مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاØPart186186
#Part186
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
پر بغض Ú¯Ùتم : آیدا خواسته جلو خانواده ÛŒ نامزدش ضایه Ø´ نکنم Ùˆ امشب Øتما Ùرزاد میاد Ùˆ آمینم میاره ... اگه بگی دله صاب Ù…Ùرده Ù… ØÙ‚ نداره آمین رو ببینه نمیام به خدا ... Ùقط بگو ØÙ‚ ندارم این همه به تب Ùˆ تاب بیÙتم ØŸ ...
کلاÙÙ‡ بازوهام رو ول کرد Ùˆ پنجه لا به لای موهاش کشید Ùˆ چیزی Ù†Ú¯Ùت Ú©Ù‡ تارخ Ú¯Ùت : کیمیا کودن اینا دعواشونم عشقولانه س منو تو خعلی خنگیم ....
کیمیا اخمو روی یکی از مبلا نشست Ùˆ Ú¯Ùت : من Ú¯Ùتم الانه سکته کنه ها ....
من نگام به کیهان بود Ú©Ù‡ بی جواب روی یکی از مبلا نشست Ùˆ تارخ کنارم اومد . دستشو دور شونه هام Øلقه کرد Ùˆ Ú¯Ùت : پدر مادرا همیشه دلشون توی تب Ùˆ تابه Ùˆ Ùرق نداره بچه هاشون نزدیکشون باشن یا دور آبجی خانوم ... این داداشه کله خره ما هم Ùقط نگرانه خودته ...
Ù€ من ... من دیگه تØقیر تر از این نمیشم ... نگرانم نباش کیهان ... من ØŒ من الان ØLoveSara 💋✨