کانال تلگرام رمانکده سارا @LoveSara

سامانه هرچیز:ارائه محتوای کانال های تلگرام
جستجو در تلگرام

 مشاهده مطالب کانال 🍃رُمـانــڪدهـ ســارا🌧

توجه: کلیه محتوای این سایت توسط کاربران و کانال های تلگرام درج شده است و سایت هرچیز هیچ مسئولیتی نسبت به آن ها ندارد

🐬 پاPart16 16
#Part16

📕 رمان " رسوایی " ‼️ 🙊👄

به قلم خانم ک. شاهینی فر 👒

🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃

ـ آذین ...
سکوت جوابش بود و من شنیدم که کلافه پوفی کشید . بین همین کشمکشی که با خودم داشتم صدای کوبیده شدن محکم در رو شنیدم .
قدمایی که پر اضطراب و تند به من نزدیک شد . ملحفه رو پایین کشید . وا رفتم . فرزاد ؟؟؟؟ خسته نمی شد از به پا گذاشتن برای من ؟
یک سمت تخت فرزاد بود و سمت دیگه ی اون کیهان ایستاده بود . بازی سرنوشت انگار شروع شده بود . من حتی فکرش رو هم نمی کردم که قراره از اون روز به بعد چی به سر من بیاد . کیهان خشک شده و مات برده به فرزاد خیره بود ...
فرزاد ـ حالت خوبه ؟ طوریت که نشده ، الوووو ...
اخم کردم و بی میل ، فقط برای تظاهر جلوی کیهان سرم رو تکون دادم .
کیهان ـ فرزاد ؟!
فرزاد که خیالش از بابته من راحت شده بود نفس عمیقی کشید و به سمت کیهان نگاه کرد . با دیدن کیهان ابروهاش بالا پرید : کیهان ؟!
کیهان گیج گفت : تـ ... تو اینجا چی کار می کنی ؟
فرزاد پوزخندی زد : من باید بپرسم تو کنار تخت زنه من چیکار می کنی ؟
کیهان خشکش زد . من لب پایینم رو گاز گرفتم . چه گندی بالا اومده بود . با اخم غلیظی به فرزاد نگاه می کردم که به روی مبارکش نیاورد و با لبخند نگام کرد : باید صبر کنی تا سرمت تموم بشه ، بعد با هم می ریم ....
کیهان هنوز بهت زده بود . حالت چهره Ø´ طوری بود Ú©Ù‡ انگار از چیزی سر در نمیاره ... فرزاد ملحفه ای Ú©Ù‡ روم کشیده شده بود رو صاف کرد . ادای مردای عاشق رو در میاورد Ùˆ من به شدت سعی Ù…ÛŒ کردم به کیهان نگاه نکنم Ùˆ تÙLoveSara 💋✨

  کلمات کلیدی: Part16
بستن
آدرس پست:

نوع گزارش تخلف:

متن گذارش: