مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاPart90 90
#Part90
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
Ù€ Ù…ÛŒ کشمت کثاÙت ... با دستای خودم Ù…ÛŒ کشمت ...
لاله ـ غلط کرد ... تو رو خدا ولش کن ...
آیدا ـ امین یه کاری کن ...
امین ـ کیهان بسه ، کشتیش لامصب ، بسه ...
ـ یکی زنگ بزنه پلیس ...
امین Ù€ آقا اینا Ùامیلن پلیس Ù…ÛŒ خوای چیکار ØŸ
سپهر نیمه جون روی اسÙالت اÙتاده بود Ùˆ کیهان خودش خسته شده بود . دو مرد دیگه Ùˆ امین اونو Ùاصله دادن Ùˆ با کیهان Øر٠میزدن . کیهان به من نگاه Ù…ÛŒ کرد Ùˆ تند Ù†Ùس Ù…ÛŒ کشید Ùˆ من پر پر Ù…ÛŒ زدم برای سینه ای Ú©Ù‡ از خشم بالا پایین Ù…ÛŒ شد .من واقعا تنها بودم ØŸ Øضور لاله به من دهن کجی Ù…ÛŒ کرد Ùˆ به Ù†ØÙˆ ÙˆØشتناکی تنهاییم رو به رخم Ù…ÛŒ کشید .
به جمعیت پشت کرده Ùˆ به سمت ماشین رÙتم . سرجای قبلیم نشستم . نه دلم خنک شده بود Ùˆ نه آروم گرÙته بودم . نمی شد دله Ø´ÚLoveSara 💋✨