مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاØPart151151
#Part151
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
ایدین اشک از گوشه ÛŒ چشمش راه گرÙته بود Ùˆ با اخم زیر بازوم رو گرÙت Ùˆ بلندم کرد . تموم تنم تیر Ù…ÛŒ کشید . ک٠دستم باز خونریزی کرده بود . پاهام رو زمین کشیده Ù…ÛŒ شد Ùˆ شبیه یه تیکه گوشته از بدن جدا شده بودم Ú©Ù‡ گرم بود ولی Øس نداشت !
از در خونه بیرونم انداخت Ú©Ù‡ Ú©ÙÙ‡ آسÙالت اÙتادم . سرÙÙ‡ های خشکی Ù…ÛŒ کردم Ú©Ù‡ شوری خون بیشتر زیر زبونم مزه Ù…ÛŒ کرد . سعی کردم سره جام بشینم Ú©Ù‡ نتونستم Ùˆ بدتر اÙتادم . آیدین Ùˆ آیدا دمه در بودن ...
آیدا ـ غلط کرد آیدین ... تو رو خدا ولش نکن همینطوری ...
آیدین Ù€ سگ تو روش نگاه نمیکنه ... تا خرخره تو لجن رÙته یه وجب بیشترش به هیچ جا بر نمی خوره .. دیگه برنگرد اذین !
صدای کوبیده شدنه در تو گوشم هزار بار تکرار شد . چشم چپم بسته بود و چشم راستم نیمه باز .... باورم نمیشد که دور انداختنم ... من هرزه نبودم و هرز نپریده بودم .
صLoveSara 💋✨