مشاهده مطالب کانال دلنوشته های یک طلبه
ðŸØ³Ùر_نامه_کربلا_مه_کربلا_Û²Û²
بعد از خیمه گاه، همه رÙتن هتل برای صبØونه Ùˆ استراØت. من به بعثه رهبری در هتل جواهر، در جوار خیمه گاه رÙتم.
بعد از صر٠صبØونه، با آقا سید Ùˆ مسئول بازرسی بعثه Ùˆ رابط روØانیون Ùˆ Øاج آقای بهجتی (سرپرست بعثه) یه دیدار صمیمی داشتیم. بسیار اÙراد شری٠و دلسوزی هستند. خدا ØÙظشون کنه.
موقع خداØاÙظی، Øاج آقای بهجتی، دو تا تربت خالص Ú©Ù‡ متعلق به Øائر Ùˆ نزدیک قبر مطهر اباعبدالله هست بهم داد. بسیار خوشØال شدم Ùˆ همونجا نیت کردم Ú©Ù‡ یکیش بدم به خانمم Ùˆ یکی دیگش هم بدم به مادرم.
اون روز باید به یادماندنی تر از این ها تموم میشد. بخاطر همین، آقا سید در Ù„Øظه خداØاÙطی، یه ژتون سه Ù†Ùره غذای مهمان خانه Øرم مطهر امام Øسین بهم داد. من Ú©Ù‡ به قول آسید مهدی در Ú¯Ùنج خودم نمیپوستیدم، ازش گرÙتم Ùˆ ظهر با Øاجی هژبری رÙتیم Ùˆ ... خلاصه آره ... جاتون بسیار بسیار خالی ... زدیم بر بدن ... ژتون سومی هم برای اهل کاروان یه غذای تبرکی گرÙتیم Ùˆ به هرکس یه تیکه نون متبرک Ùˆ یه قاشق از غذای لذیذ Øرم دادیم.
یه بساط شکلات داغ در Ù„Øظه خروج از رستوران Øرم مطهر وجود داره. Ù…Øترمانش باید اینجوری بگم Ú©Ù‡ ینی یه معجون از شکلات داغ Ùˆ قهوه، اون قاطی میکنه... یه سر٠گیج Ùˆ خمار Ùˆ Øس باØال هم من Ùˆ تو قاطی میکنیم Ú©Ù‡ Ù†Ú¯Ùˆ ...
عصر اون روز، از هتل Øرکت کردیم Ùˆ زائران عزیز را به طر٠دو مکانی Ú©Ù‡ میگن دستان نورانی سقای کربلا در اونجا از بدن Ùmohamadrezahadadpour