون خواهش میکنم! من الان اصلا انرژی ندارم...
Ú¯Ùتم: کیان... بÙرماییدخانم ... Ù…ÛŒ شنوم!
با یه Ú©Ù… ناراØتی Ùˆ به هم ریختن Ú¯Ùت : نمی تونم... راØتم بذارین...
Ú¯Ùتم : شما جایی نمیری... Øر٠بزنید خانم!
Ú¯Ùت : باهم قرار گذاشتیم...
Mohamadrezahadadpour