مشاهده مطالب کانال دلنوشته های یک طلبه
بسم الله الرØمن الرØیم
مستند داستانی ک٠خیابون(2)
✠نویسنده: Ù…Øمد رضا Øدادپور جهرمی
«قسمت چهاردهم»
â›”ï¸Ù†Ù‚Ù„ Ùˆ انتشار داستان به هیچ وجه بدون لینک کامل کانالم جایز نیست.â›”ï¸
روی صندلی روبروی دیوار نشسته بود. اطاق Ú©Ù… نور Ùˆ سکوت Ù…Øض.
وقتی از توی پنجره مات دیدمش، به عمار Ú¯Ùتم: «عمار چرا آوردینش اینجا؟!»
عمار Ú¯Ùت: «با خودم Ú¯Ùتم الان همینو میگیا ... Øالا سخت نگیر ... Ùرصت هماهنگی واسه جای دیگه نداشتیم ...»
Ú¯Ùتم: «باشه اما اگه بیشتر شدند، سر این پرونده اصلا اینجا نیان.»
اینو Ú¯Ùتم Ùˆ رÙتم داخل!
سلام کردم و نشستم روی صندلیم.
اونم آروم Ú¯Ùت: «سلام»
Ú¯Ùتم: «صبØتون بخیر!»
با Øالت هول Ùˆ ناراØتی Ú¯Ùت: «آقا بخدا من کاری Ù†Ú©mohamadrezahadadpourما Ú©Ù‡ سلام میکنی Ùˆ اØترام میذاری Ùˆ اØوالپرسی میکنی، Øتما آدم اصل Ùˆ نسب داری هستی! آقا جان عزیزت Ú©Ù…Ú©Ù… Ú©Ù† خلاص بشم!»
Ú¯Ùتم: «مگه خدایی نکرده از وقتی بچه های ما اومدن سراغتون، بی اØترامی یا برخورد بدی دیدید؟!»
Ú¯Ùت: «خب نه! ولی به قرآن ... به جان شهیدت قسم من اهل هیچی نیستم ... با Øکومت هم خوبم ... وقتی کوچیک بودم کلاس قرآن هم میرÙتم ... یه سال هم میرÙتم بسیج ... با مادر خدا بیامرزم میرÙتم!»
Ú¯Ùتم: «با مادرت میرÙتی؟ ینی میرÙتی بسیج خواهران؟! یا مادرت باهات میومد بسیج برادران؟! Ú†ÛŒ داری میگی؟»
Ú¯Ùت: «وای ولم کنین تو را به خدا ... نه ... کوچیک بودم ... آقا به خدا من آدم بدی نیستم!»
✅دلنوشته های یک طلبه
@mohamadrezahadadpour
Ú¯Ùتم: «باشه بابا ... چیه همش قسم میخوری؟ Ù…Ú¯Ù‡ من Ú¯Ùتم آدم بدی هستی؟!»
Ú¯Ùت: «آقا پس چه؟ Ú†Ù‡ بکنم Ú©Ù‡ ولم کنین؟!»
Ú¯Ùتم: «ای بابا ... Ù…Ú¯Ù‡ داره بهت بد میگذره؟ اگه خودت باهامون راه بیایی Ùˆ همکاری کنی، همه Ú†ÛŒ Øله! ناهار برمیگردی پیش خانوادت!»
با همون ترس Ùˆ لرزش Ú¯Ùت: «باشه ... آقا قول بده کتکم نمیزنین!»
Ú¯Ùتم: «اگه بچه خوبی باشی، چرا باید کتک بخوری؟ خب Øالا اجازه میدی شروع کنیم؟»
Ú¯Ùت: «ها آقا ... بÙرما ... اصلا هر Ú†ÛŒ شما بگی!»
Ú¯Ùتم: «باشه ... بسم الله الرØمن الرØیم ... این Ú†Ù‡ کاری بود Ú©Ù‡ کردی؟!»
Ú¯Ùت: «کدوم کار آقا؟»
Ú¯Ùتم: «ببین ... از همین Øالا داری اذیت میکنیا ... Ù…Ú¯Ù‡ قرار نشد راه بیایی تا زmohamadrezahadadpour