مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاØPart137137
#Part137
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
رو انداختم Ùˆ خودمو به کیهان رسوندم . به برزوی خون آلود Ùˆ بیهوش زیر دست Ùˆ پاش لگد Ù…ÛŒ زد Ùˆ ÙØØ´ Ù…ÛŒ داد ...
Ù€ پیره سگ ... مادر() آذینو Ù…ÛŒ خوای ØŸ ... Øرومزاده ÛŒ () ...
دستم رو دور پای کیهان Øلقه کردم Ùˆ مانع لگد بعدش شدم .
ـ کیهان به خدا کشتیش ... کیهاااااااان ...
به من نگاه کرد .
Ù€ آره ... Ù…ÛŒ کشمش آذین ... Ù…ÛŒ کشم .... Ù†Ùسشو Ù…ÛŒ بÙرَم ...
پاشو کشید Ùˆ از سالن بیرون رÙت . به برزو نگاه کردم . خونین Ùˆ مالین شده بود ... ترسیده بودم . از جام بلند شدم . لگنم درد Ù…ÛŒ کرد .
اهمیت ندادم Ùˆ از سالن برای پیدا کردنه کیهان بیرون رÙتم صداش رو شنیدم ...
ـ با دستای خودم ... کدوم گوریه ؟ ...
صدای کوبیده شدن درای کابینت از آشپزخونه Ù…ÛŒ اومد Ùˆ ترسیده تر به آشپزخونه رÙتم . همه جا رو به هم ریخته بود . چاقو رو پیدا کرد Ùˆ به سمت در اومد Ú©Ù‡ تند دLoveSara 💋✨