مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاØPart141141
#Part141
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
اخم کرد : Ú†ÛŒ رو ببخشم ØŸ Ù…Ú¯Ù‡ من میگم معذرت بخوای ØŸ میگم Ú©Ù… پاتو بذار بیخه Ø®Ùر٠غیرته من باهاش وَر برو .... نمیÙهمی تو ØŸ
Ù€ بابا Ú¯Ùت ...
تند بلند شد Ùˆ داد زد : د بابات غلط کرد نسخه پیچید واسه تو ØŒ بی صاØابی Ù…Ú¯Ù‡ ØŸ
Ù€ صاØابمه ....
Ù€ مالکی Ú©Ù‡ قدر گوهره تو دستاش رو ندونه صاØاب نیست Ú©Ù‡ ... یه بی رَگه Ú©Ù‡ ناموسش رو Øراج میذاره...
خوشم Ù…ÛŒ اومد از این جوشی Ú©Ù‡ میزد برای بی صاØاب بودنه منو به Øراج گذاشتنه من ... کیهان انگار برگشته بود تا من بÙهمم بی پناه نبودن Ú†Ù‡ مزه ای داره Ùˆ عجیب این مالک داشتن زیر دندونم مزه کرده بود ! باز خم شد Ùˆ این بار بازومو گرÙت Ùˆ پیاده Ù… کرد .
منو نشوند روی یه تیکه سنگ توی جنگلی که کنار خیابون بود و در صندوقه ماشین رو باز کرد ... ماشین تارخ رو انگار اLoveSara 💋✨