مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاØPart112112
#Part112
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
تارخ ـ اینا رو ببین ، عبرت شه زن نگیری ....
دختر بزرگ برزو خنده کنان به سمت آشپزخونه رÙت : والا تا بوده همین بوده Ú©Ù‡ دخترا با دیدن ما پشیمون Ù…ÛŒ شن ... عبرت Ù…ÛŒ شیم !
لا به لای خنده های الکی بقیه نگام به نگاهه برزویی خیره شد Ú©Ù‡ لبخند گرمی روی لب هاش بود Ùˆ من Øتی یک کلمه هم با اون Øر٠نزده بودم . از جا بلند شد Ùˆ به سمت آشپزخونه رÙت : صبØانه اماده س ....
انگار منتظر وارد شدن من بود . من چقدر در بین این همه بی اهمیتی اهمیت داشتم ! بزرگترا یک به یک رÙتن Ú©Ù‡ لاله از پله ها پایین اومد .
امین پر شیطنت Ú¯Ùت : لاله جان ده دقیقه اومدیم خودتون رو ببینیم!
کیانا پر شیطنت تر لب زد : عروسیه اØیانا ØŸ!
باز به کیهان نگاه کردم خیلی بی تÙاوت تر از خیلی هنوزم ØLoveSara 💋✨