مشاهده مطالب کانال دلنوشته های یک طلبه
همین، پروژه خیلی سنگین Ùˆ پیچیده ای را طراØÛŒ Ùˆ دنبال میکردند Ú©Ù‡ اهدا٠مختلÙÛŒ را همزمان دنبال میکرد! اما از این نکته غاÙÙ„ بودند Ú©Ù‡ معمولا چاله ها Ùˆ ØÙره های اطلاعاتی، در پروژه های پیچیده تر، عمیق تر هست Ùˆ Ú©Ø´ÙØ´ هم شاید سخت تر باشه اما اگه کش٠بشه، ضربه سنگینی به نظام اطلاعاتی Øری٠وارد میشه!»
اینقدر سربسته Ùˆ Ú©Ù„ÛŒ Øر٠میزد Ú©Ù‡ جوابگوی دل پر درد Ùˆ جوونی از دست رÙته من نبود! نمیدونستم Ú†ÛŒ بگم ... Ùقط پرسیدم: «دیگه همه چیز تموم شد؟»
اون آقاهه جواب داد: «میتار Ùˆ مامور پوشیش Ú©Ù‡ همینایی بودند Ú©Ù‡ دیدین! اما با توجه به موقعیت شما در دانشگاه تازه تاسیستون Ùˆ مسائلی Ú©Ù‡ دشمن زخم خورده از الان به بعد طراØÛŒ میکنه Ùˆ دنبال عملیاتش هست، بهتره بگیم همه چیز تازه شروع شد! لطÙا خودتون را Ù…ØÚ©Ù… Ùˆ استوار بگیرین ... طبق تØقیقاتی Ú©Ù‡ من کردم، جوّ دانشگاهتون منÙÛŒÙmohamadrezahadadpour