مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🔥 پاPart452 452
#Part452
📒 رمان " تب دلهره " 💞💋
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
🦋â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸
موع Ùوت کردن شمع ها Ú©Ù‡ میشه چشم میبنده Ùˆ Ù…ÛŒ دونم آرزوش خندیدنه منه ... من Ùˆ پسرم هر دو خیلی بد تاوانه نبودن Ùˆ ندیدنه شاهرخ رو پس دادیم ...
شاهرخ به من خیره س Ùˆ من Øواسم به شاهین Ùˆ Ùوت کردنه شمعشه ... نور یه دوربین چشمم رو Ù…ÛŒ زنه Ùˆ توجه هرسه Ù†Ùر ما رو جلب Ù…ÛŒ کنه ... شهباز عکاسه Ùˆ Ù…ÛŒ خنده : آخ Ú©Ù‡ چند ساله دلمون برای این تصویر Ù„Ú© زده .
شاهرخ پر عشق جلو میاد Ùˆ دستش رو دور شونه Ù… Øلقه میکنه .. اون یکی دستش رو روی شونه ÛŒ شاهرخ میذاره Ùˆ Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡ : یه دونه دیگه Ù… بگیر ...
شهباز : ای به چشم آقا ...
شاهرخ لبخند Ù…ÛŒ زنه Ùˆ شهباز بازم عکس Ù…ÛŒ گیره ... مهمونی ادامه داره تا نیمه ÛŒ شب Ùˆ بعد از کادوها هر کدوم تک تک سالن رو ترک Ù…ÛŒ کنن Ú©Ù‡ میوه ÛŒ قاچ شده رو میبرم Ùˆ جلوی شاهرخ Ù…ÛŒ گیرم . پیش دستی رو میگیره Ùˆ میگه : Ù†Ú¯Ùتم موهات دل میبَره ØŸ
لبخÙLoveSara 💋✨