کانال تلگرام کافه رمان سرا | کافه رمانسرا @cafeeromansara

🌺 ارسال بهترین رمان ها و کتاب ها همراه با خلاصه و توضیح 🌺

🔘 ادمین👇👇

💢 @Rommaann 💢

🔘 گروه درخواست های کافه رمان 👇

https://t.me/joinchat/AAAAAD8f031sXFni9nR_4A

 مشاهده مطالب کانال 🌟🍃 ڪافہ رمانسرا 🍃🌟

توجه: کلیه محتوای این سایت توسط کاربران و کانال های تلگرام درج شده است و سایت هرچیز هیچ مسئولیتی نسبت به آن ها ندارد

🗞

♦️داستان #ضرب_المثل زیر آب زدن

زیرآب، در خانه های قدیمی ‌تا کمتر از صد سال پیش که لوله کشی آب تصفیه شده نبود معنی داشت.
زیرآب در انتهای مخزن آب خانه ها بوده که برای خالی کردن آب، آن را باز می‌کردند.

این زیرآب به چاهی راه داشت و روش باز کردن زیرآب این بود که کسی درون حوض می‌رفت و زیرآب را باز می‌کرد تا لجن ته حوض از زیرآب به چاه برود و آب پاکیزه شود.

در همان زمان وقتی با کسی دشمنی داشتند.
برای اینکه به او ضربه بزنند زیرآب حوض خانه اش را باز می‌کردند تا همه آب تمیزی را که در حوض دارد از دست بدهد.
صاحب خانه وقتی خبردار می‌شد خیلی ناراحت می‌شد چون بی آب می‌ماند.
این فرد آزرده به دوستانش می‌گفت: «زیرآبم را زده اند.»

☕️کافه رمانسرا☕️
@cafeeromansara

  کلمات کلیدی: ضرب_المثل

تحقیقات صورت گرفته در سال ۲۰۱۵ بیانگر این موضوع است افرادی که در هنگام عکس گرفتن صورت خود را به شکل اردک در میاورند دچار روانپریشی یا عدم ثبات احساسات هستند!

☕️کافه رمانسرا☕️
@cafeeromansara

🌟🍃 ڪافہ رمانسرا 🍃🌟

🗞

♦️عارفی که ۳۰ سال مرتب ذکر می گفت:
استغفر الله
مریدی به او گفت: چرا این همه استغفار می کنی، ما که از تو گناهی ندیدیم.
جواب داد: سی سال استغفار من به خاطر یک الحمد لله نابجاست!
روزی خبر آوردند بازار بصره آتش گرفته، پرسیدم: حجره من چه؟
گفتند: مال شما نسوخته…
گفتم: الحمدلله…
معنیش این بود که مال من نسوزد مال مردم به درک!
آن الحمدلله از سر خودخواهی بود نه خداخواهی

چه قدر از این الحمدلله ها گفتیم و فکر کردیم شاکریم؟

☕️کافه رمانسرا☕️
@cafeeromansara

#آلـبـرت_انـیـشـتـن
اگر A را معادلۀ موفقیت تصور کنیم آن‌گاه این معادله عبارت است :

🌐 A = X + Y + Z

که در آن X به معنای کار کردن ، Y پویایی و Z دهانت را بستن است


☕️کافه رمانسرا☕️
@cafeeromansara

🌟🍃 ڪافہ رمانسرا 🍃🌟

  کلمات کلیدی: آلـبـرت_انـیـشـتـن

#خوشبختی_یعنی_این

نیم ساعتی ميشد...
كه منتظر خونواده عروس بودیم...
قلبم داشت از جا کنده میشد...
دست و پام سست شده بود...
بالاخره انتظار به سر رسید و...
خطبه عقدمون...
تو حرم امام رضا(عليه السلام)جاری شد...
کل فامیل مشغول روبوسی و تبریک گفتن شدن...
نقل و شکلات بود که مثه بارون رو سر و کله مون میریختن...
گفتن که عروس و دوماد...
دو نفری...
برن محضر آقا زیارت...
نجابت و حیای همسرم...
مانع از این شد که دستشو بده به دستم..
دوشادوش هم رفتیم زیارت و برگشتیم...
از عنایات رئوف است که اندر حرمش...
همره دلبر خود شانه به شانه به زیارت بروی...

خدا میدونه چه آشوب و استرسی تو دلمون بود...
راهی محضر شدیم تا اسممون بره تو شناسنامه هم..
رفتیم محضر تا ۶ دنگ دلمو سند بزنم بنامش
سند منگوله دار دل من خورده بنامت بانو...
صاحب و مالک قانونی این دل شده ای
وقتی رسیدیم خونه...
مهمونا اومده بودن...
نزدیک اذون بود...
بدون توجه به مهمونا...
با آب حوض وسط حیاط وضو گرفتم و...
آماده نماز اول وقت شدم...
به اتاق گوشه حیاط رفتم ایستادم به نماز...
احساس کردم...
کسی بهم اقتدا کرده...
سلام نمازو که دادم... برگشتم...
پشت سرم،همسرمو دیدم...
با چادری سفید و چهره ای نورانی و زیبا...
چنان محو تماشاش بودم که گویا تا به حال...
این همه زیبایی رو یه جا ندیده بودم...
.
چار قل خواندم برایت قل هو الله احد…
قل هو زیبا و قل مَه رو و قل عمرت ابد

با صدایی نازک و مهربون...
به خودم اومدم...
دستشو دراز کرد و گفت:
.قبول باشه...
دست دادم و گفتم:
🍃 قبول حق 🍃
لمس دستای مهربونش...
انگار دلمو به خدا نزدیکتر کرده بود...
یه حس معنوی بی نظیر.

#دلدآده

☕️کافه رمانسرا☕️
@cafeeromansara

  کلمات کلیدی: خوشبختی_یعنی_این دلدآده