کانال تلگرام دلنوشته های یک طلبه | محمد رضا دادپور @mohamadrezahadadpour

سامانه هرچیز:ارائه محتوای کانال های تلگرام
جستجو در تلگرام

 مشاهده مطالب کانال دلنوشته های یک طلبه

توجه: کلیه محتوای این سایت توسط کاربران و کانال های تلگرام درج شده است و سایت هرچیز هیچ مسئولیتی نسبت به آن ها ندارد

ðŸØ³ÙØ±_نامه_کربلا_مه_کربلا_Û²Û²

بعد از خیمه گاه، همه رفتن هتل برای صبحونه و استراحت. من به بعثه رهبری در هتل جواهر، در جوار خیمه گاه رفتم.

بعد از صرف صبحونه، با آقا سید و مسئول بازرسی بعثه و رابط روحانیون و حاج آقای بهجتی (سرپرست بعثه) یه دیدار صمیمی داشتیم. بسیار افراد شریف و دلسوزی هستند. خدا حفظشون کنه.

موقع خداحافظی، حاج آقای بهجتی، دو تا تربت خالص که متعلق به حائر و نزدیک قبر مطهر اباعبدالله هست بهم داد. بسیار خوشحال شدم و همونجا نیت کردم که یکیش بدم به خانمم و یکی دیگش هم بدم به مادرم.

اون روز باید به یادماندنی تر از این ها تموم میشد. بخاطر همین، آقا سید در لحظه خداحافطی، یه ژتون سه نفره غذای مهمان خانه حرم مطهر امام حسین بهم داد. من که به قول آسید مهدی در گُنج خودم نمیپوستیدم، ازش گرفتم و ظهر با حاجی هژبری رفتیم و ... خلاصه آره ... جاتون بسیار بسیار خالی ... زدیم بر بدن ... ژتون سومی هم برای اهل کاروان یه غذای تبرکی گرفتیم و به هرکس یه تیکه نون متبرک و یه قاشق از غذای لذیذ حرم دادیم.

یه بساط شکلات داغ در لحظه خروج از رستوران حرم مطهر وجود داره. محترمانش باید اینجوری بگم که ینی یه معجون از شکلات داغ و قهوه، اون قاطی میکنه... یه سرِ گیج و خمار و حس باحال هم من و تو قاطی میکنیم که نگو ...

عصر اون روز، از هتل حرکت کردیم Ùˆ زائران عزیز را به طرف دو مکانی Ú©Ù‡ میگن دستان نورانی سقای کربلا در اونجا از بدن Ùmohamadrezahadadpour

بستن
آدرس پست:

نوع گزارش تخلف:

متن گذارش: