مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاØPart157157
#Part157
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
کیهان نگران به سمته من برگشت : چرا داری می لرزی تو ؟
عصبی رو به تارخ Ú¯Ùت : چشه تارخ ØŸ Ú†Ù‡ غلطی کنم ØŸ داره Ù…ÛŒ لرزه ...
تارخ ـ کیمیا اون بسته قرصه توی داشبورد رو بده کیهان ..
کیمیا سرسنگین بسته رو درآورد Ùˆ بغله کیهان انداخت .. کیهان نزدیکم اومد Ùˆ غر زد : Ú¯Ùتم نبرش تارخ ØŒ Ú¯Ùتم بی شر٠... Ú¯Ùتم نبر اینو بینه جماعته یابو ...
کیمیا با هول Ú¯Ùت : آذین با تارخ بوده ØŸ ( رو به تارخ ) آره تارخ ØŸ تو با این دختره بودی ØŸ تو از دیشب Ú©Ù‡ نبودی دنباله این دختره بودی ØŸ
تند خودم رو جلو کشیدم Ùˆ با تمامه تنی Ú©Ù‡ درد Ù…ÛŒ کرد از نکشیدنه مواد Ùˆ کتک خوردنه Ù…Ùصلم Ú¯Ùتم : به خدا کیمیا تارخ مثله آیدینه ... نه .. نه ینی تارخ داداشمه ... به مرگه آمینم راست Ù…ÛLoveSara 💋✨