کانال تلگرام رمانکده سارا @LoveSara

سامانه هرچیز:ارائه محتوای کانال های تلگرام
جستجو در تلگرام

 مشاهده مطالب کانال 🍃رُمـانــڪدهـ ســارا🌧

توجه: کلیه محتوای این سایت توسط کاربران و کانال های تلگرام درج شده است و سایت هرچیز هیچ مسئولیتی نسبت به آن ها ندارد

🐬 پارت 164
#Part164

📕 رمان " رسوایی " ‼️ 🙊👄

به قلم خانم ک. شاهینی فر 👒

🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃

تارخ ـ با همین شرایط باهاش ازدواج کن ...
ـ ولی ...
تارخ ـ الانم مطمعن بهم اعتماد کن و والسلام !
به کیهان نگاه کردم . آشفته بود . من به کیهانم اعتماد داشتم . بحثه اعتماد نبود . به قوله خودش منو بزرگ کرده بود و هزارتا موقعیت برای سو استفاده وجود داشت ولی حتی یک بار هم به من بی حرمتی نکرده بود و بحثه من سیاه شدنه شناسنامه ش بود ... وقتی نگام رو دید گفت : با المثنی عقد میکنیم ، خوبه ؟
لعنتی انگار تمام افکاری که به سرم هجوم میارن قبلا خوده کیهان اونارو انداخته تو سرم که می فهمه حرفه دلم رو ...
اشکم که سُر خورد گفت : به مرگه اذین واسه خاطره خودمه ، نه تو ... از در بزنی بیرون یه ساعتم قَده یه عمر با نگرانی سَر میشه ...
کیمیا جلو اومد و دستم رو گرفت : من ازت خواستگاری می کنم .... خوبه ؟
تارخ کناره من ایستاد و گفت : نون و پنیر ارزونیتون دختر نمیدیم بهتون !!!!
کیما اخم کرد : خیلی دلتم بخواد داداشم دامادت بشه کچل ....
به تارخ پشت کرد و سمته اشپزخونه رفت که تارخم دنبالش راه افتاد : لِلاهی من کجا کچلم ؟ کیمیا خانوم اومدم خواستگاریت موهامو بافته بودم ....
کیمیا ـ ایششش ... خدا رو چشامو بسته بود بهت بله دا ...
صداشون رو دیگه نشنیدم . کیهان همونجا وایساده بود و نگام می کرد . دلخور بود انگار که جلو رفتم و رو به روش ایستادم و گفتم : دلخور نباش ازم ...
ـ میشه ؟
ـ نگرانم فقط ..
جلو اومد و با دستاش بازوهام رو گرفت . لبش رو بازبونش تَر کرد و گفت : به سَرت قسم اذین ... به ناموسم قسم آذین ... تقاصه تک تکه کاراشون رو پس می دن ... بهت قول میدم . این دنیا نظم داره ، مگه میشه خطا کنی و بی جواب بمونه

پارت های بعدی این رمان فوق العاده رو آنلاین در کانال لاوڪـده سارا دنبال کنید ☺️👇

♣️ 📕 @LoveSara

  کلمات کلیدی: Part164
بستن
آدرس پست:

نوع گزارش تخلف:

متن گذارش: