مشاهده مطالب کانال دلنوشته های یک طلبه
Ù†Ùس سردی کشید Ùˆ Ú¯Ùت: «ببین عزیزکم! من Ùˆ مادرت تو را با Ù…Øبت اهل بیت Ùˆ نون Ùˆ نمک مقاومت بزرگ کردیم ... نمک نخوری Ùˆ نمک دون را بشکنی! بنظرم با اون آقاهه یه Ú©Ù… بیشتر مراوده داشته باش! شاید یه Ú©Ù… خشن به نظر بیاد اما تنها کسیه Ú©Ù‡ میتونیم روش Øساب کنیم! با وجود اینکه اهل کشور خودمون نیست ولی این همه راه را نیموده واسه وقت تل٠کردن! کارش درسته! من Ùکر میکنم Øداقل یکی دو ماه از شماها جلوتره! ینی ذهن Ùˆ تجربه Ùˆ ØرÙاش جوریه Ú©Ù‡ یکی دو ماه بعدش مشخص میشه Ùˆ از دشمنش جلوتره!»
Ùقط لبمو باز کردم Ùˆ خیلی با قاطعیت Ùˆ خیال جمعی Ú¯Ùتم: «چشم بابا !»
Ú¯Ùت: «امروز اوMohamadrezahadadpour