مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاØPart103103
#Part103
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
آیدا ایستاد Ùˆ مات برده از Ùضای سبز Ùˆ زیاد از Øد مدرن Ùˆ شیک اطراÙØ´ Ú¯Ùت : یا خوده خدا ... بهشته یا ویلا ØŸ
اونقدری ذهنم درگیر لاله ÛŒ به قول آیدا کوآلا مانند اطرا٠کیهان بود Ú©Ù‡ اصلا Øواسم به اطرا٠پرت نشد . از کنار آیدا رد شدم Ùˆ از راه سنگی داخل رÙتم . کیهان Ùˆ امین ماشینا رو پارک کردن Ùˆ چند Ù†Ùری از ویلا بیرون اومدن Ùˆ روی تراس ایستادن .
اولین Ù†Ùر خاله مهتاب جلو اومد Ùˆ با دیدن سپهر روی گونه Ø´ زد : الهی من بمیرم تو رو اینطور نبینم ØŒ چت شده تو ØŸ
سپهر لب باز کرد برای جواب دادن Ú©Ù‡ لاله تند Ú¯Ùت : با چند Ù†Ùر دعواش شده ...
مادرم نگران به من نگاه Ù…ÛŒ کرد . با دیدنم با اطمینان خاطر به سمت سپهر رÙت : Øالت خوبه ØŸ
سپهر سری تکون داد Ùˆ مهتاب به جوش Ùˆ خروش اÙتاد : Ú†Ù‡ Øاله خوبی خواهره من ØŸ الهی خدا ازش نگذره بی پدر Ùˆ مادر رو ...
ÙLoveSara 💋✨