مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاØPart164164
#Part164
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
تارخ ـ با همین شرایط باهاش ازدواج کن ...
ـ ولی ...
تارخ ـ الانم مطمعن بهم اعتماد کن و والسلام !
به کیهان نگاه کردم . آشÙته بود . من به کیهانم اعتماد داشتم . بØثه اعتماد نبود . به قوله خودش منو بزرگ کرده بود Ùˆ هزارتا موقعیت برای سو استÙاده وجود داشت ولی Øتی یک بار هم به من بی Øرمتی نکرده بود Ùˆ بØثه من سیاه شدنه شناسنامه Ø´ بود ... وقتی نگام رو دید Ú¯Ùت : با المثنی عقد میکنیم ØŒ خوبه ØŸ
لعنتی انگار تمام اÙکاری Ú©Ù‡ به سرم هجوم میارن قبلا خوده کیهان اونارو انداخته تو سرم Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ Ùهمه ØرÙÙ‡ دلم رو ...
اشکم Ú©Ù‡ سÙر خورد Ú¯Ùت : به مرگه اذین واسه خاطره خودمه ØŒ نه تو ... از در بزنی بیرون یه ساعتم قَده یه عمر با نگرانی سَر میشه ...
کیمیا جلو اومد Ùˆ دستم رو گرÙت : من ازت خواستگاری Ù…ÛŒ کنم .... خوبه ØŸ
تارخ کناره من ایسØLoveSara 💋✨