کانال تلگرام رمانکده سارا @LoveSara

سامانه هرچیز:ارائه محتوای کانال های تلگرام
جستجو در تلگرام

 مشاهده مطالب کانال 🍃رُمـانــڪدهـ ســارا🌧

توجه: کلیه محتوای این سایت توسط کاربران و کانال های تلگرام درج شده است و سایت هرچیز هیچ مسئولیتی نسبت به آن ها ندارد

🐬 پارت 190
#Part190

📕 رمان " رسوایی " ‼️ 🙊👄

به قلم خانم ک. شاهینی فر 👒

🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃

روی صندلی نشستم و آمین رو بغلم گرفتم . هق هق می کرد و حس می کردم یکی داره جیگرم رو سوزن سوزن می کنه ... هق هقش شبیه هربار چاقو خوردن توی قلبم بود انگار .... مادر شدن به نظرم عذاب بود تا یه موهبت الهی .... من عذاب می کشیدم از نبودنه آمین و این هق هق زدنش .... عذابش بیشتر از مشکلاته تا به امروزم بود .
کم کم آروم گرفت . مشغول وَر رفتن با دکمه ی طلایی رنگه مانتوم بود و من مشغوله یه دله سیر نگاه کردنش ...
فرزاد ـ کره خر تا همونجا یه ریز داشت گریه می کرد ...
بغضم رو قورت دادم و گفتم : شبا راحت می خوابه ؟
ـ ولمون کن تو رو قرآن آذین ، بچه تم که سرتقه عینه خودت .
ـ فروغ حواسش هست بهش ؟
ـ اونم پیر کرده ... دیروز رفته دِه به بچه ش سر بزنه از دیروز تا الان دخترت خونه منو تو شیشه کرده ...
ـ نگا چه قشنگ آروم شده ...
نیم نگاهی به منه آمین به بغل انداخت و گفت : چه به هم میاین ...
ـ فروغ تا کِی نیستش ؟
ـ به تو چه ؟ میای تا نگهش داری ؟
ـ می دی نگهش دارم ؟ فقط تا وقتی که فروغ بیاد ...
پوزخند زد : گوشت و بدم دسته گربه ؟
ـ به خدا فقط تا فروغ بیاد ...
اخم کرد : نخیر ، کِش نده پشیمونم نکن از آوردنش ....
چیزی نگفتم و به آمین نگاه کردم . به چشمای درشتش که شبیه خودم بود . اَبروهای دخترکم با فُرمه چونه ش شبیه باباش بود . جذابیت فرزاد رو با چشمای درشته من داشت ...
ـ چرا ساکت شدی ؟ خب خبره مرگِت پاشو بیا سره خونه زندگیت صبح تا شب بشین وره دله این وروره جادو که منو هم از کار و زندگی انداخته ...

پارت های بعدی این رمان فوق العاده رو آنلاین در کانال لاوڪـده سارا دنبال کنید ☺️👇

♣️ 📕 @LoveSara

  کلمات کلیدی: Part190
بستن
آدرس پست:

نوع گزارش تخلف:

متن گذارش: