مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🔥 پاPart453 453
#Part453
📒 رمان " تب دلهره " 💞💋
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
🦋â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸
عصبی از جام بلند میشم Ùˆ داد میزنم : Ú†Ù‡ Øقه انتخابی وقتی همه جا رو زیر رو کردم Ú©Ù‡ Øداقل بÙهمم کدوم زندانی ...
سکوت سالن رو میگیره Ùˆ همه به سمته ما برمیگردن . برام اهمیتی نداره Ùˆ با گریه میگم : Ù…ÛŒÙهمی با شکمه بالا اومده متر به متره تهران رو گز کردن ینی Ú†ÛŒ ØŸ
پیام از در ساختمون میاد داخل ... رÙته بود آشغالا رو ببره بخشه زیر زمینی برای تخلیه ... به سمته من میاد : Ú†Ù‡ خبره یاس ØŸ
Ù€ هیچی ØŒ Ú†Ù‡ خبری باشه ØŸ Ùقط جونم داره بالا میاد بÙهمم این ده سال چرا منو از دیدنه خودش منع کرده ØŸ
شاهرخ چیزی نمیگه ... پا رو پا انداخته Ùˆ لیوان آب میوه Ø´ دستشه ... اما خونسرد نیست Ùˆ گوشه ÛŒ چشمش Ù…ÛŒ پره ... قطعا اگه شاهرخه سابق بود باید بلند Ù…ÛŒ شد Ùˆ یه تو دهنیه Øسابی نوشه جونم Ù…ÛŒ کرد . اما ساکت Ùقط گوش Ù…ÛŒ داد Ú©Ù‡ پیام Ú¯Ùت : اون از من خواست بLoveSara 💋✨