کانال تلگرام دلنوشته های یک طلبه | محمد رضا دادپور @mohamadrezahadadpour

سامانه هرچیز:ارائه محتوای کانال های تلگرام
جستجو در تلگرام

 مشاهده مطالب کانال دلنوشته های یک طلبه

توجه: کلیه محتوای این سایت توسط کاربران و کانال های تلگرام درج شده است و سایت هرچیز هیچ مسئولیتی نسبت به آن ها ندارد

ðŸØ³ÙØ±_نامه_کربلا_مه_کربلا_Û³

راه افتادیم. دیدم هم کاروانی ها حال دارن و طالب دعا و مناجات هستند. جاتون خالی یه دعای توسل با هم خوندیم.

چون خیلی صدام خوب نیست و کلا صِدام مصیبته، دیگه وسطش روضه و شعر و اینا نخوندم. نکته جالبش اینجا بود که وقتی به توسل به امام رضا علیه السلام رسیدیم، صدای ناله مردم بیشتر بلند شد. خیلی بی معرفت تر از این حرفام اما بزرگی میگفت قطعا عنایتی شده که دل ها به طرفش متوجه شده!

بعد از حدود یکی دو ساعت، در رستوران صدف واقع در نورآباد جهت صرف شام توقف کردیم. کنار این رستوران، مسجد ساده و باصفایی بود که توسط شهید محراب، آیت الله مدنی رحمه الله علیه کلنگ زنی شده بود.

حرکت کردیم.

حدود ساعت ۵ونیم به شلمچه رسیدیم. خدا قسمتتون کنه قدم زدن و خلوت سحر و بین الطلوعین شلمچه.
نماز صبح خوندیم و بعدش چندتا نکته درباب خواص اذکار و ادعیه بعد از نماز صبح گفتم و با زائرا صحبت کردیم.

اینم بگم که یکی از پیرزن های کاروان خیلی باحاله... بعد از اینکه کلی صحبت کردم و حال و هوا و معنویت و این چیزا ... پرید اومد جلو و خیلی جدی پرسید: حاجی! الهی قربونت برم... این دعاها و این چیزا که گفتی، باید با دل ناشتا باشه یا نه؟

گفتم: باید هر از هشت ساعت و طبق دستور آخوند معالج مصرف شود!! آخه مادر جان! مگه میخوای بری آزمایشگاه که باید ناشتا ما_قبل_الشهادهن👈 😐
روحانی کاروان بغلی👈 😳
اون خانمه👈 😇
بقیه کاروان👈 🤣

بگذریم...

جاتون خالی صبحونه هم تو سالن ترانزیت خوردیم. بعدش حاجی گذرنامه ها را بهمون داد و گفت باید تو صف بایستیم تا از مرز عبور کنیم.

ته دلم روشن بود که مشکلی پیش نمیاد. نوبتم شد و گذرو بهش دادم و اونم چک کرد و مُهر و گفت برو ! همین ... بدون درد و خونریزی!
الحمدلله ...

رد شدیم و سوار اتوبوس های عراقی شدیم. چون فاصله شلمچه تا بصره عراق خیلی کوتاهه، بلندگو را برداشتم و گفتم: عزیزانی که حال و حوصله منو دارن یه mohamadrezahadadpour

بستن
آدرس پست:

نوع گزارش تخلف:

متن گذارش: