مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاØPart129129
#Part129
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
آیدا Ù€ تو یه Øیوونی لاله ...
کیانا ـ یخ کرد بیچاره ...
کیمیا ـ امین اینو بگیر ببینم ...
بچه ÛŒ بغلش رو به امین داد . تارخ رو به روم رسید . اما من Ùقط پر بغض به لاله Ùˆ پوزخندی Ú©Ù‡ روی لبش بود نگاه کردم . تارخ کاپشنش رو درآورد Ùˆ روی شونه هام انداخت : آذین ØŒ Øواست کجاست دختر ØŸ
کیمیا کنار تارخ ایستاد Ùˆ شال باÙت روی شونه هاش رو روی سرم انداخت : عÙریته ÛŒ بیشور . ببین چیکار کرد ... اذین خوبه Øالت ØŸ
به زن Ùˆ شوهری Ú©Ù‡ جلوم ایستاده بودن نگاه کردم Ùˆ Ú¯Ùتم : من خوبم ...
صدای امین رو شنیدم : تو عقل تو کله ت نیست ØŸ واقعا Ù†Ùرت انگیزی لاله ØŒ واقعا. ..
لاله پوزخند صداداری زد : من Ù†Ùرت انگیزم ØŸ من ØŸ من یا این هرزه ØŸ
تارخ پراخم برگشت : Ø®ÙÙ‡ شو لاله ØŸ اون دهنه Ú©Ø«ÛŒÙت رو ببند ...
لاله Ù€ واقعا Ú©Ù‡ ... این رÙته به شوهرش Ø®LoveSara 💋✨